۶/۰۹/۱۳۹۱

وقتی تکبر تو را کور می کند

دختر پاک و بی آلایشم !
امروز سخنرانی تاریخی بود. سخنرانی فردی که خود را ولی امر مسلمین جهان می داند. آنقدر بالا و والا، که حتی در شانش نیست با روسای جمهور و سران دیگر کشورها همتراز باشد . باید از همان بالا بیاید، از همان بالا هم برود. حتی قبل از جلسه قرار بوده همه سران را ببرند دستبوسش . وقتی دیدند کسی حاضر به چنین ننگی نیست، از همان بالا آمد، سخنانی گفت، از همان بالا هم رفت !
البته بی انصافی نباشد . در برخی نشستها از آن بالا پایین می آمد و بعد می رفت . اما آن پایین آمدن مربوط به زمانی بود که پایینی ها بخواهند خم شوند و دستش را ببوسند. ظاهراً در این مراسم قرار بر چنین دستبوسی نبوده است !

اجلاس شانزدهم را می گویم . جنبش عدم تعهد . در جمعی حاضر بودم، آنچه امروز آقای خامنه ای علیه دشمنانش می گوید، دقیقاً مصداق بارز حرفهایی است که مخالفان آقای خامنه ای علیه خودش می زنند ! تو حرفهای زیر را که شخص آقای خامنه ای علیه مخالفانش بیان کرده، با این فرض بخوان که مهدی کروبی یا میرحسین موسوی علیه آقای خامنه ای ایراد کرده باشد . خواستم بدانی که وقتی تکبر تو را کور کند، تو آنچه خود لایق آنی به دیگران نسبت می دهی !! پس چه بهتر که همیشه خوبی به دیگران نسبت دهی ...

... اتفاقات شگرفى که در سه دهه‌ى اخیر شاهد آن بوده‌ایم، آشکارا نشان میدهد که برآمدن قدرتهاى جدید با بروز ضعف در قدرتهاى قدیمى همراه بوده است. این جابه‌جائى تدریجى قدرت، به کشورهاى عدم تعهد فرصت میدهد تا نقش مؤثر و شایسته‌اى را در عرصه‌ى جهانى بر عهده بگیرند و زمینه‌ى یک مدیریت عادلانه و واقعاً مشارکتى را در پهنه‌ى گیتى فراهم آورند....

...سخن ما آن است که اتاق فرمان جهان نباید با دیکتاتورى چند کشور غربى اداره شود. باید بتوان یک مشارکت دموکراتیک جهانى را در عرصه‌ى مدیریت بین‌المللى شکل داد و تضمین کرد. این است نیاز همه‌ى کشورهائى که مستقیم یا غیرمستقیم از دست‌اندازى چند کشور زورگو و سلطه‌طلب زیان دیده‌اند و مى‌بینند....

...شوراى امنیت سازمان ملل داراى ساختار و سازوکارى غیرمنطقى، ناعادلانه و کاملاً غیر دموکراتیک است؛ این یک دیکتاتورىِ آشکار و یک وضعیت کهنه و منسوخ و تاریخ مصرف گذشته است. با سوء استفاده از همین سازوکار غلط است که آمریکا و همدستانش توانسته‌اند زورگوئیهاى خود را در لباس مفاهیم شریف بر دنیا تحمیل کنند. آنها میگویند «حقوق بشر»، و منافع غرب را اراده میکنند؛ میگویند «دموکراسى»، و دخالت نظامى در کشورها را به جاى آن مى‌نشانند؛ میگویند «مبارزه با تروریسم»، و مردم بى‌دفاع روستاها و شهرها را آماج بمبها و سلاحهاى خود میسازند. در نگاه آنها، بشریت به شهروندان درجه‌ى یک و دو و سه تقسیم میشوند...

...جان انسان در آسیا و آفریقا و آمریکاى لاتین ارزان، و در آمریکا و غرب اروپا گران قیمت‌گذارى میشود. امنیت آمریکا و اروپا مهم، و امنیت بقیه‌ى بشریت بى‌اهمیت دانسته میشود. شکنجه و ترور اگر به دست آمریکائى و صهیونیست و دست‌نشاندگان آنها صورت گیرد، مُجاز و کاملاً قابل چشم‌پوشى است. ...

...زندانهاى مخفى آنها که در نقاط متعددى در قاره‌هاى گوناگون شاهد زشت‌ترین و نفرت‌انگیزترین رفتارها با زندانیان بى‌دفاع و بى‌وکیل و بى‌محاکمه است، وجدان آنان را نمى‌آزارد. بد و خوب، کاملاً گزینشى و یکطرفه تعریف میشود. منافع خود را به نام «قوانین بین‌المللى»، و سخنان تحکم‌آمیز و غیرقانونى خود را به نام «جامعه‌ى جهانى» بر ملتها تحمیل میکنند و با شبکه‌ى رسانه‌اىِ انحصارىِ سازمان‌یافته، دروغهاى خود را راست، و باطل خود را حق، و ظلم خود را عدالت‌طلبى وانمود میکنند و در مقابل، هر سخن حقى را که افشاگر فریب آنها است، دروغ، و هر مطالبه‌ى برحقّى را یاغیگرى مینامند....

دختر صادق و راستگوی من !
همیشه از تکبر و خودبینی و عیبجویی دیگران برحذر باش. عیب های خود را ببین و خوبی های دیگران . تو بیاموز که چگونه خوب باشی و عیب های دیگران را اگر دیدی ، کوشش در رفع آنها بنما که انسان به انسانیت است نه عیبجویی و سخنوری . 
ای کاش آنچه با تو شرط بلاغت می گفتم، خود می توانستم به خوبی به آنها عمل کنم. تو خوب باش، حتی اگر پدرت بدترین روزگار بود. 

