۶/۰۸/۱۳۸۹

شب قدر

عزیز دل سلام
آنقدر گناه کرده ایم که نه نفس حقی داریم و نه سخنی از میانمان بر می آید که مفید فایده جماعتی شود. چه آنها که به دین داری مشهورند و چه آنها که به بی دینی ! چه بسا کهنه پوشان دین فروش در این بی دینی بیشتر سهیم باشند تا زندیقان دین گریز ! چرا که دین فروشی باعث دین گریزی دیگران شود و این بازی شیطان از روز ازل بوده است تا به قیامت .
در سوره مبارکه ص خداوند از رانده شدن شیطان از درگاه احدیت سخن به میان آورده است . آن هنگام که تکبر و غرور به خرج داد و خود را برتر دانست . می دانی عزیزم که شیطان چه موجود عابد و زاهد و خداپرستی بوده است ؟
آری ! غرور هر موجودی را از بلندای عزت به حضیض ذلت می کشاند . تا آنجا که عابد و زاهدی که چند هزار سال به سجده و عبادت خداوند مشغول بوده است ، رجیم خوانده می شود و از درگاهش رانده می شود! او که عمر ریاضات و عباداتش از ماه و سال عبور می کرد، به دلیل آن لغزش رجیم گشت، من و تو چه بگوییم که هر روزمان پر است از این لغزش ها ؟!
آیا وقت آن نرسیده است که دلها خائف شود و از غرور دست برکشد و به سمت الله روی بیاورد و از الله فروشی دست بردارد ؟
دختر عزیزم !
به اصلاح نفس همت گمار که زمان کم است و اگر به خود نیایی همچون پدرت به منجلاب نفس اماره گرفتار می شوی و آنقدر ریشه های سرطانی این شیاطین و اباطیل در وجودت عمق پیدا می کنند که دیگر یارای دعا خواندن هم نخواهی داشت ! می گذرد شبی و می بینی یک عمر است که اشکی در طلب یار نریخته ای و صفای باطن رفته است و جای خود را به اسکناس های دسته شده داده است .
فکر می کنی آن زورمداران و دیکتاتور ها از کجا به این ذلت افتاده اند ؟ که امروزه خود را برتر از ائمه اطهار و پیامبر اسلام (ص) می دانند ؟ آیا جز این است که خود را برتر از دیگران دیده اند ؟ این غرور با انسان چه می کند ؟
یا نور المستوحشین فی الظلم

۶/۰۱/۱۳۸۹

با خدا باش تا آرام باشی و هراسی از یزیدیان به دل راه ندهی

سلام عزیزترین
از تاریخ برایت کم گفته ام. از روزهای سخت. از روزهای شیرین . مثبت باش . حتی در سخت ترین روزها . همیشه روزهای سخت تری هم وجود دارد. همیشه در روزهای سخت، یادت باشد، روز سخت تری هم می شود تصور کرد.

با خودم می گویم این مرد کیست ؟ تازه آزاد شده است . جوان ، مثل پدرت . از نسل سوم این انقلاب . از خانواده شهدا. او را زده اند. تحقیر کرده اند. اهانت کرده اند . تهدید و تطمیع کرده اند. کوتاه نیامده . از خدا گفته . از الله . از همان که توحیدش را باید بیاموزی. همانکه دکان داران برایش گنبد و بارو می سازند و تو باید زیر گنبد آسمانش استغاثه کنی تا از فریب این الله نمایان شیطان صفت رها شوی.

نسل سوم انقلاب بیدار شد. به یمن حسین و حسین (ع). رفته رفته در دلمان افتاده بود که به خواب تاریکی خواهد رفت . اما الله برکتی داد و توفیقی فراهم کرد که بیدار شود. از زندان می آمد . مصمم و با اراده . می گفت بر سلولش نوشته است : الا بذکر الله تطمئن القلوب . نمی گویم یعنی چه تا خودت به دنبال معنی آن بگردی. که اگر یک حرف از آن را درک کنی کافی است و به آرامش حقیقی رسیده ای .

راستی این آرامش چیست که همه به دنبال آن هستند ؟ شهریها از صبح تا شام به دنبال پول و امکانات بیشتر می دوند تا پول در بیاورند و امکانات بهتری فراهم کنند تا بتوانند سریعتر زندگی کرده و سریعتر پول در بیاورند ! درواقع کار می کنند که بهتر کار کنند ! پس کی زندگی باید کرد ؟
روستایی ها هم که زندگی می کنند، حسرت می خورند که به شهر بیایند و بیشتر پول در بیاورند که بهتر پول در بیاورند ؟ اما افرادی را می شناسم که در سلول انفرادی و در تاریکی روزگار هم که گرفتار می شوند از آرامش می گویند. از خدا . از الله . نه گنبدی هست که به زیرش تسبیح های ریا بچرخانند و نه مهری که سر بر آن بگذارند و پیشانی بسایند.
آری اینها وضو نمی گیرند چون آبی در اختیارشان نیست ، زمان نماز را نمی دانند ، چون در شکنجه روانی بوده و همواره چراغ سلولشان روشن است. اینها لباسهایشان نجس است از خونهایی که روی آن ریخته است . زیر شکنجه و بازجویی وقتی خونی می شوند ، پیراهن دیگری ندارند و با همان لباسهای نجس، با دست و پای علیل ، در زمان نامناسب و خارج از وقت اذان، بدون آب و شرایط صحیح نماز، روی زمین نمناک و سیمانی روی دو پای خود می ایستند و به قرائت قران مشغول می شوند .
در ایاک نعبد و ایاک نستعین آنچنان می مانند که از خود گوینده بشنوند که ایاک نعبد و ایاک نستعین !

به خدا قسم یک رکعت نماز اینان بر همه عمر عبادت ما ارزش دارد . آن وقت من و تو نشسته ایم و به مهر های کربلایمان می بالیم . اینها خود کربلایند در یک سلول و خود عاشورایند در یک بدن ! اینها همان حق اند و حق هم با اینها ست . اینها خود آرامشند و الله هم در اینهاست و از الله جدا نمی شوند و ما از الله دور تریم و زیر گنبدهای ساخته به نام الله ، الله فروشی می کنیم .

خودم را می گویم و تو را ! فراموش نکن دختر جان!
آن بازجویی که دستش به روی سادات بلند می شود و دل زن و بچه مردم را می لرزاند و فاجعه های انسانی به بار می آورد ، روزگاری کودکی صاف و صادق بوده است که در اثر اشتباهات کوچک و بزرگش به این روزگار افتاده است. هیچ گاه فکر نمی کرده که به روزگار شکنجه گران ساواکی دچار شود اما امروز در ساوا و امثال آن مشغول است !

نمی دانم که می دانی چه می گویم و راجع به چه شخصیت های برجسته ای سخن می گویم، یا تا آن موقع به تو گفته اند که پدرت فتنه کرد، حقش بود !
به هر حال معیارهای حق و باطل درون توست . کنار همان آرامشی که درون توست . با توست . انی اقرب الیکم من حبل الورید !
درون توست و اگر مراجعه کنی می فهمی . می فهمی که آن کس که ادعا کرد که علی است، و مخالفانش را به طلحه و زبیر نسبت داد، چه بیراهه بزرگی رفته است . آنکس که ادعا کرد از پیغمبر اسلام (ص) کار دشوارتری انجام داده و می دهد، در چه غرور بزرگی گرفتار آمده است.
آری دخترم ! نمی فهمی که زن سیده یک سادات وقتی از خواب می پرد و فریاد کشان برای دادستان نامه می نویسد که جای شوهرم کجاست، یعنی چه !
اما از من نخواه که برایت دعا کنم که به این آزمایشها دچار نشوی . روزگاری سید عزیز برایم دعا کرد که زندگی من به آزمایشهای سخت الهی دچار نشود. نمی دانم حکمتش چه بود ! اما برای تو از خداوند می خواهم ، تا جایی که در توان توست و به مصلحت توست ، تو را در کوران حوادث سخت و دشوار روزگار بپروراند و از تو یک زینبی حقیقی بسازد .
از تو یک رهرو حقیقی فاطمه بسازد . رهروی که اسمش به ظاهر در زیر گنبد های مزین به نام الله ، و مطابق مسلک فکری آنها نام گذاری نشده است اما روحش و فکرش و تربیتش فاطمی است و برای مبارزه با یزید زمانه از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد کرد .

با خدا باش و از غیر خدا نترس که الله با توست و درون تو !
لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم