۳/۰۳/۱۳۸۹

توحید

درسا جانم سلام
دیدی خداوند چه گفت ؟ به درونت مراجعه کردی ؟ عزیزم جهان گسسته ای که متشکل از اشکال مختلف است، به نظر من و تو گسسته است و کثیر . وقتی از آن روزنه به جهان نگاه می کنیم، فکر می کنیم ما جدائیم و در زندانیم و جهان متشکل از اجزای مختلفی است . اگر گام در ره نهیم و بیرون از زندان شویم ، و از بیرون بنگریم ، می بینیم جهان واحد است . یک کل واحد .

برای بیرون رفتن از این زندان ابتدا می توانیم از قوه خرد و تعقل استفاده کنیم . کمی تفکر کنیم و ببینیم آن اجزایی که بیرون این روزنه هستند ، چیستند . پست ترین قسمت آن، علوم طبیعی است . علومی که به بررسی علت و علل جهان درون و بیرون می پردازد . اما خودش گام مهمی است برای شناخت حقیقت هستی . مرحله بالاتر آن شناخت های عقلانی از جنس فلسفه است . اینکه با قوه خرد خود بیرون را مدل کنیم و در ذهن خودمان پر بکشیم . وقتی به حدی از خردمندی رسیدیم، دیگر عقل پاسخگو نخواهد بود

پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود

گام بعدی آن است که نور فطرت و نور درون خود را ، در پیش پا اندازیم و به حقیقت از روزنه بیرون بجهیم ! و این یعنی عرفان حقیقی . یعنی شناخت واقعی . بیرون که بروی می بینی آنچه تا کنون نمی دیده ای . نه با قوه تعقل و خرد و فلسفه و به وسیله فکر و خیال خود و روی کاغذ ! بلکه خودت ، با وجود واقعی به صورت جسمی و روحی . مانند آنچه در مورد پیامبر رحمت (ص) در شب معراج رخ داد .

دخترم ! از این معانی ساده نگذر . اینها که می گویم تجربیات من نیست ، که اگر پدر پای در ره داشت و وصولش حاصل گشته بود، چه بسا دیگر برای تو پیغامی نمی فرستاد !

آن را که خبر شد خبری باز نیامد ....

لیکن از سخن بزرگان شنیده ام و برای تو بازگو می کنم . از من عمری گذشته است و البته نا امید به رحمت خداوندگار هستی نیستم، لیکن برای تو که جوانی و فرصت داری ، دلت پاک است و زنگار کمتر تو را فراگرفته است می گویم : سرسری از این فرصتها نگذر . علی (ع) می فرماید : فرصتها مانند ابر هستند که زود می گذرند . ابر ها را نظاره کن و ببین که چقدر فرصت ها اندک هستند .

از نشانه های خردمندی آن است که نشانه های خداوندی را در طبیعت دنبال کنی . ابرها را که دیدی به یاد زودگذری عمر بیفتی، بهار را که دیدی به یاد رستاخیز جهان و روز قیامت بیفتی (اذا رایتم الربیع ، فاکثروا ذکر النشور ، پیامبر رحمت (ص)) ، آواز پرندگان را که دیدی به یاد ذکر گفتن کل هستی بیفتی .

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

عزیز دلم ! ساده نگذر و لمحه ای اندیشه کن . به میان طبیعت رو و قوه خرد خود را به کار بینداز . ببین این روزنه هایی که خداوند درون دل اسیر ما باز کرده است، ما را به چه نشانه هایی رهنمون می شود ؟ آیا ما از آنها پند می گیریم ؟ آیا اینطور نیست که خداوند به اندازه کافی به ما اطلاعات و تذکر داده است ؟

اگر بخواهی با حواس 5 گانه طبیعت محور، جهان را بشناسی ، هرگز نمی توانی شناخت حاصل کنی . آنها برای شناخت مادیات و البته زندگی روزمره خوب هستند، لیکن بدون پشتوانه فلسفه در درجه اول و سپس بدون پشتوانه معنویات وعرفان، ارزشی ندارند. حواسی که حتی از درک کوچکترین عناصر و موجودات هستی ناتوان هستند حتی اگر هزاران میلیارد سال هم بگذرد ، بسیار ناشناخته ها خواهند داشت . انیشتین می گوید : آنچه ما امروز کشف کرده ایم، به اندازه بازی کردن با دانه های شن در کنار ساحل هم ارزشمند و وسیع نیست !

دخترم از پوسته تن و این سلول که به در آیی، می بینی همه جهان یک کل واحد است . یک کل که جلوه حق است . و چون دوگانگی شرک است، می توان گفت خود حق است !!

عزیزم! نور توحید را درون خود زنده کن و به نشانه های درون و بیرون مراجعه کن . خداوند درون خود را بیاب (خدا = خود + آ) و سپس آن خدا را بیرون خود ببین . خدایی که در همه چیز هست، همراه همه چیز هست، میان همه چیز هست، درون ماست و بیرون ما ، از گذشته بوده و در آینده هم خواهد بود.

همه هست و نیست جز او
وحده لا شریک الا هو

دلبرم !
همه آنچه می بینی از خداست . جلوه خداست ! خود خداست !

و این یعنی توحید


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر