۸/۱۱/۱۳۸۹

ادب از بی ادبان بیاموز

دختر راه سبز امیدم سلام 
متانت و وقار ، مسیری است که آب آرام آن را می پیماید. آبی که هرچه آرام تر، با وقارتر. و هر چه با وقارتر و صبور تر، نفوذ آن در اعماق جانها و دلها بیشتر . صفت خداوندی است این صبوری : نکند از خاطرت برود که خداوند در روز چقدر از گناهان ما را تحمل می کند. می بینی که به نبرد او نعوذ بالله روی می آوریم و هتاکی می کنیم و حرمتها را زیر پا می گذاریم ولی او ستار العیوب است. یعنی نه تنها صبر می کند، بلکه فعلاً آبروی تو را نمی برد. فرصت می دهد . صبر می کند شاید اصلاح شوی . گاهی مسیری فراهم می کند تا بیشتر اصلاح شوی . 

نمی خواهی صفات خداوندی در خودت ایجاد کنی ؟ پس چرا طعنه و فحش؟ پس چرا کینه و انتقام ؟ آن روز که جمعیتی به وسعت یک شهر در خیابانهای پایتخت  راهپیمایی سکوت برگزار می کردند ، آبهای آرامی بودند که در اعماق نفوذ می کردند . آبهایی که آنقدر در اعماق نفوذ کردند و پرده از دروغ گویی دیکتاتورها کنار زدند که هنوز صدای عربده کشی و فحاشی ظالمان از آن روزهای خدایی به گوش می رسد . 

دخترکم 
اگر بزغاله و گوساله تو را خواندند، به حرمت امام حسن (ع) که اهانت می شنید ولی در پاسخ عشق می ورزید و کرم می فرمود، صبور باش و اهانتی نکن ، اگر تو را خس و خاشاک نامیدند، به حرمت امام موسی کاظم، خشمت را فرو بخور و نگذار کینه ای در زلالی روح و جانت نفوذ کند ! آنها برادران و خواهران دینی تو هستند که در اثر فقر فکری و فرهنگی و بی اخلاقی دیکتاتورها به این روزگار افتاده اند ! ما کم گناه و اشتباه کرده ایم ؟ آیا اطمینان داری که اگر ما به آن مقامهای دنیوی و امکانات مادی و مالی برسیم و قدرت و چاپلوسی ها برای ما پیش بیاید، همان ظلم ها را روا نمی داریم ؟ پس خویشتنداری کن . چرا که از امام صادق (ع) نقل است که فرمودند (نقل مضمونی) کسی که گناه دیگری را مسخره کند ، نمیرد مگر آنکه خودش به آن گناه گرفتار شود !! 

عجبا که غرور و کبر باعث می شود دیگران را پست و خوار و گنهکار بدانیم و عیب های خود را نبینیم . این یکی از بزرگترین عیبهای پدر توست ! هم اکنون که نگاه می کنم می بینم چه کینه ها که به دل نگرفته ام، چه فحاشی ها که نکرده ام و چه خودبرتر بینی ها که پیشامدم نکرده است . من بد بودم، تو نباش . هم اکنون که جوانی و جوانم بیا هر دو تصمیم بگیریم که این صفت ها را از خانه دل بیرون کنیم. بگذار ما را کاریکاتورهای مضحک بخوانند، بیا با مضحکه هایی که برایشان به نمایش می گذاریم، دین فروشی آنها را بدل به اخلاق مداری کنیم . بیا چماق هایی که از آنها می خوریم را با گلهای محبت پاسخ بدهیم . آیا آنها برادر و خواهر و اقوام نزدیک و دور ما نیستند ؟ پس چرا کینه ورزی کنیم ؟ 

اگر ما را میکروب می خوانند بیا در فکر و جان آنها نفوذ کنیم و ویروس های بی حیایی و شیطانی را از وجودشان پاک کنیم . بیا نفوذ کنیم و الله را به جای شیطان در جانهایشان بدمیم. آیا فکر نمی کنی فحاشی از صفات شیطانی و صبر و تحمل از صفات الهی است ؟ 

۸/۰۵/۱۳۸۹

روشنفکر حقیقی باش

سلام دخترکم
جرات داشته باش. جرات آزاد بودن . آزاد آزاد آزاد آزاد . از هر قیدی ! از هر بندی ! از هر بندی که قرار باشد تو را به خدای بت گونه متعلق کند و از خدای حقیقی غافل سازد. جرات و جسارت خودت را آنقدر زیاد کن که شک کنی . به همه چیز ! به همه کس ! هر وقت توانستی به همه خدایان شک کنی ، به همه ادیان، به شیعه، به اسلام، به پدرت، به وجود ، به هستی ، به خداوند و پیامبرانش، به مردم و خیرخواهان، به دشمنان و دوستان و حتی به خودت، به فهمت، به عقلت، به دلت به ماهیت هستی و به همه حقیقت ها و واقعیت ها، آن وقت اول ایده آلیست می شوی و همه جهان را خواب می پنداری، به پوچی می رسی  و از بیتلیسم و هیپی و رپ و پانکی و ... عبور می کنی، به نفی خدا می رسی و از کمونیسم سر در می آوری، بت ها را می بینی و ستاره پرست می شوی، جامه ها را از تن بیرون کن! جامه خرد، جامه عقل، جامه خودبرتر فهمی و خودبرتر بینی، غرور های کاذب را بنه و از خود به در آ ، از خدایگان بت گونه که با ساختارهای ذهنی ساختی رها شو و به بی خدایی برس، شک کن !
آفرین ! زمان شکاکی هرگز نباید سر بیاید حتی تا دم گور ! مخصوص جوانی نیست ! برای همه عمر است! شک کن ! به هستی ها و نیستی ها ! نکند این مطالب که می خوانی دروغ باشد ؟ اینها تجربه های پدر توست ! تجربه های خود را، خودت باید بیاموزی ! پس تجربه کن! از بی خدایی به خدا پرستی، از خدا پرستی به پوچی، از پوچی به بی دینی و از بی دینی به دین داری، بگرد تا بیابی

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل 
که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم (سعدی)

نظافت کن! نظافت فکری و نظافت روحی! زمان تخلیه فکر از مضخرفاتی که دیگران به تو القا کرده اند ، هر لحظه فرا می رسد . نکند کل مسیر فکر و زندگی و دینت را اشتباه  رفته باشی ؟ یاد بگیر که شک کنی و از شک به در آیی و دوباره در شک بیفتی و بگردی تا بیابی . در هر مقامی که رسیدی از آن مقام و از آن اطلاعات لذت ببر، اما از همان ابتدا بدان که مقام بالاتر و دانش بالاتر و حقیقت بزرگتری هم هست که باید آن را بیابی و در این وادی اندکی مهمان خواهی بود. بهره ات را که بردی به وادی بعدی پا بگذار و از دلبستگی های یک مذهب بیرون شو. 
امروز عاشق بودا، فردا عاشق مسیح، پس فردا عاشق محمد (ص) ، دیگر روز عاشق حسین (ع) ، به در آ و شک کن، مارکس چه بسا درست فهمیده باشد، حجاب نفس برگیر و از تعلقات فکری بیرون شو ! هرگز توجیه نکن ! 
ما به تو می آموزانیم که امام حسین (ع) در صحرای کربلا چه رشادت ها کرده است، زینب کبری (س) چه بزرگواری ها و استقامت ها داشته است و سایر مفاهیم دینی، اما هرگز بسنده نکن ! تو باید خود بیابی ! 
چه کسی گفته است که اگر تو در خانواده یک مسیحی زندگی می کردی، مسیحی نمی شدی ؟ پس دیدی ؟ توجیه نکن و از مداحی ها و شرطی شدگی ها نسبت به مفاهیمی که به تو آموزش داده شده است بیرون شو . چه کسی گفته است که سنی ها درست نمی گویند ؟  چه کسی گفته است که داستان های به هم بافته ی شیعی همگی صحت دارند. آیا خرافات در مذهب ما وارد نشده است ؟ آیا 100% همه حرفهای ما درست و 100% همه حرفهای دیگر ادیان غلط است ؟ 
آن قسمتهای درست را بیاب و قسمتهای غلط را شناسایی کن. نسبت به همه چیز با دیدگاه نسبی بنگر و آماده باش که روزی فرا می رسد که حجابها برگرفته می شود و حقایق عیان می گردند و در آن روز تو باید خود را نزدیک تر از دیگران به حقیقت اصلی بیابی و گرنه چه بسا به مشقت ها و سختی ها گرفتار شوی . 
آنچه می گویم برای تو نیست ! برای من است ، برای تو، برای دیگران ، برای انسان ! پیامی است از ما به ما ! از دل به دل، از عقل به عقل 
شکاک باش ، نه به دختر و پسر و شوهرت ! به خودت ، به عقلت ، به خیال و وهمت . مسیحی ها همانقدر راست می گویند که شیعه ها! شاید فرصتی نباشد که همه ادیان را بشناسیم . همه یک چیز می گویند : وحده لا اله الا هو ! یادت هست ؟ 
راستی می دانستی که استاد عرفان امام خمینی (ره) و اصلی ترین فردی که تاثیر بر عرفان این مرد گذاشته است، ابن عربی بوده است ؟ کسی که ایرانی نبوده و سنی بوده ؟ چگونه می شود که میان ما و اهل تسنن فرسنگ ها فاصله باشد و آنها به زعم برخی بی خردان نجس و حرامزاده باشند و عرفان مولوی و ابن عربی شان، سرمشق عرفای شیعه باشد ؟ ایا حقیقتی نیست که من و تو از آن بی خبریم ؟ 
شیعه چه می گفت و چه می گوید؟ همین که در برخی منابر می شنویم و همان لعن به خلفای اهل سنت و یا مصیبت علی اکبر و اصغر است ؟ یا اینکه مفهومی به مراتب بالاتر و والاتر در نظر بوده است که آنها را رها کرده و افسار تفکر خود را در اختیار عده ای هوای نفس پرست دنیا گرا داده ایم ؟ اگر هنوز به شک مقدس نرسیده ای، باید به خودت رجوع کنی تا شک مقدس سراغ تو هم بیاید . ان شاء الله که همه به مقصد عالی برسیم . 
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند 

۷/۱۲/۱۳۸۹

مذهب علیه مذهب

سلام بابا
دیروز و امروز کتاب مذهب علیه مذهب دکتر علی شریعتی را خواندم . اصولاً آنچه از چراغ عقل ساطع شود در قرون و اعصار ماندنی و کهنه نمی شود. گوئی مطالب این نوشتار یا سخنرانی از معلم شهید، برای امروز طرح شده است .

در این کتاب سخنان زیر به اختصار طرح شده است :
- از 200 ، 300 سال گذشته به قبل، کافر به معنی زندیق و بی دین نبوده است و اکثر قریب به اتفاق انسانها پیرو یک مذهب بوده اند

- بت پرستان هم مذهبی برای خود داشته اند و بی دین نبوده اند

- مخالفان پیامبران همگی دارای مذهب بوده اند. مثلاً حضرت موسی (ع) با سه گروه عمده درگیر بوده است : بلعم باعورا که در کسوت دین داری مشهور بوده است و 70 سال عبادت خداوند را کرده بوده، سامری که مذهب جدیدی خلق کرد و بت پرستی و گوساله پرستی را به میان مردم بازگرداند، و فرعون که ادعای خداوندی می کرد اما معتقد بود که خالق فرد دیگری است و او خداوند (صاحب) است و مذهبی برای خود و پیروانش داشت .

- نتیجه آنکه پیامبران که آورنده دین بوده اند، در مقابل دین می ایستاده اند. در واقع مذهب علیه مذهب در طول تاریخ بوده است.

- در واقع دو نوع مذهب در طول تاریخ ساری و جاری بوده است : مذهبی که در خدمت زورمندان و حاکمان و ظالمان و زرمداران بوده است، و مذهبی که در خدمت مردم (ناس) و برای برپایی عدالت، توحید حقیقی و بازگشت به فطرت و روشن نگاه داشتن چراغ عقل و خرد بوده است

- پس نباید از مقابله با مذهب ترسید . در واقع رسالت روشنفکران و علما که ادامه دهنده راه انبیا هستند این است که با مذهب خرافه و منحرف شده وقت که در خدمت جاهلان، جانیان و دین فروشان و زر مداران و زورمداران است، مبارزه جدی کرده و مذهب حقیقی را تبلیغ نمایند.

- از این روست که انبیا همواره با بزرگان دین مدار عصر خود درگیر بوده اند : موسی با مذاهب ذکر شده، عیسی با بزرگان یهود، پیامبر با بزرگان مذاهب بت پرستی و آئین مشرکان، علی (ع) با بزرگان دین اسلام !

- دکتر اشاره می کند آنهائی که با مذاهب کاملاً متفاوت درگیر می شده اند، از قول آن مذاهب کافر بوده اند و خودشان هم در مذهبشان، مخالفان را کافر می نامیدند، مانند پیامبر اسلام (ص) که اینها کار راحت تری داشته اند.

- کسانی که از پیامبران شکست می خوردند و مذهبشان نزد مردم به اضمحلال کشیده می شد، در کسوت مذهب جدید پیروز شده در می آمدند ، و حتی در آن مذهب پیشی می گرفتند و به مردم فریبی و در نهایت رسیدن به اهداف نفسانی خود مشغول می شدند. که باعث تحریف روند مذهب می شد. لذا کار علی (ع) در قیاس با پیامبر به مراتب سخت تر بود و همین امر باعث شد که در ظاهر حکومت علی (ع) شکست بخورد ولی حکومت پیامبر دوام داشته باشد.

- از همین روی بود که علی را محکوم می کردند که نماز نمی خواند و همانطور که از تاریخ بر می آید به امام مسلمین، در قسمتی از سرزمین های اسلامی تهمت بی دینی، بی نمازی و مشروب خواری ! می زدند . در واقع مذهب علیه مذهب ! همان دین، همان مذهب، همان مردم، در همان عصر، در همان سرزمین ها!

دختر بابا
همانطور که می بینی شکست خوردگان دیروز، در کسوت دین داری امروز در می آیند و علیه پیامبران می شورند و آنها را به شهادت می رسانند ! پیامبران حقیقی که برای مردم و در مقابل شرک خفی و جلی تلاش می کنند، متهم به بی دینی و ضد دین می شوند !

عزیزم
در این دنیای عجیب ، حوادث فراوان است و نباید از تهمت ها و سختی ها گریزان بود. نباید از مبارزه و سختی های مسیر دلسرد شد. باید تا آخر ایستاد و به خداوند توکل کرد. ملتی که به خدا توکل کند و ملتی که شهادت داشته باشد، شکست ندارد . و ملتی که برای هوای نفس و خواسته های دنیایی تلاش کند، قهراً شکست خورده است و عاقبتی جز سرخوردگی و پوچی و اضمحلال نخواهد داشت . که این دنیا دار قرار نیست : و هی دار القرار . و دلبستن به این دنیا از مسخره ترین کارهای ممکن است .
برگیر و بگذر . بگذر و کوله بار مبارزه و تلاش برای قرب الهی و رها کردن خلق خداوند از دشواریهای مادی و معنوی و فکری را بر دوش انداز و به ادامه مسیر انبیا پا بگذار . با تلاش و تحصیل، با تفکر و تهذیب . این 4 اصل زندگی را فراموش نکن و اگر در کوله بار عمل و تدبیر تو، این 4 اصل یافت می شد، و آنها را برای رضای خداوند خالص کردی، بدان که رستگاری حقیقی در انتظار تو خواهد بود.

عشق من
هر که در مسیر انبیا عظام پا گذارد، قهراً به دشواریهای مسیر آنان آزمایش می شود تا مشخص شود که چقدر اهل راه است و چقدر شعار داده است . اگر تصمیم گرفتی درمسیر الله باشی، خود را برای سختی های آن هم آماده کن . برای تهمتها، برای  تمسخر ها، آزار و اذیت ها. و در همه حال به یاد بیاور که 12 امام عزیز ما، سخت ترین شرایط را تحمل کردند تا مدلهای مختلفی برای من و تو بیافرینند تا در هر شرایطی، وقتی یادمان آمد که فلان امام ، شرایطش سخت تر از این بوده است، دلمان آرام گیرد و با توسل و اتکال به خداوند به کشتی نجات سوار شویم. از همین منظر است که : ان الحسین مصباح الهدایه و سفینه النجاه

مذهب علیه مذهب یعنی اگر  به مسیر پیامبران پا گذاشتی ، باید آماده باشی که تو را بی دین، خارجی، منافق، وابسته، جاسوس، ضد ولایت فقیه، ضد ولایت الهی، غربزده، اوباش و ... بخوانند و تو باید صبور باشی همچون بزرگان دین . آیا ایوب نبی (ص) چنین شرایطی را تحمل نکرده است؟ آیا مسیح (س) چنین شرایطی نداشته است ؟ آیا امام علی (ع) در این وضعیت گرفتار نشد؟ آیا کاروان کربلا بعد از واقعه عاشورا ، به همین تهمت ها و مسائل گرفتار نبودند ؟ چه شد ؟ زینبی از میان کاروان ، همچون شیر سربرآورد و با کمال شجاعت در پیشگاه یزید (علیه العنه) سر برآورد و از خاندان خود و سلاله نبی اسلام سخن گفت ! آنقدر روشنگری کرد که طی مدت کوتاهی ورق برگشت و افکار عمومی علیه بنی امیه شورش کرد و بساط ظلم برچیده شد . آیا امروز که زمان حسینی بودن نیست، زمان زینبی بودن هم نیست ؟

عزیز دل بابا
از دین فروشی بگریز و دل به ضخارف دنیا از تعاریف و تمجیدها و چاپلوسی ها گرفته تا تهمت ها و تمسخرها و لعن ها نهراس که آزمایشهای الهی سخت و مسیر کربلا بسی طولانی است ! فراموش نکنیم که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و مبادا که از سپاهیان حسین (ع) خدای ناکرده جدا شده و به صف یزیدیان بپیوندیم .


۶/۳۰/۱۳۸۹

خود بزرگ بینی



سلام عزیزترین 
بدترین چیز در عالم آن است که فکر کنی نقطه اتصال همه کائنات و مبدا جهان هستی ! این کبر و غرور با تو آن می کند که با ابلیس کرد و با دیکتاتور کرد در کشور ما ! آن کسی (کسانی) که روزگارانی نه چندان دور ، عده زیادی برایشان ارزش قائل بودند و به سرشان قسم می خوردند، امروز به لعن شبانه روزی بخش زیادی از مردم بدل شده اند. 
دین فروشی، عادت روزانه اینان شده است و جز فریب و نیرنگ در خرقه ریا و تزویر معاویه گری شان چیزی نخواهی یافت . اینها تاریخ انقلاب است که برایت می گویم . تو هم برای فرزندانت بگو تا آیندگان وقتی به تاریخ عظیم انقلاب اسلامی ایران می نگرند، ببینند که در مقطعی از زمان، چه جنایتها به نام دین و انقلاب و امام بر مردم رفت، و خانواده های شهدا چگونه به شکوه و آه و فغان مشغول بودند. امروز همسر یکی از شهدای بزرگوار انقلاب اسلامی (همسر شهید باکری) طی نامه ای به سردار جعل شده سپاه مطالبی نوشته بود که پشت انسان می لرزد وقتی آن را می خواند. 
دخترم ! مدام تو را نصیحت می کنم که از کبر و غرور دوری گزینی تا مبادا از آنان باشی که روزگاری به نفع اسلام و خداوند شمشیر بزنی و روزگاری دیگر، نان شمشیر زدن دیروز خود بخوری، و دیگر همرزمان را در گوشه زندان در تبعید گاه و شکنجه گاه به اسارت ببری ! 
دور است در ذهنت ؟ به خدا قسم دور نیست ! اندرون ما همانطور که خدا هست، شیطان هم هست! می گویی نه ؟ نوشته زیر را که نمی دانم از کجا یافتم، برایت نقل می کنم. آن را بخوان و بعد از آن قضاوت کن که درون ما چقدر کبر و غرور و خود بزرگ بینی و دین فروشی لانه کرده و هر روز عفونت و گنداب آن وسیع تر می شود !

-----------------
سلام فاحشه! 

تعجب كردی!؟... میدانم در كسوت مردان آبرومند، اندیشیدن به تو رسم، و گفتن از تو ننگ است! اما میخواهم برایت بنویسم
شنیده ام، تن می فروشی، برای لقمه نان! چه گناه كبیره ای…! میدانم كه میدانی همه ترا پلید می دانند، من هم مانند همه ام
راستی روسپی! از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو، زنی زنانگی اش را بفروشد كه نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون می زند !!اما اگر همان زن كلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانی اش آزاد شود این «ایثار» است ! مگر هردواز یك تن نیست؟ مگر هر دو جسم فروشی نیست؟
تن در برابر نان ننگ است
بفروش ! تنت را حراج كن… من در دیارم كسانی را دیدم كه دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان
شرفت را شكر كه اگر میفروشی از تن می فروشی نه از دین
شنیده ام روزه میگیری،
غسل میكنی،
نماز میخوانی،
چهارشنبه ها نذر حرم امامزاده صالح داری،
رمضان بعد از افطار كار می كنی،
محرم تعطیلی.
من از آن میترسم كه روزی با ظاهری عالمانه، جمعه بازار دین خدا را براه كنم، زهد را بساط كنم، غسل هم نكنم، چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم، پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم، محرم هم تعطیل نكنم!
فاحشه!!!… دعایم كن !!!

۶/۰۸/۱۳۸۹

شب قدر

عزیز دل سلام
آنقدر گناه کرده ایم که نه نفس حقی داریم و نه سخنی از میانمان بر می آید که مفید فایده جماعتی شود. چه آنها که به دین داری مشهورند و چه آنها که به بی دینی ! چه بسا کهنه پوشان دین فروش در این بی دینی بیشتر سهیم باشند تا زندیقان دین گریز ! چرا که دین فروشی باعث دین گریزی دیگران شود و این بازی شیطان از روز ازل بوده است تا به قیامت .
در سوره مبارکه ص خداوند از رانده شدن شیطان از درگاه احدیت سخن به میان آورده است . آن هنگام که تکبر و غرور به خرج داد و خود را برتر دانست . می دانی عزیزم که شیطان چه موجود عابد و زاهد و خداپرستی بوده است ؟
آری ! غرور هر موجودی را از بلندای عزت به حضیض ذلت می کشاند . تا آنجا که عابد و زاهدی که چند هزار سال به سجده و عبادت خداوند مشغول بوده است ، رجیم خوانده می شود و از درگاهش رانده می شود! او که عمر ریاضات و عباداتش از ماه و سال عبور می کرد، به دلیل آن لغزش رجیم گشت، من و تو چه بگوییم که هر روزمان پر است از این لغزش ها ؟!
آیا وقت آن نرسیده است که دلها خائف شود و از غرور دست برکشد و به سمت الله روی بیاورد و از الله فروشی دست بردارد ؟
دختر عزیزم !
به اصلاح نفس همت گمار که زمان کم است و اگر به خود نیایی همچون پدرت به منجلاب نفس اماره گرفتار می شوی و آنقدر ریشه های سرطانی این شیاطین و اباطیل در وجودت عمق پیدا می کنند که دیگر یارای دعا خواندن هم نخواهی داشت ! می گذرد شبی و می بینی یک عمر است که اشکی در طلب یار نریخته ای و صفای باطن رفته است و جای خود را به اسکناس های دسته شده داده است .
فکر می کنی آن زورمداران و دیکتاتور ها از کجا به این ذلت افتاده اند ؟ که امروزه خود را برتر از ائمه اطهار و پیامبر اسلام (ص) می دانند ؟ آیا جز این است که خود را برتر از دیگران دیده اند ؟ این غرور با انسان چه می کند ؟
یا نور المستوحشین فی الظلم

۶/۰۱/۱۳۸۹

با خدا باش تا آرام باشی و هراسی از یزیدیان به دل راه ندهی

سلام عزیزترین
از تاریخ برایت کم گفته ام. از روزهای سخت. از روزهای شیرین . مثبت باش . حتی در سخت ترین روزها . همیشه روزهای سخت تری هم وجود دارد. همیشه در روزهای سخت، یادت باشد، روز سخت تری هم می شود تصور کرد.

با خودم می گویم این مرد کیست ؟ تازه آزاد شده است . جوان ، مثل پدرت . از نسل سوم این انقلاب . از خانواده شهدا. او را زده اند. تحقیر کرده اند. اهانت کرده اند . تهدید و تطمیع کرده اند. کوتاه نیامده . از خدا گفته . از الله . از همان که توحیدش را باید بیاموزی. همانکه دکان داران برایش گنبد و بارو می سازند و تو باید زیر گنبد آسمانش استغاثه کنی تا از فریب این الله نمایان شیطان صفت رها شوی.

نسل سوم انقلاب بیدار شد. به یمن حسین و حسین (ع). رفته رفته در دلمان افتاده بود که به خواب تاریکی خواهد رفت . اما الله برکتی داد و توفیقی فراهم کرد که بیدار شود. از زندان می آمد . مصمم و با اراده . می گفت بر سلولش نوشته است : الا بذکر الله تطمئن القلوب . نمی گویم یعنی چه تا خودت به دنبال معنی آن بگردی. که اگر یک حرف از آن را درک کنی کافی است و به آرامش حقیقی رسیده ای .

راستی این آرامش چیست که همه به دنبال آن هستند ؟ شهریها از صبح تا شام به دنبال پول و امکانات بیشتر می دوند تا پول در بیاورند و امکانات بهتری فراهم کنند تا بتوانند سریعتر زندگی کرده و سریعتر پول در بیاورند ! درواقع کار می کنند که بهتر کار کنند ! پس کی زندگی باید کرد ؟
روستایی ها هم که زندگی می کنند، حسرت می خورند که به شهر بیایند و بیشتر پول در بیاورند که بهتر پول در بیاورند ؟ اما افرادی را می شناسم که در سلول انفرادی و در تاریکی روزگار هم که گرفتار می شوند از آرامش می گویند. از خدا . از الله . نه گنبدی هست که به زیرش تسبیح های ریا بچرخانند و نه مهری که سر بر آن بگذارند و پیشانی بسایند.
آری اینها وضو نمی گیرند چون آبی در اختیارشان نیست ، زمان نماز را نمی دانند ، چون در شکنجه روانی بوده و همواره چراغ سلولشان روشن است. اینها لباسهایشان نجس است از خونهایی که روی آن ریخته است . زیر شکنجه و بازجویی وقتی خونی می شوند ، پیراهن دیگری ندارند و با همان لباسهای نجس، با دست و پای علیل ، در زمان نامناسب و خارج از وقت اذان، بدون آب و شرایط صحیح نماز، روی زمین نمناک و سیمانی روی دو پای خود می ایستند و به قرائت قران مشغول می شوند .
در ایاک نعبد و ایاک نستعین آنچنان می مانند که از خود گوینده بشنوند که ایاک نعبد و ایاک نستعین !

به خدا قسم یک رکعت نماز اینان بر همه عمر عبادت ما ارزش دارد . آن وقت من و تو نشسته ایم و به مهر های کربلایمان می بالیم . اینها خود کربلایند در یک سلول و خود عاشورایند در یک بدن ! اینها همان حق اند و حق هم با اینها ست . اینها خود آرامشند و الله هم در اینهاست و از الله جدا نمی شوند و ما از الله دور تریم و زیر گنبدهای ساخته به نام الله ، الله فروشی می کنیم .

خودم را می گویم و تو را ! فراموش نکن دختر جان!
آن بازجویی که دستش به روی سادات بلند می شود و دل زن و بچه مردم را می لرزاند و فاجعه های انسانی به بار می آورد ، روزگاری کودکی صاف و صادق بوده است که در اثر اشتباهات کوچک و بزرگش به این روزگار افتاده است. هیچ گاه فکر نمی کرده که به روزگار شکنجه گران ساواکی دچار شود اما امروز در ساوا و امثال آن مشغول است !

نمی دانم که می دانی چه می گویم و راجع به چه شخصیت های برجسته ای سخن می گویم، یا تا آن موقع به تو گفته اند که پدرت فتنه کرد، حقش بود !
به هر حال معیارهای حق و باطل درون توست . کنار همان آرامشی که درون توست . با توست . انی اقرب الیکم من حبل الورید !
درون توست و اگر مراجعه کنی می فهمی . می فهمی که آن کس که ادعا کرد که علی است، و مخالفانش را به طلحه و زبیر نسبت داد، چه بیراهه بزرگی رفته است . آنکس که ادعا کرد از پیغمبر اسلام (ص) کار دشوارتری انجام داده و می دهد، در چه غرور بزرگی گرفتار آمده است.
آری دخترم ! نمی فهمی که زن سیده یک سادات وقتی از خواب می پرد و فریاد کشان برای دادستان نامه می نویسد که جای شوهرم کجاست، یعنی چه !
اما از من نخواه که برایت دعا کنم که به این آزمایشها دچار نشوی . روزگاری سید عزیز برایم دعا کرد که زندگی من به آزمایشهای سخت الهی دچار نشود. نمی دانم حکمتش چه بود ! اما برای تو از خداوند می خواهم ، تا جایی که در توان توست و به مصلحت توست ، تو را در کوران حوادث سخت و دشوار روزگار بپروراند و از تو یک زینبی حقیقی بسازد .
از تو یک رهرو حقیقی فاطمه بسازد . رهروی که اسمش به ظاهر در زیر گنبد های مزین به نام الله ، و مطابق مسلک فکری آنها نام گذاری نشده است اما روحش و فکرش و تربیتش فاطمی است و برای مبارزه با یزید زمانه از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد کرد .

با خدا باش و از غیر خدا نترس که الله با توست و درون تو !
لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم

۳/۱۹/۱۳۸۹

تریجع بند هاتف اصفهانی

درسای من سلام

از توحید هر چه گوییم کم است . می گویند 40 سال بود که مردی بر در خانقاهی الله الله می گفت . روزی شیطان گذر کرد و عتاب زد که ای پیر! 40 سال است که خدا را صدا می زنی، اما خدا تو را پاسخی نمی دهد ! خسته نشدی از این اشتباه؟ عمرت تباه گشت ! پیر لمحه ای شک کرد و شبانگاه ندایی آمد که ای بیچاره ! 40 سال است که ما داریم الله الله می گوییم و تو هنوز غافلی !

از توحید هر چه گوییم کم است . اگر ذره ای نور توحید در وجود ما شراره زند، وجودمان آتش شود . این شهر از هاتف اصفهانی را روز قبل از مراسم عرفات در مکه مکرمه ، عزیزی به من داد و گفت بخوان ! حالی دست می دهد بیش از روخوانی بدون اندیشه ! تو هم بخوان . باشد که نور توحید در وجود ما شعله ور شود . اما نه روخوانی ! که هر بیت دلت بلرزاند و اشکت جاری سازد . دلت پاک کن که مکان جلوس الله است !

ای فدای تو هم دل و هم جان


وی نثار رهت هم این و هم آن

دل فدای تو، چون تویی دلبر

جان نثار تو، چون تویی جانان

دل رهاندن زدست تو مشکل

جان فشاندن به پای تو آسان

راه وصل تو، راه پرآسیب

درد عشق تو، درد بی‌درمان

بندگانیم جان و دل بر کف

چشم بر حکم و گوش بر فرمان

گر سر صلح داری، اینک دل

ور سر جنگ داری، اینک جان

دوش از شور عشق و جذبهٔ شوق

هر طرف می‌شتافتم حیران

آخر کار، شوق دیدارم

سوی دیر مغان کشید عنان

چشم بد دور، خلوتی دیدم

روشن از نور حق، نه از نیران

هر طرف دیدم آتشی کان شب

دید در طور موسی عمران

پیری آنجا به آتش افروزی

به ادب گرد پیر مغبچگان

همه سیمین عذار و گل رخسار

همه شیرین زبان و تنگ دهان

عود و چنگ و نی و دف و بربط

شمع و نقل و گل و مل و ریحان

ساقی ماه‌روی مشکین‌موی

مطرب بذله گوی و خوش‌الحان

مغ و مغ‌زاده، موبد و دستور

خدمتش را تمام بسته میان

من شرمنده از مسلمانی

شدم آن جا به گوشه‌ای پنهان

پیر پرسید کیست این؟ گفتند:

عاشقی بی‌قرار و سرگردان

گفت: جامی دهیدش از می ناب

گرچه ناخوانده باشد این مهمان

ساقی آتش‌پرست آتش دست

ریخت در ساغر آتش سوزان

چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش

سوخت هم کفر ازان و هم ایمان

مست افتادم و در آن مستی

به زبانی که شرح آن نتوان

این سخن می‌شنیدم از اعضا

همه حتی الورید و الشریان


که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو



از تو ای دوست نگسلم پیوند

ور به تیغم برند بند از بند

الحق ارزان بود ز ما صد جان

وز دهان تو نیم شکرخند

ای پدر پند کم ده از عشقم

که نخواهد شد اهل این فرزند

پند آنان دهند خلق ای کاش

که ز عشق تو می‌دهندم پند

من ره کوی عافیت دانم

چه کنم کاوفتاده‌ام به کمند

در کلیسا به دلبری ترسا

گفتم: ای جان به دام تو در بند

ای که دارد به تار زنارت

هر سر موی من جدا پیوند

ره به وحدت نیافتن تا کی

ننگ تثلیت بر یکی تا چند؟

نام حق یگانه چون شاید

که اب و ابن و روح قدس نهند؟

لب شیرین گشود و با من گفت

وز شکرخند ریخت از لب قند

که گر از سر وحدت آگاهی

تهمت کافری به ما مپسند

در سه آیینه شاهد ازلی

پرتو از روی تابناک افگند

سه نگردد بریشم ار او را

پرنیان خوانی و حریر و پرند

ما در این گفتگو که از یک سو

شد ز ناقوس این ترانه بلند


که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو



دوش رفتم به کوی باده فروش

ز آتش عشق دل به جوش و خروش

مجلسی نغز دیدم و روشن

میر آن بزم پیر باده فروش

چاکران ایستاده صف در صف

باده خوران نشسته دوش بدوش

پیر در صدر و می‌کشان گردش

پاره‌ای مست و پاره‌ای مدهوش

سینه بی‌کینه و درون صافی

دل پر از گفتگو و لب خاموش

همه را از عنایت ازلی

چشم حق‌بین و گوش راز نیوش

سخن این به آن هنیئالک

پاسخ آن به این که بادت نوش

گوش بر چنگ و چشم بر ساغر

آرزوی دو کون در آغوش

به ادب پیش رفتم و گفتم:

ای تو را دل قرارگاه سروش

عاشقم دردمند و حاجتمند

درد من بنگر و به درمان کوش

پیر خندان به طنز با من گفت:

ای تو را پیر عقل حلقه به گوش

تو کجا ما کجا که از شرمت

دختر رز نشسته برقع‌پوش

گفتمش سوخت جانم، آبی ده

و آتش من فرونشان از جوش

دوش می‌سوختم از این آتش

آه اگر امشبم بود چون دوش

گفت خندان که هین پیاله بگیر

ستدم گفت هان زیاده منوش

جرعه‌ای درکشیدم و گشتم

فارغ از رنج عقل و محنت هوش

چون به هوش آمدم یکی دیدم

مابقی را همه خطوط و نقوش

ناگهان در صوامع ملکوت

این حدیثم سروش گفت به گوش


که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو



چشم دل باز کن که جان بینی

آنچه نادیدنی است آن بینی

گر به اقلیم عشق روی آری

همه آفاق گلستان بینی

بر همه اهل آن زمین به مراد

گردش دور آسمان بینی

آنچه بینی دلت همان خواهد

وانچه خواهد دلت همان بینی

بی‌سر و پا گدای آن جا را

سر به ملک جهان گران بینی

هم در آن پا برهنه قومی را

پای بر فرق فرقدان بینی

هم در آن سر برهنه جمعی را

بر سر از عرش سایبان بینی

گاه وجد و سماع هر یک را

بر دو کون آستین‌فشان بینی

دل هر ذره را که بشکافی

آفتابیش در میان بینی

هرچه داری اگر به عشق دهی

کافرم گر جوی زیان بینی

جان گدازی اگر به آتش عشق

عشق را کیمیای جان بینی

از مضیق جهات درگذری

وسعت ملک لامکان بینی

آنچه نشنیده گوش آن شنوی

وانچه نادیده چشم آن بینی

تا به جایی رساندت که یکی

از جهان و جهانیان بینی

با یکی عشق ورز از دل و جان

تا به عین‌الیقین عیان بینی


که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو



یار بی‌پرده از در و دیوار

در تجلی است یا اولی‌الابصار

شمع جویی و آفتاب بلند

روز بس روشن و تو در شب تار

گر ز ظلمات خود رهی بینی

همه عالم مشارق انوار

کوروش قائد و عصا طلبی

بهر این راه روشن و هموار

چشم بگشا به گلستان و ببین

جلوهٔ آب صاف در گل و خار

ز آب بی‌رنگ صد هزاران رنگ

لاله و گل نگر در این گلزار

پا به راه طلب نه و از عشق

بهر این راه توشه‌ای بردار

شود آسان ز عشق کاری چند

که بود پیش عقل بس دشوار

یار گو بالغدو و اصال

یار جو بالعشی والابکار

صد رهت لن ترانی ار گویند

بازمی‌دار دیده بر دیدار

تا به جایی رسی که می‌نرسد

پای اوهام و دیدهٔ افکار

بار یابی به محفلی کن جا

جبرئیل امین ندارد بار

این ره، آن زاد راه و آن منزل

مرد راهی اگر، بیا و بیار

ور نه ای مرد راه چون دگران

یار می‌گوی و پشت سر می‌خار

هاتف، ارباب معرفت که گهی

مست خوانندشان و گه هشیار

از می و جام و مطرب و ساقی

از مغ و دیر و شاهد و زنار

قصد ایشان نهفته اسراری است

که به ایما کنند گاه اظهار

پی بری گر به رازشان دانی

که همین است سر آن اسرار


که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو

۳/۰۸/۱۳۸۹

دستورالعملى از آیت اله اصفهانی (کمپانى) طی نامه ای به امام جمعه زنجان


درسای قشنگم سلام

دلت را از توجه الله خالی نکن که اگر همه علوم را داشتی ولی نور خدا را فراموش کردی، خدای ناکرده آن می شود که خالق بمب های مردم کش خواهی شد و اگر درونت برای الله بود، چنان اختراعات و اکتشافات و آثاری به جای می گذاری که همه اش تا ابد برای تو آثار نیکو و باقیات صالحات خواهد بود ان شاء الله
و این دستور العمل از آیت الله کمپانی که در جایی دیگر مشابه آن را از امام  خمینی (ره) هم دیده ام مفید خواهد بود که البته ما همه در این گرفتاریهای نفسانی گرفتار و می گوییم شاید نسل بعدی عنایتی کند و به این جنایاتی که هم نسلی های ما به نام اسلام و انقلاب انجام دادند، گرفتار نشود . شاید نسل شما بشنود و به گوشش بخورد و بفهمد که دین به ریش های بلند و چماق ها و قداره ها و قمه ها و عربده ها و حیدر حیدر کردن ها و سینه چاک بودن ها و لات و الواتی ها نیست ! دین در اخلاق کریمه است و حسن خلق و معاشرت با مردم .

بسم الرحمن الرحیم

سیدى و سندى و مولاى و معتمدى ! اطال الله بقاک و من کل سوء وقاک و رزقنى لقاک !

مدتها بود از مجارى حالات سعادت آیات اطلاعى نداشت و از آنجا هم کسى اطلاع نداده بود، تا آنکه چند یوم (روز) قبل به زیارت رقیمه محترمه شرفیاب گردیده، از صدمات وارده بر وجود محترم خیلى متاثر، ولى بحمدالله که متضمن بشارت رفع نقاهت بود شاکر، و از مراحم و تفقدات حضرتعالى متشکر.

بنده بر حسب وظیفه لازمه همواره به سلامتى و دعاگویى متذکر بوده و خود هم فعلا چندى است مبتلا به نوبه خفیفى هستم، حال تحریز دواى ملین خورده ام و گاهى هم درس شب یا روز ترک شده.

بارى- الحمد لله على کل حال- از ذکرسوال شده بود. اگر چه زیاد است ولى مناسب حال و مقام که در قرآن، منصوص و در کلمات معصومین علیه السلام ماثور است، ذکر یونسیه است: لا اله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین، که در نتیجه آن در خود قرآن منصوص است: فنجیناه من الغم و کذلک ننجى المومنین. و چون غم سالک خلاصى از سجن (زندان) طبیعت است، باید این مقصد بزرگ منظور بوده باشد که نتیجه نجات از سجن طبیعت، ارتقا به عالم قدس است . و بدیهى است که این قسم (گونه) از نتایج، تابع لقلقه لسان نیست، توجه مخصوص به مذکور لازم دارد، و فنا در مذکور، نتیجه نجات او سجن طبیعت و ملازم با بقاء الله است و مشایخ مى فرمودند که اقلا چهارصد مرتبه ذاکر در سجده باشد، که اشرف حالات عبودیت است، خیلى خوب است خرده خرده باید زیاد شود. شاید بعضى که مى شناسید، دو ساعت یا زیادتر این سجده را ادامه داده اند. بهترین اوقات، وقت سحر یا بعد از نماز عشا که وقت انحدار غذاست- که نه معده پر و نه چندان خالى و ضعیف است - و البته توجه به مذکور على الاتصال (پیوسته) لازم است، تا غلبه حال دست دهد و روزنه به عالم ملکوت باز شود و نفس مجرده مشهود گردد: من عرف نفسه فقد عرف الله و آنچه مشایخ طریقتى در ذکر قلبى اصرار دارند، براى همین است که در ذکر لفظى توجه تام غالبا دیر دست مى دهد، ولى نقش در قلب بى توجه، یک مرتبه آن متصور نیست، پس اگر مستدام شود البته زودتر غلبه حال رخ مى دهد، و این مطلبى که عرض شد، فقط براى همین ذکر لفظى که موافق شرع است و همچنین نماز دعا و زیارت- هر کدام که با توجه باشد- موثر است. دیگر آنکه هر کس خداخواه است، باید همیشه حاضر مع الله باشد و لسان او از ذکر او، و قلب او از یاد او خالى نباشد و لو در بیت الخلاء کما اینکه از دستور شارع و اذکارى که در بیت التخلیه وارد شده، انسان مى فهمد اهمیت یاد حق و ذکر او را و امثال جنابعالى که بحمد الله موفق به ارشاد خلق و سوق آنه الى الله هستید، اگر این مطلب محض حفظ مقام ربوبیت و نگاهدارى نتایج زحمات انبیا و ائمه طاهرین علیه السلام است، منافى با آنچه عرض شد، نیست، ولى مع هذا، اوقات خلوات را متمحض براى حق قرار داده، و در توجه بکوش تا خرمنها گل بردارى. زیاده زحمت است، بنده زاده عرض دستبوسى دارد، آقا زاده معظم و مکرم- دامت تاییداته العالیه- را عرض خلوص دارم و السلام علیکم و على من یلوذ بکم.
حرره الجانى محمد حسین الغروى الاصفحانى

۳/۰۴/۱۳۸۹

دستورالعملى از حاج میرزا جواد آقاى ملکى تبریزى

دختر نازنینم سلام

حیف است که از زبان بزرگان غافل شویم و به واسطه عدم توجه به تذکرات آنها ، زنگارها دلمان را بخراشد و کثافات روحی ، لجن مالمان کند . از این رو، مطالبی از قول بزرگان برایت نقل خواهم کرد . باشد که موثر افتد

دستور العملى که آن سالک ربانى به جناب ایه الله حاج شیخ محمد حسین کمپانى- رضوان الله تعالى علیهما - ارسال داشت، چنین است :

بسم الله الرحمن الرحیم .فدایت شوم! در باب اعراض از جد و جهد رسمیات و عدم وصول به واقعیات که مرقوم شده و از این مفلس استعلام مقدمه موصله فرموده اید، بى رسمیت بنده حقیقت آنچه که براى سیر این عوالم یاد گرفته و بعضى نتایجش را مفصلا در خدمت شریف ابتداى خود صحبت کرده ام و از کثرت شوق آنکه با رفقا در همه عوالم همرنگ بشوم، است و مخ آنچه از لوازم این سیر مى دانستم، بى مضایقه عرضه داشتم، حالا هم اجمال این را به طریقه اى که یاد گرفته ام، مجددا اظهار مى دارم :

طریق مطلوب را براى راه معرفت نفس گفتند: چون نفس انسانى تا از عالم مثال خود نگذشته، به عالم عقلى نخواهد رسید، و تا به عالم عقلى نرسیده، حقیقت معرفت حاصل نبوده و به مطلوب نخواهد رسید لذا به جهت اتمام این مقصود مغفور- جزاه الله عنا خیر جزاء المعلمین- مى فرمود که :

نباید انسان یک مقدار زیاده بر معمول تقلیل غذا و استراحت بکند، تا جنبه حیوانیت کمتر، و روحانیت قوت بگیرد، و میزان آن را هم چنین فرمود: که انسان اولا روز و شب زیاده از دو مرتبه غذا نخورد، حتى تنقل ما بین الغذائین (غذای اضافی بین دو وعده) نکند. ثانیا هر وقت غذا مى خورد، باید مثال یک ساعت بعد از گرسنگى بخورد، و آن قدر بخورد که تمام سیر نشود، این در کم (:اندازه) غذا، و ام کیفش(:چگونگی)، باید غیر از آداب معروفه، گوشت زیاد نخورد، به این معنى که شب و روز هر دو نخورد، و در هر هفته دو سه دفعه هر دو را، یعنى هم روز و شب را ترک کند، و یکى هم اگر بتواند للتکیف(:با لذت) نخورد، و لا محاله(:هرگز) آجیل خور(:وعده غذای اضافی بین روز) نباشدو اگر احیانا وقتى نفسش زیاد مطالبه آجیل کرد، استخاره کند.و اگر بتواند روزه هاى سه روز هر ماه را ترک نکند.

و اما تقلیل خواب مى فرمودند: شبانه روز شش ساعت بخوابد. و البته در حفظ لسان و مجانبت (:دورى از) اهل غفلت اهتمام زیاد نماید. اینها در تقلیل حیوانیت کفایت مى کند. و اما تقویت روحانیت اولا، دائما باید هم و حزن قلبى به جهت عدم وصول به مطلوب داشته باشد. تا مى تواند ذکر و فکر را ترک نکند که این دو جناح سیر آسمان معرفت است . در ذکر، عمده سفارش اذکار صبح و شام اهم آنها که در اخبار وارد شده، و اهم تعقیبات صلوة(نماز) و عمده تر ذکر وقت خواب که در اخبار ماثور است، لا سیما(:به ویژه) متطهرا(:با طهارت) در حال ذکر به خواب رود.

و شبخیزى، مى فرمودند: زمستانها سه ساعت، تابستانها یک ساعت و نیم و و مى فرمودند که در سجده ذکر یونسیه، یعنى در مداومت آن، که شبانه روز ترک نشود، هر چه زیادتر توانست کردن، اثرش زیادتر، اقل اقل آن چهارصد مرتبه است، خیلى اثرها دیده ام. بنده خود هم تجربه کرده ام. چند نفر مدعى تجربه اند. یکى هم قرآن که خوانده مى شود به قصد هدیه به حضرت ختمى مرتبت صلوات الله علیه و آله خوانده شود.

و اما فکر براى مبتدى، مى فرمودند: در مرگ فکر بکن تا آن وقتى که از حالش مى فهمیدند که از مداومت این مراتب گیج شده، فى الجمله(:مختصر) استعدادى پیدا کرده، آن وقت به عالم خیالش ملتفت مى کردند یا آنکه خود ملتفت مى شد، چند روزى همه روز و شب فکر در این مى کند که بفهمد که هر چه خیال مى کند و مى بیند خودش است و از خودش خارج نیست. اگر این را ملکه مى کرد، خودش را در عالم مثال مى دید، یعنى حقیقت عالم مثالش را مى فهمید و این معنى را ملکه(:با استقرار و دوام) مى کرد. آن وقت مى فرمودند که باید فکر را تغییر داد و همه صورتها و موهومات را محو کرد و فکر در عدم کرد، و اگر انسان این را ملکه نماید، لابد تجلى سلطان معرفت خواهد شد.

و به جهت ترتیب این عوالم که باید انسان از این عوالم طبیعت (مرتبه) اول ترقى به عالم مثال نماید، بعد به عالم ارواح و انوار حقیقیه، البته براهین علمیه را خودتان احضر (:آگاه) هستید. عجب است که تصریحى به این مراتب در سجده دعاى شب نیمه شعبان که اوان وصول مراسله(:رسیدن نامه) است، شده است که مى فرماید: سجد لک سوادى و خیالى و بیاضى}:سیاهی)عالم ماده) و خیال(عالم) و سفیدی(عالم حقیقت و نورانیت) برای تو سجده نموده است {.اصل معرفت آن وقت است که هر سه فانى بشود که حقیقت سجده عبارت از فناست که عندالفناء عن النفس بمراتبها یحصل البقاء بالله - رزقنا الله و جمیع اخواننا بمحمد و آله الطاهرین- بارى بنده فى الجمله از عوالم دعاگویى اخوان الحمدلله بى بهره نیستم و دعاى وجود شریف و جمعى از اخوان را براى خود ورد شبانه قرار داده ام ...

حد تکمیل فکر عالم مثال که بعد از آن، وقت محو صورت است، آن است که باید خود به خود ملتفت شده، عیانا حقیقت مطلب را ببینید، یا آن قدر فکر بکند که از علمیت گذشته، عیان بشود، آن وقت محو موهومات کرده، در عدم فکر بکند تا اینکه از طرف حقیقت خودش تجلى بکند

۳/۰۳/۱۳۸۹

توحید

درسا جانم سلام
دیدی خداوند چه گفت ؟ به درونت مراجعه کردی ؟ عزیزم جهان گسسته ای که متشکل از اشکال مختلف است، به نظر من و تو گسسته است و کثیر . وقتی از آن روزنه به جهان نگاه می کنیم، فکر می کنیم ما جدائیم و در زندانیم و جهان متشکل از اجزای مختلفی است . اگر گام در ره نهیم و بیرون از زندان شویم ، و از بیرون بنگریم ، می بینیم جهان واحد است . یک کل واحد .

برای بیرون رفتن از این زندان ابتدا می توانیم از قوه خرد و تعقل استفاده کنیم . کمی تفکر کنیم و ببینیم آن اجزایی که بیرون این روزنه هستند ، چیستند . پست ترین قسمت آن، علوم طبیعی است . علومی که به بررسی علت و علل جهان درون و بیرون می پردازد . اما خودش گام مهمی است برای شناخت حقیقت هستی . مرحله بالاتر آن شناخت های عقلانی از جنس فلسفه است . اینکه با قوه خرد خود بیرون را مدل کنیم و در ذهن خودمان پر بکشیم . وقتی به حدی از خردمندی رسیدیم، دیگر عقل پاسخگو نخواهد بود

پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود

گام بعدی آن است که نور فطرت و نور درون خود را ، در پیش پا اندازیم و به حقیقت از روزنه بیرون بجهیم ! و این یعنی عرفان حقیقی . یعنی شناخت واقعی . بیرون که بروی می بینی آنچه تا کنون نمی دیده ای . نه با قوه تعقل و خرد و فلسفه و به وسیله فکر و خیال خود و روی کاغذ ! بلکه خودت ، با وجود واقعی به صورت جسمی و روحی . مانند آنچه در مورد پیامبر رحمت (ص) در شب معراج رخ داد .

دخترم ! از این معانی ساده نگذر . اینها که می گویم تجربیات من نیست ، که اگر پدر پای در ره داشت و وصولش حاصل گشته بود، چه بسا دیگر برای تو پیغامی نمی فرستاد !

آن را که خبر شد خبری باز نیامد ....

لیکن از سخن بزرگان شنیده ام و برای تو بازگو می کنم . از من عمری گذشته است و البته نا امید به رحمت خداوندگار هستی نیستم، لیکن برای تو که جوانی و فرصت داری ، دلت پاک است و زنگار کمتر تو را فراگرفته است می گویم : سرسری از این فرصتها نگذر . علی (ع) می فرماید : فرصتها مانند ابر هستند که زود می گذرند . ابر ها را نظاره کن و ببین که چقدر فرصت ها اندک هستند .

از نشانه های خردمندی آن است که نشانه های خداوندی را در طبیعت دنبال کنی . ابرها را که دیدی به یاد زودگذری عمر بیفتی، بهار را که دیدی به یاد رستاخیز جهان و روز قیامت بیفتی (اذا رایتم الربیع ، فاکثروا ذکر النشور ، پیامبر رحمت (ص)) ، آواز پرندگان را که دیدی به یاد ذکر گفتن کل هستی بیفتی .

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

عزیز دلم ! ساده نگذر و لمحه ای اندیشه کن . به میان طبیعت رو و قوه خرد خود را به کار بینداز . ببین این روزنه هایی که خداوند درون دل اسیر ما باز کرده است، ما را به چه نشانه هایی رهنمون می شود ؟ آیا ما از آنها پند می گیریم ؟ آیا اینطور نیست که خداوند به اندازه کافی به ما اطلاعات و تذکر داده است ؟

اگر بخواهی با حواس 5 گانه طبیعت محور، جهان را بشناسی ، هرگز نمی توانی شناخت حاصل کنی . آنها برای شناخت مادیات و البته زندگی روزمره خوب هستند، لیکن بدون پشتوانه فلسفه در درجه اول و سپس بدون پشتوانه معنویات وعرفان، ارزشی ندارند. حواسی که حتی از درک کوچکترین عناصر و موجودات هستی ناتوان هستند حتی اگر هزاران میلیارد سال هم بگذرد ، بسیار ناشناخته ها خواهند داشت . انیشتین می گوید : آنچه ما امروز کشف کرده ایم، به اندازه بازی کردن با دانه های شن در کنار ساحل هم ارزشمند و وسیع نیست !

دخترم از پوسته تن و این سلول که به در آیی، می بینی همه جهان یک کل واحد است . یک کل که جلوه حق است . و چون دوگانگی شرک است، می توان گفت خود حق است !!

عزیزم! نور توحید را درون خود زنده کن و به نشانه های درون و بیرون مراجعه کن . خداوند درون خود را بیاب (خدا = خود + آ) و سپس آن خدا را بیرون خود ببین . خدایی که در همه چیز هست، همراه همه چیز هست، میان همه چیز هست، درون ماست و بیرون ما ، از گذشته بوده و در آینده هم خواهد بود.

همه هست و نیست جز او
وحده لا شریک الا هو

دلبرم !
همه آنچه می بینی از خداست . جلوه خداست ! خود خداست !

و این یعنی توحید


۲/۱۹/۱۳۸۹

از خودت غافل نشو

عزیز دل بابا سلام
برایت از دین گفتم، در حالی که امروز دیدم بیش از دین به اخلاق نیاز داری و شاید پیش از اخلاق به پوشک ! اما زمان نداریم ! همینکه لب از شیر می گیری، بزرگ می شوی و هنوز بزرگ نشده پیر ! مبادا آن هنگام که فرصت از دست رفته باشد، به خود آیی که عمرت همچون امروز پدرت گذشته است و در صف دین فروشان قرار گرفته ای . تو هم شده ای مثل آنان که اخلاق و دیانت برایشان ابزاری است برای دنیا طلبی و پول پرستی . برای شهوت و قدرت و خلاصه برای شیطان. پس از همین امروز شروع کن .

از همین امروز که طنین صدای اذان و اقامه در گوشت پدیدار شد ، به ندای درونت آری بگو و هرچه شیطان صفتی است از خودت دور کن . امروز درون تو جز پاکی نیست، اما شیطان خبر نمی کند . یکباره به خود می آیی و می بینی که خرقه پوش شهری، اما در کوزه ات جز منیت و خودپرستی، جز کبر و غرور و خودبرتر بینی ، یافتنی چیزی نیست .

درسای بابا  ! فراموش نکن که همه چیز به اختیار من و توست . اگر بخواهیم خوب باشیم، خوب می شویم و اگر نخواهیم، بد خواهیم بود. به آنچه نسبت به آن اراده می کنی، آن می شوی . پس همه شرایط اختیار است . فاصله بد و خوب یک لحظه است . یک لحظه تصمیم و اراده و این لحظه در طول زندگی تکرار می شود . همیشه خوبی را برگزین و از بدی ها بر حذر شو . نشود آن روز که چشم باز کنی و واعظ شیب بر بناگوش خود بینی که صدا می زند : مرگ تو فرا رسیده است و عمرت به پایان رفته است، و تو هنوز اندر خم یک کوچه گرفتار باشی .

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

آن دیکتاتور ها که می بینی ، یک شبه دیکتاتور نشده اند . یک عمر در مسیر عبادت الله گام برداشته اند . برخی شان پینه های بسته از سجده خداوندگار در سحرها دارند و برخی شان کمتر روزی است که روزه نگرفته باشند . قرآن خواندنشان ترک نمی شود و ریشهاشان بلند ، تسبیح هایشان به دست و زبانشان لقلقه کننده اذکار . اما دریغ که امثال آنها با علی (ع) هم در افتادند و نصایح آن مرد حکمت موثر نیفتاد و خوارج مسیر بدکاری پیمودند .

دخترم ! خوبی و بدی درون توست . می توانی خوب باشی و می توانی بد شوی . تصمیم بگیر که خوب شوی و خوب بمانی و سپس توکل کن و استعانت از پروردگار و آل رسول و رسول رحمت (ص) کن ان شاء الله کارگر خواهد افتاد .

ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

عزیز دلکم ! پیش از آنکه به سیاست و تاریخ و علم و فلسفه و اینها در آیی ، بهتر است که زنگار ها از وجود خود بشویی . در این میان از دعا برای پدر و مادرت غافل نشو که ما در حق مادران و پدرانمان بد کردیم و به عقوبت زندان نفس گرفتار آمدیم .

دخترم ! با خدای خود خلوت کن و اگر توانستی شراب درون خویش در کوزه وجود ریز و برای استحاله درون و بیرون خود و پاک شدن از رذایل تحجر و یا فساد تلاش کن

که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در کوزه برآید اربیعی

همت خویش بلند دار و به رذایل دنیا دل مبند که علی (ع) فرمود : دنیا مانند برگ خشکیده بر زمین است .
به افق های بلند و به بالاترین ارزشهای انسانی نظر کن 

همت بلند دار که مردان روزگار
از همت بلند به جایی رسیده اند

برایت مطالبی از بزرگان می آورم . شاید موثر افتد . اما در این مسیر کتابهای حضرت امام خمینی (ره) را بخوان . نه اینکه پدر خوانده باشد، که شاید تو بخوانی و باقیات صالحاتی برای ما باشد . جنود عقل و جهل و چهل حدیث ایشان را حتماً بخوان و از آنها بهره ببر . اما خواندن صرف و سریع اثری ندارد ! باید برای هر بند که می خوانی اشک ریزی و به درون خودت مراجعه کنی و آن احوالات را درون خود ایجاد کنی که اگر یک آیه از آیات خداوند را به درستی درک کنی و فهم نمایی، چنان واصل شوی که چه بسا از ختم هزاران باره قرآن صوابش بیشتر باشد . همیشه به مسیر های کوتاه و پر ارزش روی آور، تا اینکه دشواری زیاد تحمل کنی و ریاضت های فراوان بکشی و فراوان روزه ها و نمازها بخوانی و پیشانی ات پینه بندد و از اخلاق و معنویات بهره ای نبرده باشی .

دختر عزیزم ! اگر دیندارانی دیدی که هزار باره توجه به فقه و ظواهر دینی دارند اما درونشان توخالی است . غیبت می کنند، به راحتی تهمت می زنند، مومنین را بی آبرو می کنند، تعدی به جان و مال و ناموس مردم می کنند، به نام اسلام و قرآن و خداوند و اهل بیت پیامبر، مردم را نسبت به دین خداوند بد بین می کنند . بر مردم سخت گیری می کنند و باعث دین گریزی آنها می شوند . به زور می خواهند مردم را به رعایت ظواهر دینی تشویق کنند و ارزشی برای حرف مردم قائل نیستند و فقط دیدگاه خودشان را می خواهند به دیگران تحمیل کنند، بدان که بهره آنها از دین کم بوده است و برایشان خیلی دعا کن . ما همه گرفتاریم و این گرفتاری را پایانی نیست

الهی من به قربون دل کوچکت بشوم ! در میانه اشک ها که می ریزی، بدان که هنگام نوشتن این مطالب ، آرزو داشتم سعادت و خوشبختی تو را ببینم . فراموشم نکن که ما همه محتاجیم به عنایت پروردگار
یا حق 

۲/۱۷/۱۳۸۹

راه های شناخت حقیقت

سلام عزیزم
کمی فکر کن و ببین انسانها چه راه هایی به عنوان ورود اطلاعات از محیط اطراف خود دارند ؟
چشم برای بینایی
گوش برای شنوایی
حس ل م س برای لمس کردن محیط اطراف
بینی برای بویایی
زبان برای چشایی
همین ! کل اطلاعاتی که ما از محیط اطراف خودمان کسب می کنیم از همین راه هاست . اگر کمی علمی نگاه کنیم می بینیم که چشم محدودیت بینایی شدیدی دارد : هم از نظر بعد مسافت ، هم از نظر زاویه، هم از نظر خطای دید، هم از نظر فرکانس هایی که برایش قابل تشخیص است . بسیاری از اشعه ها و طیف های نوری از مادون قرمز به پایین و از ماورای بنفش به بالا را نمی تواند تشخیص دهد و در واقع این طیفی که ما می بینیم بسیار محدود و کوچک است . هم از نظر بینایی در شب، هم از نظر بیماریها مانند کور رنگی، دوربینی و نزدیک بینی و بسیاری موارد دیگر

گوش انسان هم طیف محدودی از فرکانسها را تشخیص می دهد . بسیاری از اصوات هستند که ما قادر به شنیدن آنها نیستیم . حس بویایی و دیگر حواس هم به همین صورت !

حالا کمی فکر کن ببین انسانی که نه می تواند به درستی بشنود، نه به درستی ببیند، و نه دیگر حواس کاملی دارد که از جهان فهم درست و کاملی داشته باشد، چگونه قادر خواهد بود محیط مادی و فیزیکی اطراف خود را به خوبی شناسایی کند ؟ آیا با توجه به جبر فیزیکی و محدودیتی که هر فرد روی بخش کوچکی از کره زمین دارد ، می تواند ادعا کند که من جهان مادی خودم را شناخته ام ؟

اگر مثلاً یک حیوانی، موجودی از اطراف ما عبور کرد که ما از طریق حواس 5 گانه نتوانستیم آن را بشناسیم، تکلیف چیست ؟ می گویی نیست ؟ هوا، انرژی های مختلف، طیف های مختلف صوتی و بصری و .... همگی مثالهایی از همان موجودات نامرئی و ناشناخته هستند ! ما فقط بر اساس تاثیر گذاری آنها بر محیط اطراف حدس می زنیم و استنباط می کنیم که عاملی وجود داشته باشد به نام انرژی ! وگرنه نه دیده ایم و نه شنیده ! چه بسیار عوامل و موجودات دیگر که ذره ای از آنها را نشناخته ایم

این وضع شناخت ما از عناصر کره خاکی است! جهان طبیعیت چند کیهان و کهکشان و سیاره و ستاره و قمر دارد ؟ نه تنها نمی توان شمرد که حتی نمی توانیم با قوه تخیل خود ، آن را تصور کنیم !

این وضع جهان مادی است ! نسبت به عناصر متافیزیکی از جمله اجنه ، ملائکه، موجودات غیر ارگانیک و امثال آن دیگر هیچ اطلاعاتی نداریم !

این است وضع انسان ناچیز و حقیر . انسانی که به فرموده علی (ع) اولش نطفه بوده است و آخرش جیفه (لاشه مرده) . این است وضع انسان که از آب گندیده به وجود می آید و در انتهای مرداد متعفنی می شود که حتی عزیزان او هم از آن گریزان خواهند بود.

ما چگونه می توانیم ادعا کنیم که می دانیم ؟ از چه می دانیم ؟ نسبت به چه چیز شناخت داریم ؟ البته خداوند عقل و فطرت را عطا فرموده است تا با آنها اندیشه کنیم و شناخت پیدا کنیم . شناخت از مادیات و معنویات . از فیزیک و متا فیزیک . اما شناخت با آنها کمی متفاوت است . اگر زنگار بگیرند، خوب نمی توانند تشخیص بدهند.

عزیز دلم
اگر کمی اندیشه کنی و با خودت خلوت کنی و از غرور و خودبزرگ بینی دست بکشی، می بینی انسان هیچ است ! و به هیچ شناختی نمی تواند دست یابد . هزاران هزار ناشناخته وجود دارد که ما حتی از وجود آنها بی خبریم در حالیکه اصلی ترین عوامل تاثیر گذار بر زندگی بشر هستند . چه بسیار بیماری ها و مشکلات و خوشی ها که در اثر همین عوامل ناشناخته حادث می شوند و ما انسانهای ناتوان با قوه تخیل آنها را به خرافه ها نسبت می دهیم . به چشم زخم ها، به دشمن ها، و ....

دخترم !
اولین درس این تفکر آن است که انسان از تفکر به یافته هایی می رسد که از مطالعه شاید نرسد . از کلاس درس شاید نرسد . از روخوانی کتب ادعیه و دینی شاید نرسد . آنچه انسان با تفکر و تعقل به دست می آورد با هیچ تلاش دیگری به دست نمی آورد . قوه تعقل است که می تواند از محدودیت حواس 5 گانه مادی فراتر رفته و در یافتن عوامل مادی و غیر مادی رهنمون باشد .

از این روست که پیامبر رحمت (ص) فرمودند : یک ساعت تفکر بهتر از 70 سال عبادت است . عزیزم ! این نقطه تمایز متحجرین با روشنفکران دینی است . روشنفکر دینی می اندیشد که دین چیست و چرا هست، متحجر فقط به ظواهر مراجعه می کند . روشنفکر دینی ضمن رعایت آداب دینی ، به فلسفه آنها می اندیشد و برای کشف حقیق تعقل می کند، متحجر کمتر می اندیشد .

به خودت رجوع کن که چه مقدار در شبانه روز به تفکر اختصاص داده ای . تفکر در حوزه خلقت، در حوزه تاریخ، در حوزه جهان مادیات و معنویات و ....

دختر عزیزم !
دوم درس از این نوشتار آن است که انسان هیچ است ! حتی با تعقل و تفکر ! اگر از ماورای درون بسته ما کسی نیاید و دستگیری نکند، من و تو و همه بشر در کل تاریخ هم اگر جمع شویم نمی توانیم یک آیه از آیات قران را فهم کنیم، چه رسد به آنکه مشابه آن را بیاوریم ! عزیزم !

کسی صلا می زند که بیا ! دستگیری اگر نکنند ، ماهیچیم . صدا اگر نزنند ما نمی فهمیم. مانند زندانی اسیری که در کنج سلول تاریک محبوس باشد و روزنه ای در سلول وجود داشته باشد .هر چقدر او از آن روزنه توانست روابط حاکم بر سرزمین و احزاب و تاریخ و علم و فیزیک و شیمی و دریا و خوشی و خانواده و دین و .... را بشناسد، من و تو هم می توانیم .

عزیزم!
ما هیچیم و اگر نگویند که بیا، ما در این سلول می مانیم و می پوسیم . می پرسی چه کسی صدا می زند بیا ؟ به درونت مراجعه کن ! می شنوی ! نیست خدایی درون تو ؟ فطرت تو صدا نمی زند ؟ نمی شنوی ؟! به خدا قسم که از رگ گردن به تو نزدیک تر است ! صدایت می زند . جهان را به تو می شناسد . با او از در آشتی درا، می شنوی ! می بینی! طیف هایی از نور که با چشم سر نمی توانی ببینی . از علی (ع) می پرسند : آیا خدا را دیده ای و پاسخ می دهد : هرگز خدایی را که ندیده باشم نمی پرستم، اما نه با چشم سر که با چشم دل !

عزیزم ! ما هیچیم و این غرور و خود برتر بینی ما را فلج کرده است . آن سلول و زندانی را یادت هست ؟ چقدر خنده دار است اگر تو در آن سلول را بگشایی و به او بگویی جهانی بیرون این سلول است که تو نمی توانی آن را بفهمی، و او سرکشی کرده و بگوید تو نمی فهمی! من خودم از این روزنه همه جهان را شناخته ام !! دلم برای آن زندانی می سوزد ! برای خودم ! برای تو ! برای مردمان که اینهمه پیامبران صلا زدند و دستگیری کردند و خبر دادند اما کسی تعقل نکرد و به روزنه های محدود خود بالیدند .

عزیزم سخن طولانی شد و در فرصتی دیگر بیشتر می گویم . فعلاً صلا می زنند که بیا! کمی به خودت رجوع کن ! خلوت کن و فکر کن ! می شنوی ! اگر شنیدی از پدرت هم دستگیری کن !

تنها یک منجی مفروض است . آن منجی که ما نمی شناسیم و در ذهن خودمان نامش را خدا نهاده ایم . بتی که در ذهن ماست و حقیقت محض است و ما با تعقل کوتاه و کوچک خود نمی توانیم او را خوب بشناسیم . به اندازه یک بت ذهنی او را می پرستیم. دخترم این منجی را رها نکن ! تنها راه نجات ما از این سلول ، اوست .

دوستی در این وبلاگ گفته بود : یعنی تعقل انسان هم راه مناسبی برای شناخت نیست ؟! یعنی راهی برای شناخت حقیقت نیست ؟! امیدوارم این سوال ذهنی تو را پاسخ گفته باشم . اگر نه به دلت رجوع کن تا بیابی ! آری انسان در خوف و رجا است و تا پایان باید در خوف و رجا باشد .

حسبنا الله و نعم الوکیل ، نعم المولی و نعم النصیر


۲/۱۵/۱۳۸۹

از چاپلوسان بپرهیز

عزیز دلم سلام
فراری باش ! فراری ! از هر که از تو خوب می گوید ! مردم اینگونه نیستند . معمولاً روابط انسانها با کسانی بهتر و بهتر می شود ، که از او تعریف می کنند . از او خوب می گویند . اما دوست واقعی آن است که تو را بگریاند ! نه آنکه بخنداند !

دوست حقیقی کسی است که ایراد های تو را به تو هدیه کند. کسی که مدام از تو تعریف می کند و اصطلاحاً مجیز می گوید، دشمن توست . حال ممکن است کسی دوست دار تو باشد، اما در پوستین خاله خرسه ! . دوستان حقیقی تو ، در مواقعی از نقاط قوت تو صحبت می کنند که لازم باشد و در باقی موارد به فکر اصلاح تو و رشد و تعالی تو هستند، نه اینکه مدام از تو چاپلوسی کرده و به فکر بالا نشان دادن شخصیت و جایگاه تو باشند .

می گویند که در مقابل امام خمینی(ره) فردی سخنرانی می کرد و از امام تمجید های فراوان می کرد، امام (ره) نگذاشت تمام شود، فرمود : بس کنید آقا ! . این مطلب را بارها و در موقعیت های مختلف در مورد ایشان شنیده ام . مثلاً در یک سخنرانی مردم شعار می دادند : ما همه سرباز تو ایم خمینی، گوش به فرمان تو ایم خمینی. فکر می کنی سخنرانی امام با چه مطلبی شروع شد ؟

ما همه سرباز خدا هستيم ان شاء اللَّه. نه تو سرباز منى، نه من سرباز تو. همه ما با هم قيام كرديم كه اسلام را در اينجا زنده كنيم و ان شاء اللَّه، به ساير جاها هم صادر كنيم. ما همه برادر با هم هستيم، دوست با هم هستيم و اميدوارم كه همه ما دوش به دوش هم، هر كس هر مقدارى كه مى‏تواند، من كه يك پيرمرد ضعيف هستم، صحبت بكنم براى شما. آقاى فلسفى كه پيرمرد قوى ان شاء اللَّه، هستند، ايشان هم براى شما صحبت بكنند. آقايان اهل منبر هم براى مردم صحبت بكنند. اين يك خدمتى است كه از ماها برمى‏آيد. ما ان شاء اللَّه، انجام بدهيم و اميدوارم كه براى خدا باشد. شما هم هر كدام هر كارى ازتان برمى‏آيد انجام بدهيد. صحیفه امام، جلد 13، صفحه 335

شاید ارزش و اهمیت این مطلب آنچنان روشن نیفتد. آن هنگام روشن می شود که به نقطه عکس آن توجه شود. به آن والا مقامهایی که در اثر مجیز گویی دوستان به حضیض ذلت گرفتار شده اند. چه بسیار دیکتاتور ها در سراسر دنیا که در زمره آزادیخواهان بوده اند، لیکن به وقت قدرت، در اثر تمجید اطرافیان، ذره ذره، دچار نخوت و خودبزرگ بینی شده اند و دیگر خدا را بنده نیستند.

چه بسیار نمرود ها و فرعون ها که ادعای خدایی کرده اند ، و این نبوده است جز با چاپلوسی و تملق اطرافیان . که اگر دوستی، عزیزی به آنها نهیب می زد که جایگاه خودت را بشناس، شاید به آن مصائب گرفتار نمی شدند که با ارابه به آسمان پر بکشند و با تیر و کمان شلیک کنند، تا خدا را نابود نمایند.

انسان موجود عجیبی است دخترم. فاصله میان بهترین بودن با بدترین شدن، فقط به اندازه یک لحظه اراده ساده است . اگر اراده کنی ، بهترین خلق خدا خواهی بود و اگر به شیطان نفس توجه نمایی ، بدترین . لذا از شیاطین اطراف خودت بپرهیز . همانها که در مقابل تو صف آرایی می کنند و برای تو و در مدح تو شعرها و ثنا ها می خوانند . همانها که اسم تو را به انواع روشها ترسیم می کنند و در وصف جمالات و کمالات تو مطالب می نگارند .

دخترم! اگر روزی رسید که در سازمان تحت مدیریت خودت، همه انتقاد داشتند و کمتر کسی رضایت داشت، بدان که مدیر بدی بوده ای . لیکن اگر روزگاری فرا رسید که هیچ کس انتقاد نداشت و همه تمجید و تعریف می کردند بدان که بدترین فاجعه رخ داده است و ریشه آن در استبداد درونی توست .

پس خاضع باش و از دوستان احمق و نادان که با تعاریف و تمجید هایشان، شیطان درون تو را پروار می کنند بگریز و از عزیزانی که عیب های تو را به تو هدیه می کنند ، بیشترین استقبال را نشان بده که این منش بزرگان و اولیای خداوند بوده است . 

۲/۱۲/۱۳۸۹

خداوند رحمت

درسای عزیزم سلام
دین ما اسلام است . خدای اسلام رووف است . مهربان است . بخشاینده و بخشنده است . رحیم است . دوست دارد و دوست داشتنی است . زیباست و زیبایی را دوست دارد . به ما نزدیک است . از خود ما هم نزدیک تر است به خودمان !
خدای ما می بخشد، کینه به دل نمی گیرد
خدای ما دوست دارد، از کسی متنفر نمی شود .
خدای ما گذشت می کند، انتقام گیر نیست .
خدای ما عشق می رزد، اهل انزجار نیست
خدای ما مهربانانه دلسوز است، اهل بدخواهی نیست
خدای ما قشنگ است، زشتی را دوست ندارد
خدای ما بزرگوار است، سخیف نیست

دخترم! خدای ما خیلی خوب است . خوب تر از آنچه ما می دانیم و حتی می توانیم تصور کنیم.

اگر روزگاری رسید که خواستی دین خوب را بشناسی و یا اینکه دین را خوب بشناسی، به دنبال خدایی بگرد که بهترین باشد . خدایی که مهربان ترین، زیباترین، بخشنده ترین، عزیزترین، رووف ترین، عادل ترین و ... باشد .

خدای اسلام ، چنین خدایی است . اگر مسلمانی پیدا شد که خدا را انتقام گیر، قهار، زشت، بد بو، بی ادب، ترش رو، سخت گیر، عذاب کننده، ظالم و بی رحم معرفی کرد، از آن دین بسیار بپرهیز ! بسیار بپرهیز! از آن دوستان دوری گزین و هرگز از درس اشتباه آنان پند نگیر ! آنها تو را از درون تباه خواهند کرد !

خدای ما رووف است . می ترساند ، اما قهر نمی کند ! می گوید من قهارم! اما قهر نمی کند . می گوید می زنم! اما نمی زند ! می گوید عذاب می کند ! اما هدایت می کند تا عذاب نشوی . از جهنم می ترساند، تا به بهشت بروی .

هنوز ندیده ای، اما به زودی می بینی : پدرت تو را از غول می ترساند، تا از کار خطرناک دست بکشی . تو را نمی ترساند که بترسی و اذیت شوی ! تو را می ترساند که به اشتباه نیفتی . برای آنکه خطا نکنی، غول را برایت مثال می زند. دیو بد صورت را برایت ترسیم می کند. چهره عبوس می کند که تو دست از مسیر اشتباه برداری ، اما عبوسی چهره او از سر رحمت است، از سر دوست داشتن . از سر عشق به تو . نه از نفرت ! از سر محبت بسیار و دلسوزی است ، نه از سر انتقام و دشمنی . هنوز ندیده ای ، اما به زودی خواهی دید .

دخترم! اگر دیدی به ظاهر مسلمانانی یافت شدند که چهره هایشان نا هنجار و کریه، قیافه هایشان عبوس و در هم کشیده، رفتارشان تندخو، منششان راندن دیگران از دین خداوند، دینشان سخت گیر و دشوار، اعمالشان ظاهر بینانه ، قضاوتشان بر اساس صورت افراد و نه سیرت آنها، بصیرتشان در شعار و فریاد، حق طلبی شان از سر پیروی کورکورانه، خدایشان قهار ، پیامبرشان قاتل، امام اولشان ضد مردم و جنگ طلب و خلاصه رهبر فکریشان مستبد بود ، بدان همانها هستند که امام معصوم (ع) در موردشان فرمود: اینها (متحجرین) پشت مرا شکستند ! از آنها بگریز . بگریز و برایشان دعا کن . دعا کن شاید هم آنان و هم خودت از مسیر گمراهی نجات یابید و به مسیر حق رهنمون شوید که تنها نجات دهنده بشر همان خدای رحمان و رحیم است .

می پرسی نشانه ؟ می گویم خداوند ما قرآنی فرستاد برای توصیف دین . قرآنی که 113 سوره از 114 سوره آن با بسم الله الرحمن الرحیم (به نام خداوند بخشاینده مهربان) آغاز می شود.

باز هم نشانه ؟ به خودت رجوع کن ! به درونت . به خدای درون و بیرون خودت که تا کنون از سر مهربانی و شفقت تو را از سختی ها نجات داده است ؟ آن هنگام که نطفه ای بیش نبودی و در رحم مادرت جای گرفته بودی یادت هست ؟ آن هنگام که دژخیمان با خنجرها و قمه های لخت و زنجیر چرخان به جان و مال و ناموس مردم تعدی می کردند و فریادرسی جز خداوند عادل در آن میانه نبود که داد مردم بی دفاع و بی گناه را از آنان بستاند؟! یادت هست که خداوند چگونه تو را پناه داد و در میانه آن منزل ماوا داد ؟ نفس نفس مادرت را به خاطر می آوری ؟ مزه گاز فلفل و اشک آور را چطور ؟ آن سختی ها همه بود . نه در یک روز ، که روزگارانی سخت می گذشت و خداوند تو را از میانه آن همه ظلم و تعدی و تجاوز و قتل و غارت نجات داد و سالم آفرید . پس باید شکر گزار خداوند بزرگ مرتبه ای باشیم که به حکمت ما را به سختی در افکند و به حکمت از آن سختی بیرون آورد.

پس ذکر یا حق فراموشت نشود . نه به زبان ! که به دل
بسم الله الرحمن الرحیم

۲/۰۴/۱۳۸۹

دختر راه سبز امید متولد شد



لطفاً اطلاع رسانی کنید تا همگان بدانند که راه سبز امید در قلب ملت زنده است، و زنده خواهد ماند

درسا - دختر راه سبز امید متولد شد

نخست وزیر امام : راه سبز امید را باید زندگی کرد

دخترم متولد شد . دختر راه سبز امید (درسا). از میانه شعله های مبارزه و مقاومت . از میانه شعارهای الله اکبر  . از میانه ضجه های سهراب ها و ندا ها . از میانه شهادت و خون ریزی . از میانه زندان ها و شکنجه ها . از میانه وحشی گری ها و دین فروشی ها . از میانه هتاکی به علمای اسلامی . از میانه هتک حرمت بیت امام و اندیشه سبز امام .

دختر راه سبز امید (درسا) متولد شد ؛ از پیش از تولد می شنید ! صدای خرد شدن استخوان های آن زنی که زیر باتوم بسیجی ها فریاد می کشید . و کمی آن طرف تر شعار بسیجی واقعی همت بود و باکری !

دختر راه سبز امید (درسا) به دنیا آمد . برای آنکه مقاومت سبز ادامه یابد . مقاومتی که ریشه در تاریخ دارد . از زمان نمرود و فرعون تا یزید. از زمان چنگیز مغول تا شاه مخلوع . و در مقابل صف آرایی اخلاق و ادب . صف آرایی : ادب مرد به ز دولت اوست  در مقابل مقدس نمایان بی هنر .

دخترم را درسا نامیدم . فقط برای آنکه خاری باشد در چشم دیکتاتور . برای آنکه راه سبز امید را باید زندگی کرد. برای آنکه منطق اخلاق و ادب با یک شب و یک سال و یک قرن به نتیجه نمی رسد . صبر می خواهد و استقامت . مبارزه ای به اندازه ی بلندی تاریخ . از زمان آدم و حوا و فریب شیطان تا زمان بهشت و جهنم .

دخترم را درسا نامیدم تا زندگی کنم به رنگ پیامبر رحمت . به رنگ اخلاق . به رنگ مهربانی . همان پیامبری که و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین (ما تو را جز برای رحمت بر عالمیان مبعوث نکردیم) همان پیامبری که برای کامل کردن اخلاق فرستاده شد . پیامبر زیبایی ها . پیامبر خوش اخلاقی ها . پیامبر دوری از دروغ، دوری از تجاوز، دوری از شکنجه ، دوری از قتل و غارت و تهمت و غیبت و بی حرمتی . و بالاخره پیامبر صبر و مقاومت با نامگذاری فرزند .

پیامبری که سلاله اش یکه و تنها در میان دین فروشی دنیا پرستان به خون خود می غلتیدند و خلفان جور با قیافه ای دین فروشانه ، آنها را به بی دینی و بی نمازی محکوم می کردند . پیامبری که انتقام از او را از فرزندانش گرفتند .

آری دخترم را درسا نامیدم تا هر کس که او را صدا می زند، یادآوری شود که راه سبز امید زنده است . راه سبز ائمه اطهار . راه سبز اخلاق . راه سبز امام .

برایش از اخلاق خواهم گفت (http://www.letterstodorsa.blogspot.com). از دین . از ادب . از مبارزه با تحجر و خرافه . از مبارزه با دین فروشی . از مبارزه با دیکتاتور . همان دیکتاتوری که مزه گاز فلفلش احتمالاً هنوز زیر زبان این نوزاد تازه به دنیا آمده باقی است ! از روز قدس، از نماز جمعه، از 25 خرداد ، از روز عاشورا 

می گویند که در زندانها تهدید می کنند که با خانواده و فرزندانت چنان می کنیم! نمی دانند که آرزوی یک پدر سبز جز شهادت فرزند نیست ! همانطور که پدرم در میانه شعله های انقلاب آزادی خواه 57 و جنگ و شهادت،پشت قرآن برایم آرزوی شهادت نوشت، امروز من برای فرزندم آرزوی شهادت می نویسم ! حال دیکتاتور این دو آرزو را کی برآورده می سازد ، خدا می داند !

 آن كه ايمان و عقيده دارد و بپاخاسته است كه جهاد كند در راه اين ايمان و عقيده و اعتقاد به اين دارد كه فداكارى در راه خداى تبارك و تعالى پيروزى است و رسيدن به مقام شهادت پيروزى ديگر است، يك همچو ملتى شكست ندارد (امام خمینی(ره))

بله ! راه سبز امام را زندگی باید کرد

۱/۲۵/۱۳۸۹

دین و مذهب ما چیست ؟

دختر عزیزتر از جانم سلام
پدر و مادر تو شیعه هستند. شیعه یکی از مذاهب اسلام است . شیعه اعتقاداتی دارد مثل پیروان دیگر ادیان . اما تو نباید به حسب اینکه پدر و مادرت به یک دین اعتقاد دارند، از آن پیروی کنی . تو باید خودت تحقیق لازم را انجام داده و از میان مکاتب و مذاهب و ادیان، بهترین را انتخاب کنی . لیکن طبیعی است که پدر تو، برای تو مذهب خودش را تبلیغ خواهد کرد . البته سعی می کنم که برایت عادلانه از دیگر مکاتب هم سخن بگویم اما این برای تو کافی نیست . چرا که هر کسی به نفع مذهب خودش سخن می گوید و نمی تواند از دیگر مکاتب برای تو خوب سخن بگوید .
اصولاً اگر جایی دیدی مثلاً یک مسلمان مدعی است من به خوبی به شما از کمونیسم مطلب می آموزانم و عادلانه این کار را انجام می دهم و لذا حق ندارید دیگر از کمونیسم بگویید ! یعنی این آدم دیکتاتور است و می خواهد دروغ بگوید ! چون اگر راست می گوید لزومی ندارد بترسد که دیگران چه خواهند گفت . لذا هر کسی بهتر می تواند از مکتب و اعتقاد خودش سخن بگوید . بهترین نقطه برای شناخت هر مکتب یا هر عقیده ، طرفداران و تئوری پردازان همان دیدگاه است .

عزیز دلم !
با این مقدمه می خواهم از شیعه برایت بگویم . از اسلام . از اینکه چه دینی است و چه می گوید . مطالبی برایت می نویسم که شاید در مدرسه و تلویزیون کمتر بشنوی و کمتر برایت بگویند. آنچیزهایی که برایت می گویند، لا اقل در این روزگار تلخ تر از زهر، بیشتر برای جیب هایی است که از دین فروشی پر می شود . کمتر کسی حرف حساب می زند . کمتر کسی در اصل دین تلاش می کند که شناخت حقیقی پیدا کند و اصولاً انسانها از دین و مذهب، همان افعال تکراری و ظاهری را فرا می گیرند و مانند طوطی تکرار می کنند . کسی با خود نمی گوید برای چه باید این افعال را انجام بدهیم ؟! کسی به دنبال روح احکام اسلامی نیست . بیشتر به دنبال بسط مفاهیم ظاهری دینی و فراگیری ظواهر فقهی هستند. نه اینکه ظواهر لازم نیست، اما اگر فقط ظاهر باشد ، مثل طبل توخالی خواهیم شد . از انسانهای بدکاره هم شاید بدتر شویم .

دینی که کارکرد نداشته باشد و به تو یکسری افعال ظاهری بیاموزد ، فقط ورد و خرافه آموخته است . آن دینی خوب است که
* هم برای دنیای تو برنامه ارائه دهد و هم برای آخرت تو
* سهل و آسان باشد و برای تو مشقت و دشواری زیاد ایجاد نکند
* پویا باشد و با پیشرفت روز افزون تکنولوژی و علم و دانش بشر، تطبیق داشته باشد و اینطور نباشد که یا باید دین دار باشی و یا پیشرفت کنی
* به قلب انسان بنشیند و انسان وقتی به اعمال آن مکلف می شود، در وجود خودش تاثیر و پیشرفت معنوی و مادی احساس کند.
* برای کرامت انسان و وجود انسان و ارزشهای انسانی اهمیت قائل باشد و برای تعالی انسان برنامه ارائه دهد . لذا اگر به آن معتقد شدی، از نظر اخلاقی رشد کنی و کرامت اخلاقی پیدا کنی
* بی نهایت باشد و برای انسان بی نهایت برنامه های وسیع ارائه کند به این مفهوم که هر چقدر در آن مکتب بیشتر غوطه ور شدی، بیشتر رشد کنی . اصطلاحاً عرفان در آن مکتب لا یتناهی باشد
* باعث شود تو در زندگی لذت بیشتری ببری، سالم تری باشی، بهشت را در زندگی مادی و معنوی احساس کنی و به سوی خوبی ها رهنمون شوی . هر لحظه که اعمال آن را انجام می دهی، بیشتر لذت ببری و بیشتر پیشرفت کنی . این پشرفت در همه زمینه ملاک عمل است: علمی، معنوی، روحی ، روانی، فیزیکی، جسمی و بدنی، لذت شهوانی ، خانوادگی، اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و ...
* با عقل تو کاملاً سازگار باشد به طوری که هر چقدر بیشتر به صورت منطقی و فلسفی در آن تلاش می کنی، به دستاوردهای دقیق تر و بهتر برسی
* با دموکراسی و مردم سالاری سازگار بوده و بر اساس ارزشهای اخلاقی، معتقد به دیکتاتوری و زورگویی به مردم نباشد . چه زورگویی به اقلیت و چه زورگویی به اکثریت فرقی نمی کند .
* با سیاست و حکومت داری و برقراری عدل و انصاف در جامعه سازگار باشد و پیامهای انسانی داشته باشد . حق را به زورمداران و پولداران ندهد و به قشر دون پایه و مستضعف هم بها بدهد و برای آنها هم ارزش قائل باشد .
* در راستای ارزش قائل شدن برای انسانها ، همه را از سفید و سیاه، پولدار و بی پول، دانا و بی دانش ، زن و مرد ، کودک و پیر و همه و همه را از یک جنس و برابر بداند و برای قشری از مردم، برتری و نژاد پرستی قائل نباشد .
* و دیگر ویژگیها که اگر به فطرت خود و ذات خود مراجعه کنی آنها را خواهی یافت و نیازی به گفتن من نیست .

چراغی برگیر از عقل و گرد شهر به گردش درآ . سعادت ابدی در خانه ی ابدی در گرو داشتن اعتقاد صحیح و یافتن حقیقت است . دار دنیا موقت است و برای رسیدن به حقیقت باید تلاش کنی . با پیروی بی چون و چرا از نیاکان خود و پدرت به هیچ نخواهی رسی.

خداوندا ! تو خودت همه ما را به راه راست هدایت فرما . یا نور المستوحشین فی الظلم