عزیزم ! 
همه آنچه در پاراگرافهای بالا خواندی، انتقادهای اصلی است که متوجه شخص دیکتاتور است و به خاطر بیان آنها توسط مخالفان، همه آنها را در حصر و زندان کرده است ! این است وضعیت روزگار استکباری کشور و دنیای ما .
آری ! آمریکا و اسرائیل، ظلم های زیادی کرده و می کنند . اما راه نجات این کشور این است که اول خود را به اخلاق آراسته متخلق کند، وگرنه خود، مستکبرانی خواهیم شد (و هستیم) که وجودمان به مراتب از آمریکا و اسرائیل وحشتناک تر است . اسرائیل توتالیتر و ایدئولوگ مسلح به سلاح های مرگباری خواهیم شد، که جهانیان از شر ما امان نداشته باشند (خدای ناکرده) 

خداوند عاقبت همه ما را ختم به خیر کند 

۶/۰۸/۱۳۹۱

وقتی الاغ ها آرزو داشته باشند آدم شوند

دختر نازنینم سلام !
اولین سینمایی هم که رفتی ، بوی اعتراض می داد ! هر چند کودکانه و سرشار از شادی و خنده های کلاه قرمزی و بچه ننه !
اما پر بود از اعتراضهایی که در جامعه استبدادی باید به زبان طنز و کودکانه بیان شود. شاید شیری باشد در دهان شیرخواران که بیاموزند : آب آرام در اعماق نفوذ می کند ! 

امروز جلجالی به پا بود . به مناسبت یک خر عروسکی که در داستانهای کلاه قرمزی در تلویزیون می خواسته آدم شود و ظاهراً صدا و سیما تصمیم گرفته دیگر سانسورش کند. البته خبر بعداً تکذیب مشکوکی شد اما مهم آن است که این حکومت دیگر از الاغ هایی که می خواهند آدم شوند هم می ترسد !


دخترکم !
شاید به یاد نیاوری اما کلاه قرمزی و بچه ننه داستان دادگاه هایی بود که در آن به جرم تشویش اذهان عمومی انسانها را به دار می آویختند . بچه های زیر سن قانونی را اعدام می کردند. انسانهایی که همیشه با پلیس احمق و نادان در تعامل نامتعارف هستند و همیشه باید بخشی از زندگی خود را در زندانهای آزار دهنده به سرببرند. اعراضی بود به وضع معیشتی مردمی که باید نانهای خود را به شیشه پنیر بمالند . به وضع نابسامانی که انسانیت مرده است و ثروت ها انباشته شده است و عده ای احمق به دنبال رژه های صد من یک غازی هستند که دو نادان کوته فکر عروسکی می توانند تانک آنها را بربایند و همه هیمنه پوشالیشان را به سخره بگیرند.

دختر نانازم !
اولین فیلمی هم که در سینما دیدی سیاسی بود... عزیزم ورودت را به مبارزه با ظلم و استبداد تبریک می گویم . این اولین حرکت سیاسی واقعی تو بود به نفع کارگردانی که صدای خفه شده از اعتراضش در لابه لای دادگاه های نمایشی خود نمایی می کرد . حمایتی بود از کلاه قرمزی که باید پشت میکروفن دادگاه فوت کند و بگوید : اعتراف می کنیم .... یک ... دو ... سه ... 

خوش آمدی !

۵/۲۷/۱۳۹۱

گوگل پلاس

صفحه این وبلاگ در گوگل پلاس
https://plus.google.com/115508280979430157518

جزوه پیشنهاداتی برای جنبش سبز


دخترم نازنینم ! 

در روزهای سخت و شیرین سال 88 و 89 ایمیل های زیادی با دوستان بسیجی سابق و سایر دوستانم پیرامون مسائل فکری و اعتقادی و حکومتی ایران رد و بدل شد و بحثهای مفصلی صورت گرفت. 

فارغ از اینکه آنها چه کسانی بودند، خلاصه برخی از آنها را در قالب یک جزوه ویرایش نشده جمع آوری کردم و دوباره برای آنها منتشر کردم

امیدوارم این جزوه به دست تو هم برسد . آن را در این لینک آپلود کردم و امیدوارم تا روزی که تو به این نوشته ها دسترسی می یابی, بتوانی آن را مطالعه نمایی 

متن زیر, دقیقاً متن همان ایمیل است که ارسال کردم - بهمن 1389
------------------------------------------------------------------------------
این جزوه ، مجموعه ای از نامه هایی است که یک دانشجوی طرفدار انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی (ره) و متعهد به جنبش سبز مردم ایران (جنبش راه سبز امید) به رهبری بزرگان و رهبران این جنبش (آقایان موسوی، کروبی، خاتمی و ...) خطاب به برخی دوستان خود پس از جریان انتخابات سال 88 ایران نگاشته است .
این دوستان از جریانات فکری مختلفی بوده اند، از بسیجی و سپاهی گرفته تا مخالفان امام خمینی و انقلاب اسلامی ایران و یا طرفداران جنبش سبز و امام خمینی (ره) .
هدف از جمع آوری یکپارچه آنها در یک مجموعه، ثبت و بسط آنها برای سایر دوستان می باشد.
طبیعی است که همه محتوای آن برای همگان قابل قبول و پذیرش نمی باشد اما به نظر می رسد بسط فرایند گفتگو میان دیدگاه های مختلف از مخالفین تا موافقین، موجب پیشرفت اندیشه، و همگرایی در دیدگاه و اندیشه خواهد بود.
از همه عزیزان دعوت می نمایم تا با مطالعه و نقد این مطالب که به صورتی غیر ساخت یافته و غیر منسجم (و در قالب پاسخ نامه ها و سوالات در مناظره های مکتوب) به رشته تحریر در آمده است، راه سبز امید را به سر منزل مقصود رهنمون شوند.
لازم به ذکر است، آنچه تحت عنوان منشور جنبش سبز منتشر شده و یا منتشر می شود، ملاک اصلی و مرامنامه جمعی جنبش خواهد بود و همواره اتکا به آرای مردم در زمان حال، مبنای حکومت و حرکت می باشد. لیکن این نوشتار تلاشی است در جهت پیشنهاداتی به جنبش سبز و دیگر مخالفان ، برای همفکری بیشتر و کنکاش اندیشه امام خمینی(ره) و دیگر رهبران جنبش سبز در زمینه های مورد مناقشه از جمله حکومت اسلامی، پویایی فقه، ظلم ستیزی، سکولاریسم و حکومت، ولایت فقیه و ... 

