۶/۲۳/۱۳۹۱

محسن نامجو گناهکار نیست ! گناهکار اصلی را بیابید !


دختر نازنینم سلام
ظاهراً این روزها بازار هتاکی به مسائل دینی و مقدس بسیار داغ است . هر کسی از هر گوشه ای بی حرمتی می کند و با احساسات و عواطف میلیونها مسلمان بازی می کند. دوستی در اینجا نوشته بود که از ترانه جدید محسن نامجو علیه ائمه (امام زمان (عج)) خیلی عصبانی است و چون خیلی دوستش دارم چند خطی برایش نوشتم :

عصبانی نباش ! انسان جایز الخطاست . این را برای موسیقی که هنوز نشنیده ام و محسن نامجو که علقه ای چندان به او نداشتم نمی گویم، این را می گویم که باید به خدا پناه برد .
هنوز شلاق نخوردی ، هنوز تحقیر نشده ای، هنوز به جرم نکرده حیثیت خودت و خانواده ات را لکه دار نکرده اند، هنوز وقتی شکنجه ات می کردند و به ناموست بی حرمتی می کردند سخن از آقا امام زمان نمی گفتند برایت . هنوز نمی دانی جای سوزش چماق چه مزه ای است . هنوز ریه ات از سوزش گه های چاه توالت که سرت را در آن کنند و یازهرا بگویند به درد نیامده . هنوز دنده هایت با عربده های یاحسین توسط دو سه قلچماق نشکسته . هنوز 100 روز انفرادی بدون نور را تجربه نکردی . هنوز طناب دار به گردنت نینداخته اند و بعد از 20 روز شکنجه و انفرادی بگویند می خواهیم به نام نامی امام رضا تو را اعدام کنیم . هنوز با چشمان بسته از بالای پله ها لگد به کمرت نزده اند تا پرت شوی پایین و دنده هایت بشکند و الله اکبر بگویند. امیدوارم هیچ گاه با تو چنین نکنند . اما باید همه به خدا پناه ببریم که شک ندارم اکثر ما در این مهلکه اگر قرار بگیریم به خود خدا هم رحم نمی کنیم . خدا عاقبتمان را ختم به خیر کند.

دختر عزیزم !
دنیا محل آزمایش های سخت است . هر که را دیدی در هر احوالی، به خدا پناه ببر که در احادیث است که اگر آنها را شماتت کنی، خودت گرفتار به همان گناه ها می شوی . ای کاش بتوانیم همگی از این آزمایشهای سخت ، به تندرستی و سلامت روح و جان بیرون بیاییم. آنچه از شکنجه های بالا خواندی، همه سوابقی است که افراد از زندانهای حکومت فعلی تعریف کرده و می کنند و برخی از آنها به صورت آشکار و واضح شکایت خود را به دست شخص آقای خامنه ای رسانده اند و تاثیری نداشته است !! اوضاع روز به روز بدتر می شود، و چه انتظاری داری از انسانهایی که اینچنین به کرامتشان اهانت شده، تا از همه چیز دست نشویند. آنها دین خود را و خدای خود را و ائمه را از همین روحانیون آموخته بودند. حالا وقتی نفسشان در چاه توالت از زبان گماشته های همان روحانیون و مقدس مآبان به تنگ آمده و شعار ولایت می شنوند ، چه انتظاری داری ؟! خدا به داد همه مان برسد .

۶/۱۱/۱۳۹۱

نامه تاجزاده به همسرش از زندان اوین


دختر نازنیم !
سند تاریخی بسیار زیاد است . اما برای اینکه به طور خلاصه بتوانی با برخی جنایتهای دیکتاتور آشنا شوی، یکی از نامه هایی که یکی از زندانیان دربند در این رابطه نوشته است، برایت می آورم . اما تو فقط به آن اکتفا نکن و نامه های دیگر تاجزاده، همسر تاجزاده (فخری محتشمی پور) ، محمد نوری زاد، مهدی خزعلی و بیانیه های مهندس میرحسین موسوی و مهدی کروبی را حتماً طی سالهای 87 تا 91 پیدا کن و مطالعه کن تا با شالوده مسائل این روزگار آشنا شوی .

نامه زیر، نامه اخیر تاجزاده از زندان خطاب به همسرش فخری است که حقایق زیادی را برملا می کند :
-------------------------------------------------

فخری جان سلام!
در روزنامه ها خواندم دولت عربستان هم زمان با نشست های نمایندگان جمهوری اسلامی ایران و کشورهای ۵+۱ در بغداد و مسکو به ترتیب هشت و ده نفر از ایرانیان را اعدام کرده است بدون آن که مقامات کشورمان را درجریان بگذارد. روشن است که من هم مانند بسیاری از هم وطنانم از این رفتار اهانت آمیز متأسف شدم و ناخودآگاه به یاد عصر اصلاحات افتادم که ایران و ایرانی چه اعتباری هم بین دولت ها و هم میان ملت ها درشرق و غرب عالم کسب کرده بود. اگرچه در همان زمان مخالفان استبداد مطلقه فقیه در داخل میهن با انواع سرکوب ها مواجه بودند.
حتماً یادت هست که معمولاً دو سه روز قبل از هر سفر مهم آقای خاتمی به خارج از کشور، حادثه ای جدید رخ می داد، مانند بازداشت افراد، توقیف مجله یا روزنامه ای، احضار یک مقام اجرایی به دادگاه و … تا جهانیان به ویژه میزبانان آقای خاتمی بدانند فردی که از هر هفت نفر واجد شرایط چهار نفر به او رأی داده اند (۲۰ میلیون از ۳۰ میلیون نفر) کاره ای نیست!

انتخابات مجلس ششم هفت ماه بعد از تهاجم از پیش طراحی شده و خونین نیروی انتظامی به همراهی لباس شخصی ها به خوابگاه دانشجویان دانشگاه تهران (کوی دانشگاه) در ۱۸ تیرماه برگزار شد. اقتدارگراها که تصور می کردند آن سرکوب وحشیانه، دانشگاهیان را که پرشورترین حامیان جنبش اصلاحی بودند، مرعوب و منفعل کرده و راه پیمایی ۲۳ تیرماه در تهران را نشانه اقبال مردم به خود ارزیابی می کردند، ناگهان با واقعیتی بزرگ و تلخ، از دید خودشان، یعنی رأی اعتماد اکثریت قاطع ایرانیان به نامزدهای اصلاح طلبان در سراسر کشور، مواجه شدند. این مسأله خشم آنان را برانگیخت. به طوی که مدت کوتاهی پس از برگزاری انتخابات، به دستور رهبری تعداد زیادی از روزنامه ها و مجلات سراسری موقتاً توقیف و در واقع به طور دائمی تعطیل شدند. مهندس موسوی دراعتراض به این اقدام استبدادی و حیثیت بربادده، آن را «توقیف فله ای» خواند که این اصطلاح برای همیشه در خاطره تاریخی ایرانیان ثبت شد. البته پیش از توقیف فله ای مطبوعات، صداوسیمای لاریجانی کوشید با حرکتی غیراخلاقی و غیرحرفه ای و با مونتاژ صحنه هایی از کنفرانس برلین که با حضور افراد موجهی چون مرحوم مهندس سحابی و محمود دولت آبادی تشکیل شده بود، اصلاح طلبان را افرادی بی بند بار و لاابالی معرفی کند و زمینه اقدامات قضائی علیه آنان را فراهم آورد. به باور اقتدارگراها با قطع دو بال دانشگاه و مطبوعات، پرنده اصلاحات برای همیشه زمین گیر می شد. اما برگزاری دور دوم انتخابات مجلس ششم پس از تعطیلی مطبوعات ثابت کرد که اکثریت ایرانیان هم چنان از اصلاحات حمایت می کنند و اصلاح طلبان را شایسته ترین نمایندگان خود می دانند. مجلس ششم در چنین فضایی شکل گرفت و آغاز به کار کرد.
چندی نگذشته بود که در یکی از جلسات هفتگی دونفره، رهبری به آقای خاتمی اعلام کرد نهضت آزادی (والبته طیف ملی – مذهبی) درصدد براندازی هستند و باید با آن ها برخورد شود. رئیس جمهور ضمن مخالفت با این دیدگاه و ارائه استدلال های خود، پذیرفت که مسأله را برای رسیدگی دقیق و همه جانبه به وزارت اطلاعات ارجاع دهد. کارشناسان و مقامات وزارت پس از بررسی مجدد موضوع نظریه قبلی خود را تأیید کردند که با مجموعه اطلاعات جامعی که در اختیار دارند، آن گروه را برانداز ارزیابی نمی کنند. رهبری نظریه کارشناسانه وزارت اطلاعات را نپذیرفت. در نتیجه قرار شد کمیته ای زیرنظر یکی از مسئولان دفتر ایشان و با حضور کارشناسان وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران تشکیل شود و پس از تبادل اطلاعات و دیدگاه ها، جمع بندی خود را ارائه کند. جمع بندی این کمیته نیز نافی برانداز بودن آنان بود. باوجود این، شب قبل از سفر آقای خاتمی به روسیه (زمستان ۱۳۷۹) و پس از آن که وی نطق آرام بخشی در جلسه علنی مجلس، صبح همان روز، ایراد کرده بود، بخش اطلاعات سپاه پاسداران که قرنطینه و بازداشت گاه دوالف را در اوین در کنترل انحصاری خود دارد، مرحوم مهندس سحابی و تعدادی از هم فکرانش را به اتهام براندازی بازداشت کرد و به سلول های انفرادی انداخت!

گرامی همسرم!
پس از مدت کوتاهی رهبری در نمازجمعه تهران اعلام کرد عده ای در پی «براندازی قانونی» اند و تأکید نمود که هیچ نظامی براندازی را تحمل نمی کند و مجازات براندازی نیز معلوم است. ظاهراً منظور ایشان همان بود که در جلسه خصوصی به آقای خاتمی گفته بود: «حکم براندازی اعدام است».
خوشبختانه رأی اعتماد مجدد به خاتمی در انتخابات خرداد ۸۰، فضا را تغییر داد. به طوری که پس از مدتی سحابی و یارانش آزاد شدند و اصطلاح غیرحقوقی «براندازی قانونی» که به هیچ زبانی قابل ترجمه نبود، به گورستان تاریخ فرستاده شد و برای همیشه از ادبیات سیاسی کشور رخت برکشید. زیرا در هر جامعه متمدنی ملاک قانون است. به این معنا که هر فرد یا گروهی که درچارچوب قانون رفتار می کند از همه حقوق شهروندی بهره مند و از هرگونه تعرضی مصون است. بنابراین در چنین جوامعی لفظ «براندازی قانونی» قابل فهم نیست. البته در جامعه ولایی اقتدارگرا، معیار نه قانون بلکه تنها وفاداری فرد به حاکم است. کافی است «منّا اهل البیت» باشی تا حتی اگر جنایت هم کرده باشی، خطایی تلقی شود که مؤمن فداکار در مسیر انجام وظیفه در شرایط جنگی صورت داده است و عقل و شرع به تبرئه آن حکم می دهد! ودر مقابل، اگر خدای ناکرده منتقد باشی با هرسابقه و پیشینه و خدمتی، حتی کارهای خوب و مفیدت نیز با این سوء ظن مواجه است که در پس این عمل درست، نیت پلید و قصد خائنانه ای داشته ای! پس نه تنها از حقوق انسانی شهروندی محروم می شوی بلکه فاقد حداقل امنیت خواهی بود.

همسر عزیزم!
در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد بر قوه مجریه به ناگاه موضع رهبری و نهادهای انتصابی عوض شد. تا آن جا که پیش از سفرهای اخیر وی به مقر سازمان ملل متحد در نیویورک، تعدادی از زندانیان آمریکایی آزاد شدند تا سفر با موفقیت تؤام شود. اما مشکل در جای دیگری بروز کرد و ایرانیان روز به روز با مشکلات بیشتری در کشورهای گوناگون مواجه شدند و می شوند و افزون برآن در تنها سفری که آقای احمدی نژاد به اروپا داشت، نه تنها در فرودگاه رم مورد استقبال و بدرقه مقامی قرار نگرفت بلکه درضیافت نخست وزیر ایتالیا، وی در کنار موگابه دیکتاتور زیمبابوه، از دعوت به مراسم محروم شد و حیثیت کشور به این نحو آسیب دید. اخیراً در برزیل نیز رئیس جمهور آن کشور از پذیرش وی و ملاقات با رئیس جمهور ابرقدرت ایران خودداری کرده است! از استقبال و بدرقه وی در آن کشور چیزی نمی گویم. تأسف بارتر از همه رفتار غیردیپلماتیک و توهین آمیز دولت عربستان در اعدام ۱۸ ایرانی است که با دعوت آقای احمدی نژاد از پادشاه عربستان و امیر بحرین برای شرکت در اجلاس سران تهران کامل شد.
مقامات دولتی که اخیراً از الزامات دیپلماتیک آگاه شده اند، توضیح نمی دهند کدام الزام دیپلماتیک آقای احمدی نژاد را مجبور کرده تا در جلسه سرانی شرکت کند که در زیر تابلو و عنوان «شورای همکاری کشورهای عربی خلیج» جمع شده بودند؟!

فخری جان!
گروهی که نهضت آزادی و ملی – مذهبی ها را برانداز می خواند و مهندس سحابی و هم فکرانش را بازداشت و بازجویی کرد، همان تیمی است که حکم بازداشت فعالان سیاسی و انتخاباتی اصلاح طلب را در ۱۹ خرداد ۸۸، سه روز قبل از برپایی انتخابات گرفت. همان انتخاباتی که در آن به هرحال امکان پیروزی مهندس موسوی وجود داشت. آنان آن قدر عجله داشتند که خبر بازداشت من و آقای امین زاده را عصر جمعه ۲۲ خرداد در اختیار خبرگزاری جمهوری اسلامی قرار دادند و منتشر کردند. روز شنبه ۲۳ خرداد نیز روزنامه ایران، ارگان رسمی دولت احمدی نژاد، خبر بازداشت من و آقای رمضان زاده را در صفحه اول خود درج کرد! هر دو خبر دروغ بود اگرچه همان شب ما بازداشت شدیم! احکام را نیز قاضی مرتضوی، جلاد مطبوعات و متهم ردیف اول جنایت کهریزک و نیز قتل خانم دکتر زهرا(زیبا) کاظمی، صادر کرد. جالب آن که این همان تیمی است که در سال گذشته اطرافیان آقای احمدی نژاد را بازداشت کرده و نحوه دستگیری و سازو کار آن را آقای نمازی امام جمعه کاشان به نقل از جلسه خصوصی رهبری و فرمانده سپاه پاسداران اعلام کرد که ناشیانه تکذیب شد. چون اعلام شده بود رهبری با بازداشت گروه موسوم به انحرافی، به استثنای شخص رئیس دولت، موافقت کرده بود.

همراه و هم دلم!
تیم فوق نه تنها از سه شکست گذشته در اثبات اتهامات خود (براندازی) درس نگرفته است بلکه با مصونیت و نیز امکاناتی که از قبل حمایت های بی دریغ رهبری در اختیار دارد، هم چنان درصدد انجام پروژه های جدید است و روش خود را صددرصد موفقیت آمیز ارزیابی میکند. جالب آن که هرگز به این سؤال پاسخ نمی دهد که اگر گروه مهندس سحابی برانداز بودند، چرا آزاد شدند و چرا عنوان «برانداز قانونی» را دیگر هرگز به کار نبردند؟ یا چرا عنوان اتهامی «انقلاب مخملی» را از فعالان سیاسی و انتخاباتی اصلاح طلب پس گرفتند و در حکم های فرمایشی « ایجاد اخلال در ترافیک» را مبنای محکومیت قضایی امثال آقایان بهزاد نبوی و فیض الله عرب سرخی قرار دادند؟! اتهامات مربوط به گروه موسوم به انحرافی را نیز تا الآن ثابت نکرده اند.

فخری جانم!
علت این که من همه شدائد را در زندان و انفرادی به جان خریده ام این است که معتقدم که باید و می توان به این روند پایان داد که رهبری هر زمان اراده کند بتواند با ایراد اتهاماتی سنگین عده ای بی گناه را در اختیار دوالف قرار دهد تا با فشارهای فیزیکی و روانی، مجبور به پذیرش اتهامات واهی شوند و به اعترافات رسانه ای بپردازند. رهبری سرانجام باید به این واقعیت تن دهد که پاکانی در این سرزمین اهورایی منتقد و حتی مخالف سخنان و انتصابات و تصمیمات نادرست وی هستند اما دلشان برای اسلام و ایران و مردم کمتر از او نمی سوزد و چه بسا صادقانه تر و خالصانه تر به این سه ضلع جامعه امروزیمان می اندیشند و در هر حال نباید به علت مخالفت با حکومت مطلقه فردی و آن هم بدون کوچک ترین قانون شکنی در زندان سپاه گرفتار آیند تا افزون بر همه پیامدهای سوء چنین روش نادرستی، نام این نهاد مردمی و انقلابی نیز آلوده و در افکار عمومی بی اعتبار شود.

عزیزم!
آن چه در اوین برایم اولویت پیدا کرده آن است که با پذیرش هزینه ها، آخرین زندانیان سیاسی جمهوری اسلامی باشم. به بیان روشن پرونده ای که دنبال می کنم، بلاموضوع کردن زندان برای منتقدان و مخالفان سیاسی قانون گراست. در این مسیر به دعای خیر همگان، حتی اصولگراهای صادق نیازمندم.

همیشه دوستت دارم
مصطفی – اوین

۶/۰۹/۱۳۹۱

وقتی تکبر تو را کور می کند

دختر پاک و بی آلایشم !
امروز سخنرانی تاریخی بود. سخنرانی فردی که خود را ولی امر مسلمین جهان می داند. آنقدر بالا و والا، که حتی در شانش نیست با روسای جمهور و سران دیگر کشورها همتراز باشد . باید از همان بالا بیاید، از همان بالا هم برود. حتی قبل از جلسه قرار بوده همه سران را ببرند دستبوسش . وقتی دیدند کسی حاضر به چنین ننگی نیست، از همان بالا آمد، سخنانی گفت، از همان بالا هم رفت !
البته بی انصافی نباشد . در برخی نشستها از آن بالا پایین می آمد و بعد می رفت . اما آن پایین آمدن مربوط به زمانی بود که پایینی ها بخواهند خم شوند و دستش را ببوسند. ظاهراً در این مراسم قرار بر چنین دستبوسی نبوده است !

اجلاس شانزدهم را می گویم . جنبش عدم تعهد . در جمعی حاضر بودم، آنچه امروز آقای خامنه ای علیه دشمنانش می گوید، دقیقاً مصداق بارز حرفهایی است که مخالفان آقای خامنه ای علیه خودش می زنند ! تو حرفهای زیر را که شخص آقای خامنه ای علیه مخالفانش بیان کرده، با این فرض بخوان که مهدی کروبی یا میرحسین موسوی علیه آقای خامنه ای ایراد کرده باشد . خواستم بدانی که وقتی تکبر تو را کور کند، تو آنچه خود لایق آنی به دیگران نسبت می دهی !! پس چه بهتر که همیشه خوبی به دیگران نسبت دهی ...

... اتفاقات شگرفى که در سه دهه‌ى اخیر شاهد آن بوده‌ایم، آشکارا نشان میدهد که برآمدن قدرتهاى جدید با بروز ضعف در قدرتهاى قدیمى همراه بوده است. این جابه‌جائى تدریجى قدرت، به کشورهاى عدم تعهد فرصت میدهد تا نقش مؤثر و شایسته‌اى را در عرصه‌ى جهانى بر عهده بگیرند و زمینه‌ى یک مدیریت عادلانه و واقعاً مشارکتى را در پهنه‌ى گیتى فراهم آورند....

...سخن ما آن است که اتاق فرمان جهان نباید با دیکتاتورى چند کشور غربى اداره شود. باید بتوان یک مشارکت دموکراتیک جهانى را در عرصه‌ى مدیریت بین‌المللى شکل داد و تضمین کرد. این است نیاز همه‌ى کشورهائى که مستقیم یا غیرمستقیم از دست‌اندازى چند کشور زورگو و سلطه‌طلب زیان دیده‌اند و مى‌بینند....

...شوراى امنیت سازمان ملل داراى ساختار و سازوکارى غیرمنطقى، ناعادلانه و کاملاً غیر دموکراتیک است؛ این یک دیکتاتورىِ آشکار و یک وضعیت کهنه و منسوخ و تاریخ مصرف گذشته است. با سوء استفاده از همین سازوکار غلط است که آمریکا و همدستانش توانسته‌اند زورگوئیهاى خود را در لباس مفاهیم شریف بر دنیا تحمیل کنند. آنها میگویند «حقوق بشر»، و منافع غرب را اراده میکنند؛ میگویند «دموکراسى»، و دخالت نظامى در کشورها را به جاى آن مى‌نشانند؛ میگویند «مبارزه با تروریسم»، و مردم بى‌دفاع روستاها و شهرها را آماج بمبها و سلاحهاى خود میسازند. در نگاه آنها، بشریت به شهروندان درجه‌ى یک و دو و سه تقسیم میشوند...

...جان انسان در آسیا و آفریقا و آمریکاى لاتین ارزان، و در آمریکا و غرب اروپا گران قیمت‌گذارى میشود. امنیت آمریکا و اروپا مهم، و امنیت بقیه‌ى بشریت بى‌اهمیت دانسته میشود. شکنجه و ترور اگر به دست آمریکائى و صهیونیست و دست‌نشاندگان آنها صورت گیرد، مُجاز و کاملاً قابل چشم‌پوشى است. ...

...زندانهاى مخفى آنها که در نقاط متعددى در قاره‌هاى گوناگون شاهد زشت‌ترین و نفرت‌انگیزترین رفتارها با زندانیان بى‌دفاع و بى‌وکیل و بى‌محاکمه است، وجدان آنان را نمى‌آزارد. بد و خوب، کاملاً گزینشى و یکطرفه تعریف میشود. منافع خود را به نام «قوانین بین‌المللى»، و سخنان تحکم‌آمیز و غیرقانونى خود را به نام «جامعه‌ى جهانى» بر ملتها تحمیل میکنند و با شبکه‌ى رسانه‌اىِ انحصارىِ سازمان‌یافته، دروغهاى خود را راست، و باطل خود را حق، و ظلم خود را عدالت‌طلبى وانمود میکنند و در مقابل، هر سخن حقى را که افشاگر فریب آنها است، دروغ، و هر مطالبه‌ى برحقّى را یاغیگرى مینامند....

دختر صادق و راستگوی من !
همیشه از تکبر و خودبینی و عیبجویی دیگران برحذر باش. عیب های خود را ببین و خوبی های دیگران . تو بیاموز که چگونه خوب باشی و عیب های دیگران را اگر دیدی ، کوشش در رفع آنها بنما که انسان به انسانیت است نه عیبجویی و سخنوری . 
ای کاش آنچه با تو شرط بلاغت می گفتم، خود می توانستم به خوبی به آنها عمل کنم. تو خوب باش، حتی اگر پدرت بدترین روزگار بود. 