روز قدس 88

دختر نانزنیم سلام !
در روز قدس 88 درحالی به راهپیمایی رفتیم که مادر تو حامله بود. دختر راه سبز امید را حامله بود و به سختی راه می رفت. ما شعارمان جز صلاح و خیرخواهی و ادب و احترام نبود. اما به یکباره با گاز فلفل و زنجیر و چماق به جانمان افتادند. به جمعیت ساکت و آرام مردم که دستهای خود را به نشانه صلح و صفا بالا برده بودند و شعار می دادند : بسیجی واقعی همت بود و باکری . یا شعار می دادند : نه غزه نه لبنان , جانم فدای ایران . این شعار نه از سر مخالفت با مظلومیت های لبنان و غزه, بلکه به معنی جلوگیری از چپاول ثروت های این کشور توسط حاکمان برای مستحکم کردن پایه های ظلم خود در منطقه (و پشت لوای مردم مظلوم فلسطین و لبنان ) بود. آری حکومت ایران برای اینکه دوستانی در منطقه برای خود ساخته باشد, از همه توان و قوای بی اخلاقی بهره گرفته و می گیرد تا کسانی باشند که او را تایید کنند و در این راستا بودجه های کلانی از سرمایه های این کشور را به باد داده است و در عوض باد درو کرده است !



مردم ایران در آن روزها زیر چماق دژخیمان حکومتی و زنجیر و چاقوی الواتان جان می دادند و تحقیر می شدند, و به ظاهر رهبر اسلامی, دم از حق مظلوم در مقابل ظالم می زد !!!! 

در آن روز به حیاط خانه ای گریختیم در حالیکه یک زن بیچاره پشت در گرفتار شد و بسییجی های از خدا بی خبر آنقدر او را ضرب و شتم کردند که صدای ضجه و شیونش هنوز در گوشم هست . صدای شکستن استخوانهایش پشت در و کاری از دست کسی بر نمی آمد. وقتی بیرون آمدیم چهار راه را گرفته بودند و عربده کشی می کردند در حالیکه نیروی انتظامی به جای حمایت از مردم, از الواتها حمایت می کرد. تو شاید ندانی اما شعار این الواتها که یادآور شعبان بی مخ در تاریخ ایران هستند, جز ولایت و آقا و رهبری و این مضخرفات نبود و با عربده کشی ایجاد رعب و وحشت می کردند. در برآوردهایی که آن روزها انجام شد, جمعیت جنبش سبز در خیابان ها تقریباً دو برابر جمعیت طرفداران حکومت بوده است حال آنکه جنبش سبزی ها با وضعیتی بیرون آمده بودند که قید امنیت و جان خود را زده بودند و با سختی کار را پیش می بردند. 

بله درست فهمیدی ! امروز روز قدس است . روز دفاع از مظلوم در مقابل ظالم . روزی که مردم مظلوم ایران برای گرفتن حق قانونی و اخلاقی خود در کنار دیگر افرادی که در راهپیمایی روز قدس به خیابانها آمده بودند, به صورت کاملاً قانونی و آرام راهپیمایی مسالمت آمیز داشتند و به دست اراذل حکومتی مورد تعدی قرار گرفتند. 
من و مادر محجبه تو در پارک لاله در میان هجمه وحشی گری ها به گوشه ای خزیدیم و در بغل یکدیگر آرام گرفتیم . عکاسی آمد که عکس بگیرد و اجازه ندادیم (به دلیل فشار و خفقان حکومت) . آنقدر گاز فلفل و اشک آور خورده بودیم که نا نیمه شب در اورژانس بیمارستان گرفتار بودیم و احتمال زیاد می دادیم که تو از دست رفته باشی. این است که هر گاه مشکلی برای تو پیش می آید من خیلی خونسرد هستم . چرا که عمر دست خداست و ما بارها و بارها در میان وحشی گری های حکومتی تو را دوباره از خدا گرفتیم . این مشکلات ساده روزمره دیگر برایمان قصه است . آن چاقو ها و قمه ها! آن زنجیر چرخاندن ها و ضرب و شتم ها و چماق ها, آن شوک های الکتریکی که پیش پایمان بر سر و پیکر مردم وارد می شد . آنها را دیده ایم و خداوند منت نهاده است تا این لحظه از دیکتاتور ترسی به دل راه ندهیم . 

در این روزگار تصمیم دارم گوشه ای از وقایع آن روزها را برایت ترسیم کنم. هم تاریخ شفاهی باشد که نگاشته باشم و تو را با آنچه در این انقلاب و جنبش سبز رخ داد آشنا کنم و هم برای خودم مروری باشد که در چه روزهای خوشی زندگی می کردیم . روزهای خون و قیام , روزهای دیدن خدا , روزهایی که جز خداوند پناهی نداشتیم و توکلت علی الله علی دین فروشان به میدان می آمدیم و مظلومانه شعار سر می دادیم و مظلومانه کتک می خوردیم . چقدر شیرین بود. چقدر دوست داشتم دوباره به روزهای عشق و محبت به مردم برگردم . روزهایی که با آن ظاهرهای مذهبی (ریش و چادر) به میان مردم می رفتیم و حتی یکبار از سوی مردم که از همه طیف و قیافه ای بودند مورد تعدی قرار نگرفتیم . حتی زبانی !!! اما از سوی حامیان حکومت ... 

آری روزهای تلخ و شیرینی بر ما گذشته است و امروز استبداد , نفس کشیدن را هم برای ما حرام کرده است . 

دختر نازنینم ! 
همیشه به یاد خدا باش و برای آینده برنامه بریز و اراده کن و گذشته را هم آسیب شناسی بنما . اما از آنچه در گذشته رخ داده و شرایطی که در حال داری, نهایت لذت را بجو و خدا را شاکر باش. به آنچه رخ داده راضی باش و برای تحول در آینده اراده کن . که اراده تو برکت خدا را در پی دارد و اراده خدا جز اراده تو نیست . و تاریخ گذشته همان رضایت خدا بوده که باید راضی باشی به رضایت خدا . امروز اگر مرا در زندان می طلبید راضی بودم , اگر در ایران مطلبید راضی بودم و هرجا که هستم و در هر حالتی که هستم ان شاء الله که اوج رضایت قلبی را داشته باشم . برایم دعا کن 

یکی درد و یکی درمان پسندد 
یکی وصل و یکی هجران پسندد 

مو از درمون و درد و وصل و هجرون 
پسندم آنچه را جانان پسندد 

یادش بخیر . شعارهایمان این بود : 
یا حسین میرحسین 
کروبی با غیرت برس به داد ملت 
دانشجو میمیرد ذلت نمی پذیرد 
مرگ بر چین / مرگ بر روسیه (در پاسخ به مرگ بر آمریکا و مرگ بر انگلیس و به معنی اینکه سیاستها باید اخلاقی باشد و بدی همیشه بد است چه از طرف آمریکا و چه از طرف روسیه و چین, ظلم همیشه بد است چه از طرف سوریه باشد, چه از طرف حسنی مبارک و قذافی!)

خداوند ان شاء الله در این روزهای زیبای ماه مبارک رمضان منتی بنهد و ملت را از شر دین فروشان به ظاهر اسلامی رها کند و عرفان و نور حقیقی خود را بر قلب همه بتاباند و ملت را از استبداد و خودکامگی رها کند و به مسیر تعالی رهنمون شود. 
ایمیل هایی از روز قدس با دوستان بسیجی سابقم رد و بدل کردم که امیدوارم تا زمان مطالعه این اوراق آرشیو جامعی از آنها برایت تهیه کرده باشم . بعدها خلاصه آنها را در قالب یک سند جمع کردم که چند نامه اساسی از میان آن ایمیل ها بود و پیشنهاداتی شد برای جنبش سبز آنها را کنکاش کن و بیاب . 

با خدا باش و از عربده مستانه سرمستان قدرت و شهوت هرگز نهراس 
الا بذکر الله تطمئن القلوب 

۵/۲۵/۱۳۹۱

دین بی هویت ، تقدس شرطی شده

درسایم !

دین برای سطوح مختلف مردم، متاع گوناگونی دارد . برای طبقه کم دانایان و ظاهر بینان، ظواهری به ارمغان می آورد با تکرار مکررات که آنها را از خطاهای فاحش برحذر دارد. و برای طبقه اهل خرد، سخنها و بطنها و عمق های بیشتری دارد.

آنچه امروز به واسطه روحانیون به ظاهر دینی برای ما تبلیغ شده است، چیزی نیست جز شرطی شدن ما از زمان خردسالی نسبت به ظواهر دینی . یک حس نوستالوژیک نسبت به خدا و پیامبر . نسبت به شعله زرد و روضه، نسبت به سجاد و مسجد و نماز، نسبت به لباس بلند روحانیون مقدس نما و عمامه های آنان . بیشتر از اینکه خرد پشت این حس باشد، حواس آن را پشتیبانی می کند. آیا هیچ اندیشیده ای که چرا روحانیون باید لباسیی متمایز از مردم عادی داشته باشند ؟ چون از تغییر بیزار هستند. چون تغییر را خلاف مشی و مسیر رسول خدا (ص) می دانند و بلکه آن را گناهی نابخشودنی می پندارند. تویی و ظواهری که به ظاهر دینی است و بر خلاف آنها سخن گفتن و حتی فکر کردن، گناهی کبیره است! و کدام روح دینی به تو خواهد رسید در حالیکه همه فکر و حواس و ذهن و دانشت نسبت به دین، در ظواهر دینی و شیوه لباس پوشیدن و سخن گفتن و ... خلاصه می شود ؟

و این کاش در مورد لباس پوشیدن و سخن گفتن و ... به آن جنبه هایی تاکید می کردند که محتوا داشت . مثلاً می گفتند سخن دروغ گفتن خوب نیست . غیبت کردن و تهمت زدن خوب نیست . ای کاش می گفتند ادب مرد به ز دولت اوست . ای کاش می گفتند چاپلوسی بد است . ای کاش احادیثی از پیامبر (ص) می خواندند که بر دهان چاپلوسان باید خاک پاشید . ای کاش در این ماه مبارک که هر شب سخنرانی و ملاقات های رهبری را پخش می کرد، یک بار محض رضای خدا از زبان رهبری می شنیدید که چاپلوسی بد است و بر دهان چاپلوسان خاک باید پاشید
د
دریغ ! و صد دریغ که بر مسند تبلیغ دین کسانی تکیه زده اند که ظاهرشان دیندار و باطنشان شیطانی است .



دخترکم !

 آنچه به نام دین به ما داده اند جز تقدس های ظاهری و وانهادن اصل نیست . و آنچه تقدس به ما قالب شده است چه در مورد اشخاص، چه در مورد ظواهر دینی ، چه در مورد تبلیغ اسم دین یا شیعه یا امامان، جز شرطی کردن و مدام تکرار کردن و القا کردن نبوده است. لذا ما متعصبانی شده ایم که برای تقدس های جاهلانه ظاهریمان جز تلخکامی و دشنام و ددمنشی نیاموخته ایم و خود را تافته های جدا بافته دیندار و رستگار نمی پنداریم و از همین روی متکبرانی شده ایم که همه جهانیان را به هر دینی ، کافران در جهنم می دانیم و خود را از دماغ فیل افتادگانی که مشمول شفاعت اولیای خدا خواهیم شد !!!!
زبان جز به دروغ و تهمت و غیبت باز نکنیم و اثر این همه کثافت روحی و جسمی را به شعله زردی ریاکارانه یا الفاظ ثقیل عربی در گفتار دوا می خواهیم کرد !
ریشه اینهمه انحراف را در حدیثی از پیامبر باید یافت :  آفت دین سه چیز است : دانای بدکار ، پیشوای ستم کار ، مجتهد نادان . پیامبر اکرم (ص)

۵/۲۴/۱۳۹۱

حجاب یا عفاف مساله این است ؟!

عزیزک قشنگم سلام !
امروز برایت چادری دوخته بودند سیاه . برای دختر دو ساله . با کتابهای فرهنگی و تصویر هایی جالب از حجاب سیاه ایرانی که هدیه ای بود کادوپیچ. سیاه نه از جنس سیاه نمایی های ما! از جنس دوستی و محبت اما به رنگ سیاه !‌

دوستت داشتند، خیلی ها دوستت دارند. خیلی ها می خواهند تو در امان و امنیت باشی . بیشترشان هم راست می گویند. واقعاً می خواهند در امان و امنیت باشی . مشکلش این است که امنیت تو را سیاه می خواهند . این سیاهی نه فقط در رنگ چادر که در رنگ فکر و ایده  هم هست . آنها نیت خیر دارند. ای کاش در کنار کتابها، داستانهای خاله خرسه و قلعه حیوانات (جورج اورول) هم بود.

همیشه زاویه دیگری هم به زندگی وجود دارد. زاویه ای زیباتر . زاویه ای به رنگ سفید ، به رنگ زندگی، به رنگ محبت، به رنگ شادی ، به رنگ زیبا دیدن دیگران و مردم . چرا سیاه ؟

ای کاش پاسخی می شنیدی از جنس اینکه سیاه رنگ عشق است ! اما مشکل امروز این است که کلمه عشق هم از گناهان کبیره است . البته نه عشق مرد زن دار به یک زن ! (که اتفاقاً تبلیغ هم می شود) بلکه عشق یک پسر و دختر به یکدیگر . البته اگر یکی بسیجی باشد و خوب و مومن و بتواند دیگری را به همان رنگ سیاه و ریشهای بلندش مجبور کند، عیبی ندارد، بلکه مصداق تبلیغ مسیر ولایت است . اما اگر عشق یک پسر و دختر معمولی باشد که همدیگر را بخواهند، ابدا.

جالب است بدانی تلویزیون این روزگار ما که امیدوارم هیچ وقت یادت نیاید که چه وضعی داشت، برنامه ای پخش می کند در بدگویی از صهیونیسم . در تبلیغ آن چیزی شبیه این می گوید : صهیونیسیم، ظلم و ستم، جهانخواری ، دموکراسی، سکولاریسم ، آدم کشی ، تساوی زن و مرد !!!!!    

آری عزیزیم !
تساوی زن و مرد گناه کبیره ای است که فکر آن همتراز فکر صهیونیسم جهانی است . حال به نظر تو زندگی در مسیر و دین این کوته نظران چقدر حماقت می خواهد ؟!‌

مسجدی بودم ، بالای منبر سخنران کم سوادی می گفت : این روشنفکران دست و پای ما را بسته اند . نمی گذارند حرف دلمان را بزنیم . می گویند زنها سواد بیاموزند ، درس بخوانند ! آقا زن نباید درس بخواند . پیامبر (ص) فرمود که .... بعد هم قصه ای جعلی تعریف کرد که همسایه حضرت فاطمه (س) گفت من در طی همسایگی، قامت ایشان را ندیدم!! وقتی ایشان از خانه بیرون می آمد، امام حسین و امام حسن و امام علی و حضرت ابوالفضل چهار طرف می ایستادند تا کسی نتواند قامت این زن را ببیند !!!!!! در دلم  گفتم : بی سواد !!!! حضرت ابوالفضل بعد از فوت فاطمه (س) به دنیا آمد !  بلند شدم چیزی بگویم ، اطراف را نگاهی کردم، کل جمعیت مسجد را پیرمردهایی تشکیل می دادند که  در حال چرت زدن بودند ، بیرون آمدم و تا کنون دلم نیامده به آن مسجد با دل خوش پابگذارم . هر وقت می خواهم بروم برای روضه و مراسم، قیافه کریه و ضد دین آن تپل معمم پیش چشمم می آید.

اشتباه نکن ! درباره خاطرات امام از سال 42 حرف نمی زنم که در قم یا نجف کوزه را آب می کشیدند که این آقا فلسفه می خواند، پس نجس است ! دارم راجع به سال 91 حرف می زنم در پایتخت کشور به ظاهر اسلامی . آری اینچنین شد ای برادر!

دخترکم !
وقتی به خواستگاری همسر محبوبم که مادر توست رفتم، شرطم این بود که به حجاب کامل (چادر) ملبس باشد. اما کم کم از او آموختم آنقدر که عفاف مهم است ، حجاب مهم نیست . او در کنار حجابش ، عفافش را همچون گذشته به کمال حفظ کرد اما انتظارم از تو که نسل آینده ای این است که زن روشنفکر عفیف با اخلاق و حقیقت جو باشی .

مساله این است : حجاب یا عفاف ؟ 
چه بسیار لباسهای مقدس نما و روحانی و به ظاهر پیغمبر گونه که در پس آنها جز شیطان نفس و هوا و هوس نمی یابی . به قول حضرت حافظ :
واعظان کین چهره در محراب و منبر می کنند 
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند 

و چه بسیار انسانهایی (که اتفاقاً اکثریت قریب به اتفاق مردمان جهان را تشکیل می دهند) که در دنیا به حجاب ظاهری ما ملبس نیستند اما عفیف و پاکدامن و اخلاقی هستند. به راستی اگر قرار بود همه زنها و مردهای عالم پاکدامن نباشند، چه می شد؟ تو در بازترین فیلم های خارجی هم (البته در امروز روزگار) می بینی که حرمتهایی دارند و برای حرمتهایشان احترام قائلند. مثلاً روبوسی زن و مرد را اشکال نمی دانند اما لب گرفتن زن و مرد برای آنها معنی دیگری دارد. آنها هم خیانت را می فهمند، عشق را می فهمند، محبت و وفاداری و خانواده و زن و مرد را می فهمند ولی ما فقط ادعایش را داریم . 

دختر نازنینم !
کافر باش ! 
به دینی که در آن تحجر و خرافه، لباسها و حجابهای محدودکننده ظاهری، انسانهای بی اخلاق و ظاهر پرست، شعارهای پوچ و کرکننده و قیافه های عبوس و دشنام دهنده حاکم است و برای حفظ قدرت یا موقعیت ظاهری دنیا حتی حاضر است متاع الهی دین را هم به فروش برساند تا دو روزی بیشتر بر مسند قدرت بماند، کافر باش!‌

مومن شو ! 
به دینی که در آن ندای درونی توست . حجاب به قدر عرف ، و عفاف به بلندی اخلاق . محبت به وسعت همه انسانهای خوب و بد عالم (حتی دشمنانت) و ظواهر دینی به قدر همراهی و همنوایی با همه بشر (حتی کافران به عقیده تو) برای تو لازم است و یادت نرود تو مومن به خدایی نیستی که بر تو حکم کند و تو کورکورانه از او تبعیت کنی !!! بلکه تو خدایی را انتخاب می کنی که این مشخصه های تو را در بر داشته باشد!‌ 

بیشتر دقت کن !
تو دین را انتخاب می کنی یا دین تو را ؟! این انسانیت توست که خدای تو را می سازد . خدا هست و تو به اندازه ظرف وجودی خود ، خدا را درک می کنی . تو خدایی را درک می کنی (و برای خود می سازی) که خودت آنی ! پس یادت باشد، خدای بداخلاقی برای بداخلاق ها، خدای بی عدالت برای ظالم ها، خدای قدرت طلب برای حاکمان سرمست از قدرت، خدای مهربان برای با محبت هاست و تو خدا و دین و پیغمبری را انتخاب کن که مسیرش چنین باشد : انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق (همانا من برای تکمیل مکارم اخلاقی مبعوث شدم) . آیا جز این است که : و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین ؟؟ و جز چینین خدایی را مومن نباش !

عفاف یعنی پاکدامن باش و برای عشق تقدس قائل باش ، به عشقت وفادار بمان و برای عشقت پاکدامنی کن، و برای عشق دنیایی و عقبایی و برای ندای درونیت آن باش که باید باشی و هیچ معیاری جز درون خودت بهتر نمی داند و نمی تواند بداند که پوشش ظاهری و نیت قلبی تو چه باید باشد و چه می تواند باشد . با خدا باش و از رذالت مقدس نماها و اوباش بی خدا به او پناه ببر . 

مسیر سختی است به طولانی تاریخ بلندی که قدرت و زور بازوی مردانه بر هیکل نهیف و زنانه چربیده است. تو بازوی خود را برای مقابله با مردان ظالم درشت و قوی نساز ! تو فکرت را و اراده ات را قوی کن که تساوی زن و مرد، تغییر فرهنگ غلط ، تقدس های پوشالی، اسلام فقاهتی و ظاهربین را باید به چالش بکشی و با عفاف و همراهی و همیاری مردم، فقرهای توسعه نیافتگی را به اسلام محبت جهانی بدل سازی .

وصیتی کنمت که خود بدان عمل نکردم و چه بسا خیانتی بود که به تاریخ کردم : اگر عفیف نبودی ، هرگز ریا نکن ! و اگر مسلمانی کردی ، حق اسلام را که همانا محبت و خوشرویی به خلق خداست به جای آور . 

زهرا رهنورد ندای تساوی زن و مرد را سر داد در حالیکه خودش به حجاب کامل مجهز بود و از اولین بانوان انقلابی بود که کتاب زن مسلمان را تالیف کرده بود و در مسیر روشنفکری زنان و جنبش زنان مرارت ها کشید . جنبش سبز با حجاب و عفاف گره ای تاریخی خورده است . از سویی به دنبال حفظ دامن زن و عفت زنانه در جامعه است که خواست بشر بوده و خواهد بود، و از سویی با نشانه های حجاب اجباری حکومتی به سختی در تضاد آشکار و مخالفت است . به حق دیگران باید احترام گذاشت و بی حجابی برای بی اعتقادها قطعاٌ حق مسلمی است که حکومت با اجبار ،‌آزادی انسانها و زنان را تحدید کرده و می کند . تو می خواهی حجابت را در حد عرف داشته باش و از سیاهی های دل بپرهیز که حجاب سیاه ظاهری را می شد توجیه کرد، اما سیاهی دل را هرگز . 

سخن بسیار است و عمرها کوتاه . یک کلمه گاهی بس است . و یک بسیار ، گاهی بسیار . تو از میانه بسیارهای من، کوتاه های مفید را استخراج کن و ندای درونیت را پیش بگیر که والعاقبه للمتقین . 

۵/۲۲/۱۳۹۱

سیاست مداران چهار قسم هستند


دخترکم سلام
مطلب زیر را برای آن نوشتم که خلاصه ای از درس سیاست داده باشم و تجربیات خود را در این زمینه ثبت کنم تا مطالعه کنی و بتوانی حق را از باطل ، بهتر تمییز دهی.

سیاست مداران چهار قسم هستند :

گروه اول و دوم بر این باورند که سیاست یک شغل است، حزب محل کار آنهاست و سیاست بازی، پیشه آنها . برای سیاست بازی شان اصولی دارند و همه علوم اقتصادی، اخلاقی ، انسانی، مذهبی، فلسفی و علمی را در خدمت سیاست می دانند . به این معنی که اگر لازم باشد، آنها باید اصولی ارائه دهند و  راهکارهایی بیابند که باعث پیروزی اینها در سیاست شوند. در واقع سیاست را علم کسب و مدیریت قدرت تعریف می کنند و برای رسیدن به اهداف خود از علوم دیگر و روابط بهره می گیرند.

تشکیلات حزبی و سازمانی، مسیری برای مدیریت علم قدرت (سیاست) است و هرگاه که اصول و قوانین آن تشکیلات را در مسیر پیروزی و اقتدار خود نیابند، آن تشکیلات را رها کرده و به سوی دیگری روی می آورند. خلاصه آنکه چون اصالت با قدرت است، در بسیاری از مواقع هدف آنها باعث توجیه وسیله ها می شود. جنبه آرمانی این دسته از سیاست مداران، همان ماکیاولیسم است که به صراحت اعلام می دارد که هدف وسیله را توجیه می کند و برای رسیدن به قدرت، هرگونه دروغ و فریب و استفاده از زر و زور و تزویر لازم بوده و عدم انجام این فعالیت ها به مننزله حماقت و عدم کفایت می باشد.

تفاوت این دو گروه در آن است که گروه اول زیاد به خود زحمت نمی دهند و هرجا بنا بر شکست در انتخابات قانونی یا شیوه های  عرفی و قانونی کسب قدرت باشد، متوسل به زور می شوند و اگر لازم باشد با کودتا، آشوب، دور زدن قوانین، رشوه و خرید عوامل قانونی و ... قدرت را در دست می گیرند. اما گروه دوم در اثر پیشرفت های تجربی ، در طول تاریخ متوجه شده اند که صرف استفاده از زر و زور، کارساز نبوده و بهره گیری از شیوه های مزورانه می تواند منجر به کسب قدرت بهتر و پایدار تری شود. به طور عام، بهره گیری از شعارهای مردم سالارانه (دموکراتیک) توسط این گروه ، از این جنس به حساب می آید و در باطن، همان کسب قدرت و اصالت قدرت است.
گروه سوم معمولاً در زمانی بروز می کنند که جامعه از سیاست بازی ، چه به شکل اقتدار گرایانه و استبدادی و چه به شکل مردم سالاری و شعاری، خسته شده اند و در طی زمان به عدم کفایت هر دو پی برده اند. احساس کرده اند که نیاز به انسانهای صدیقی دارند که هدفشان کسب قدرت نباشد. در واقع به دنبال انسانهایی هستند که شیفته خدمت باشند، نه تشنه قدرت ! گروه سوم به سیاست به مثابه یک شغل یا حرفه نگاه نمی کند. هر چند در اشکال متداول آن از جمله قوانین و حزب و تشکیلات و انتخابات فعالیت می نمایند و از حدود آن عدول نمی کنند، اما به هیچ وجه هدف آنها کسب قدرت و پیروزی در انتخابات نیست . اگر دیگری را مقدم و توانگر از خود بدانند، با آنها ائتلاف می کنند و یا از آنها پشتیبانی می نمایند. برای رسیدن به قدرت از زور، تزویر و پول نامشروع استفاده نمی کنند. ترجیح می دهند در نبرد سیاسی ، به ظاهر شکست بخورند و قدرت را واگذار نمایند اما حاضر نمی شوند برای رسیدن به قدرت لابی کرده، حقوق مردم را نادیده گرفته و یا بی قانونی و بی اخلاقی نمایند (مانند حضرت علی(ع) در شورای شش نفره خلافت، که به خاطر یک نه گفتن، تن به دروغ نداد و خلافت و قدرت را از مسیر شیعه به مسیر دیگری تغییر داد)

به طور عام، افراد این گروه می توانند از میان اخلاق گرایان و تکلیف گرایان دینی سر بر  آورند. در واقع دین دارانی که در جامعه های اقتدارگرا و سپس در جامعه های مردم سالار زیسته اند، در اثر مساعد دیدن فضای مردمی، به عرصه سیاست ورود پیدا کرده و با فراخواندن مردم به تقوا و دین داری و اخلاق مداری، زمینه های کسب و اعمال قدرت را فراهم نموده و گاهی با استقبال بی نظیر مردمی و از طریق انقلاب های نرم و یا سخت، و یا اصلاحات و اصقلاب (اصلاحات + انقلاب)، به حکومت می رسند.
در طول تاریخ، دولت های برآمده از گروه سوم، هر چند زیاد اما معمولاً مستعجل بوده اند . چرا که به دلیل خاصیت قدرت و حکومت، تکلیف گرایانی که با شعار مردم سالاری و برای مردم و پیاده کردن اخلاق در جامعه به قدرت رسیده اند، پس از رهبر اصلی کاریزما، دچار افول در مفاهیم اخلاقی شده و فرصت طلبان از گروه اول و دوم را به کرسی می نشانده اند. این مساله پس از طی زمان، منجر به تکلیف گرایان اقتدار گرا می شود (گروه چهارم).

این گروه چهارم از بدترین نوع استبداد است ! این گروه پس از مدتی ، به اجبار به شیوه های گروه اول و دوم روی می آورند با این تفاوت که گروه اول به صراحت از اصول فاشیستی سخن می گوید و دین (و گاهی اخلاق) را به صراحت از گروه خود مبری می داند و چه بسا با آنها در می افتد. گروه دوم معمولاً با مکتب هایی شبیه دموکراسی، به میدان می آید و دین و اخلاق را مقوله هایی جدای از سیاست و حکومت می داند و لذا مشکلات سیاسیون و حاکمین به پای دین نوشته نمی شود. اما گروه چهارم که با شعار اخلاق و دین به میدان آمده است، در پس پرده به همان بی اخلاقی ها و اصول ماکیاولیسم معتقد است اما در ظاهر از تمام ظرفیت دینی خود برای قدسی نشان دادن حکومت خود و سیاست و رفتار و اعمال خود بهره می گیرد .

گروه چهارم، مخالفین خود را ضد دین، منافق، لا ابالی، دشمن خدا، دشمن دین خدا و .... معرفی می کند و در عمل برای کسب قدرت ، از سیاست بازی غیر اخلاقی بهره می گیرد. نهایتاً به واسطه فضای اجتماعی که پس از گروه سوم ایجاد شده است و سطح توقعات و فهم مردم، گروه چهارم ناگزیر به استفاده از قدرت نظامی و نشان دادن جنبه اقتدارگرایانه و فاش ساختن ماهیت خود می شود و بدترین نوع استبداد محض را به وجود می آورد. پس از مدتی، دین مداران از این گروه رخت بر می بندند و حاکمین به صراحت از مسائل غیر دینی و اخلاقی سخن می رانند و باعث می شوند ، پوسته این گروه در حکومت داری فرو ریخته و حکومت اقتدارگرایانه غیر دینی به وجود بیاید (گروه اول) و این چرخه تکرار می گردد!

خلاصه روند روی کار آمدن ها در تاریخ :
گروه اول : اقتدارگرایان بی دین (استبداد پادشاهی و امثال آن)

گروه دوم : دموکراسی بی دین (لائیسم) و بعد رفته رفته باز شدن جا برای دین به شکل سکولاریسم فلسفی و بعد سکولاریسم دینی

گروه سوم : تکلیف گرایان اخلاقی - دینی دموکرات که از فرصت سکولاریسم فلسفی و دینی بهره برداری کرده و مردم را آزادانه به اخلاق دعوت می کنند

گروه چهارم : اقتدارگرایان دینی (استبداد دینی) و در نهایت با رفتن رهبران اولیه که ظواهر دینی را حفظ می کردند ، استبداد دینی به استبداد گروه اول (استبداد پادشاهی و بی دین) تبدیل می شود.
البته طبیعی است که همواره چهار گروه در طی یک دوره زمانی فعال هستند اما غلبه بیشتر با یک یا دو گروه از آنهاست . همچنین به طور مطلق نمی توان گروه های سیاسی و دیدگاه های سیاسی را در یکی از چهار بخش مذکور، جانشانی نمود ؛ بلکه ممکن است هر دیدگاه سیاسی، ترکیبی نسبی از این تقسیم بندی چهارگانه باشد.

به عنوان نمونه می توان از میان دوره های تاریخی، اشاره ای به تاریخ صدر اسلام داشت : با ظهور پیامبر الهی ، حضرت محمد مصطفی (ص)، تکلیف گرایان مردم سالار (گروه سوم)، پا به عرصه حکومت داری گذاشتند. احکام و قوانین آنها، متناسب با خواست و اراده مردم، و توسعه حکومت آنها نیز به همین صورت بود و در نهایت با جمع آوری عقاید و دیدگاه های مختلف و ایجاد چتر مشترک فکری میان آنها، انقلابی رخ داد که حکومت پیامبر اسلام (ص) را پایه گذاری کرد. پس از ایشان ، طی مدتی، وضعیت حکومت و حکومت داری از تکلیف گرایی مردم سالار (گروه سوم) به سمت تکلیف گرایی اقتدار گرا (گروه چهارم) پیش رفت . به گونه ای که در 30 سال اول نزاع بین تکلیف گرایان اقتدار گرا (گروه چهارم) و تکلیف گرایان مردم سالار (4 خلیفه اول) وجود داشت . پس از شهادت حضرت علی (ع) و قدرت گرفتن معاویه ، تکلیف گرایان اقتدار گرا (چهارم) به قدرت رسیدند و با شعارهای دینی و ظواهر دینی، و همچنین اصول ماکیاولی، حاکمیت را در دست داشتند و با خلافت یزید، اقتدارگرایان سیاست باز (گروه اول) به صحنه قدرت پا گذاشتند به طوری که به صراحت و آشکارا اصول دینی را زیر پا می گذاشتند و دین را به تمسخر می گرفتند. این دوره، نزاع بین اقتدارگرایان سیاست باز (گروه اول) و تکلیف گرایان اقتدار گرا (گروه دوم) بوده است . مانند نزاع بین مختار و ابن زبیر و ... از طرفی با یزیدیان . هرچند تکلیف گرایان مردم سالار (گروه سوم) از جمله ائمه اطهار (امام حسن(ع) ، امام حسین(ع) و ...) نیز با قدرت افول کرده و کمتر، برقرار بوده است و منجر به حادثه عاشورا گردید.

پس از مدتی و افول قدرت بنی امیه، به واسطه نزاع های پی در پی با تکلیف گرایان، گروهی از بنی عباس که هم جنبه های تکلیف گرایی و دین مداری داشتند و هم سیاست بازان حرفه ای بودند به قدرت رسیدند و در واقع به بهانه به قدرت نشاندن بنی هاشم (دین مداری) و شعارهای مردم گرایانه، بنی عباس بی دین را به کرسی نشاندند و اینگونه بود که سیاست بازان مردم سالار (بنی عباس) به کرسی نشستند .

توجه شود که منظور از مردم سالاری آنها، اعتقاد قلبی به مردم نبوده و شعار و شیوه حرکت برای کسب قدرت آنها می باشد.
زاویه نگاه به سیاست
اقتدار گرا
مردم سالار
علم مدیریت قدرت
گروه اول
گروه دوم
تکلیف گرا (سیاست عین دیانت)
گروه چهارم
گروه سوم


دختر عزیزم
تو موظفی که به سیاست پا گذاری، چون سیاست تکلیف توست. چون تو دین دار هستی و دین تو حکم می کند که حق مظلوم را بستانی و در مقابل ظالم بایستی . چرا که دین تو حکم می کند که اصول اخلاقی و دینی را با روی خوش و در صورت خواست مردم، به آنها نمایش دهی و آنها را به کارهای نیک دعوت کرده و از کارهای بد باز بداری. سعی کن که همچون ائمه اطهار(ع)، از تکلیف گرایان مردم سالار باشی و اگر مردم تو را نخواستند، هرگز به بهانه حفظ قدرت، یا دین خدا از زور و اقتدار گرایی استفاده نکنی. چرا که مردمی که از تو ببرند، به واسطه اشتباهات تو بریده اند، و اگر بخواهی اشتباه های خود را با اشتباه های بزرگتر جبران کنی، هرگز جبران نخواهد شد و در این صورت ، مسوول استبداد های بعدی و خون های ریخته شده بعدی بدون شک تو خواهی بود.
عزیزم، سیاست یعنی برای آن بچه یتیمی که نان ندارد، نان تهیه کنی و برای آن بی سواد و فقیر فرهنگی، دانش فراهم آوری . سیاست یعنی مشکلات مردم و اطرافیان خود را حل کنی و اجازه ندهی گلوله و باتوم زور مداران دین فروش یا سیاست بازان ، قلب و سینه و یا فکر هم وطن تو را بدرد یا در کنج سلول زندان ، بیازارد. همه ما اگر هم کیش و آئین هم نباشیم، انسان هستیم و آزادگی مرامی است که اگر نداشته باشی، خدای ناکرده به سرنوشت سپاه کوفه در مقابل امام حسین(ع) دچار خواهی شد (نعوذ بالله)
و قطعاً کسی که برای تهیه نان برای بچه یتیم ها تلاش می کند، هرگز حاضر نیست، با دشنه، سینه یتیمان را بدرد تا به قدرت برسد ! هرگز حاضر نیست از اموال بیت المال برای تبلیغات انتخاباتی خود بهره بگیرد تا بی سوادی و فقر فرهنگی را از بین ببرد. که مانند آن است که بخواهی با خون، خون را بشویی ! اگر زلال اخلاق نباشد، هرگز نجاست دغل بازی از بین نخواهد رفت . علی (ع) در مقابل معاویه قسم یاد کرد که اگر می خواستم دغل بازی کنم، می توانستم قدرت را در دست بگیرم، اما نخواستم.

نتیجه جالب : دنیا تشنه تکلیف گرایان مردم سالار (گروه سوم) است چرا که : تکلیف گرایان اقتدار گرا (گروه چهارم) در قرون وسطی، خون مردم را در شیشه کردند و ظلم های فراوان به آنها روا داشتند. سپس بی دین های اقتدار گرا در قالب پادشاهان و فئودالها بی دین (گروه اول) به مردم بسیاری از نواحی ظلم و ستم کردند به گونه ای که با انقلاب های گوناگون و آشوب ها و شورش ها و یا ظهور کمونیسم و قیام طبقه کارگری، محدود شدند و حکومت به ظاهر به دست مردم افتاد. اما دیری است که سیاست بازی احزاب بر اساس اصول ماکیاولی در بسیاری از کشورها، مردم را از سیاست و دغل بازی و حزب بازی خسته کرده است. اکنون در بیشتر کشورهای به ظاهر آزاد دنیا، سیاست بازان مردم سالار بر کرسی قدرت نشسته اند و قدرت را دست به دست می کنند و از اعمال نفوذ بی پول ها، اقلیت ها و بسیاری از نخبگان یا دین مداران به طور جد جلوگیری می کنند (البته در ظاهر این طور وانمود نمی شود) و نتیجه آن است که دنیا تشنیه تکلیف گرایان (اخلاق گرایان) مردم سالار می باشد.

امام خمینی (ره) می خواست از این دسته سوم باشد . اما بازی جور دیگری رقم خورد و البته خودش هم اشتباهاتی از سر بی تجربگی و کمی هم خودبزرگ بینی داشت که در فرصتی مناسب برایت بازگو خواهم کرد. ناگفته نماند که امام را جور دیگری نمایاندند و آنچه از او می شناسیم بیشتر آقای خامنه ای است تا امام خمینی !

مطالب برای گفتن بسیار است و اختلافهای جزئی و کلی در این رابطه فراوان . به فرصتی دیگر موکل می کنم .