عزیزم ! 
همه آنچه در پاراگرافهای بالا خواندی، انتقادهای اصلی است که متوجه شخص دیکتاتور است و به خاطر بیان آنها توسط مخالفان، همه آنها را در حصر و زندان کرده است ! این است وضعیت روزگار استکباری کشور و دنیای ما .
آری ! آمریکا و اسرائیل، ظلم های زیادی کرده و می کنند . اما راه نجات این کشور این است که اول خود را به اخلاق آراسته متخلق کند، وگرنه خود، مستکبرانی خواهیم شد (و هستیم) که وجودمان به مراتب از آمریکا و اسرائیل وحشتناک تر است . اسرائیل توتالیتر و ایدئولوگ مسلح به سلاح های مرگباری خواهیم شد، که جهانیان از شر ما امان نداشته باشند (خدای ناکرده) 

خداوند عاقبت همه ما را ختم به خیر کند 

۶/۰۸/۱۳۹۱

وقتی الاغ ها آرزو داشته باشند آدم شوند

دختر نازنینم سلام !
اولین سینمایی هم که رفتی ، بوی اعتراض می داد ! هر چند کودکانه و سرشار از شادی و خنده های کلاه قرمزی و بچه ننه !
اما پر بود از اعتراضهایی که در جامعه استبدادی باید به زبان طنز و کودکانه بیان شود. شاید شیری باشد در دهان شیرخواران که بیاموزند : آب آرام در اعماق نفوذ می کند ! 

امروز جلجالی به پا بود . به مناسبت یک خر عروسکی که در داستانهای کلاه قرمزی در تلویزیون می خواسته آدم شود و ظاهراً صدا و سیما تصمیم گرفته دیگر سانسورش کند. البته خبر بعداً تکذیب مشکوکی شد اما مهم آن است که این حکومت دیگر از الاغ هایی که می خواهند آدم شوند هم می ترسد !


دخترکم !
شاید به یاد نیاوری اما کلاه قرمزی و بچه ننه داستان دادگاه هایی بود که در آن به جرم تشویش اذهان عمومی انسانها را به دار می آویختند . بچه های زیر سن قانونی را اعدام می کردند. انسانهایی که همیشه با پلیس احمق و نادان در تعامل نامتعارف هستند و همیشه باید بخشی از زندگی خود را در زندانهای آزار دهنده به سرببرند. اعراضی بود به وضع معیشتی مردمی که باید نانهای خود را به شیشه پنیر بمالند . به وضع نابسامانی که انسانیت مرده است و ثروت ها انباشته شده است و عده ای احمق به دنبال رژه های صد من یک غازی هستند که دو نادان کوته فکر عروسکی می توانند تانک آنها را بربایند و همه هیمنه پوشالیشان را به سخره بگیرند.

دختر نانازم !
اولین فیلمی هم که در سینما دیدی سیاسی بود... عزیزم ورودت را به مبارزه با ظلم و استبداد تبریک می گویم . این اولین حرکت سیاسی واقعی تو بود به نفع کارگردانی که صدای خفه شده از اعتراضش در لابه لای دادگاه های نمایشی خود نمایی می کرد . حمایتی بود از کلاه قرمزی که باید پشت میکروفن دادگاه فوت کند و بگوید : اعتراف می کنیم .... یک ... دو ... سه ... 

خوش آمدی !

۵/۲۷/۱۳۹۱

گوگل پلاس

صفحه این وبلاگ در گوگل پلاس
https://plus.google.com/115508280979430157518

جزوه پیشنهاداتی برای جنبش سبز


دخترم نازنینم ! 

در روزهای سخت و شیرین سال 88 و 89 ایمیل های زیادی با دوستان بسیجی سابق و سایر دوستانم پیرامون مسائل فکری و اعتقادی و حکومتی ایران رد و بدل شد و بحثهای مفصلی صورت گرفت. 

فارغ از اینکه آنها چه کسانی بودند، خلاصه برخی از آنها را در قالب یک جزوه ویرایش نشده جمع آوری کردم و دوباره برای آنها منتشر کردم

امیدوارم این جزوه به دست تو هم برسد . آن را در این لینک آپلود کردم و امیدوارم تا روزی که تو به این نوشته ها دسترسی می یابی, بتوانی آن را مطالعه نمایی 

متن زیر, دقیقاً متن همان ایمیل است که ارسال کردم - بهمن 1389
------------------------------------------------------------------------------
این جزوه ، مجموعه ای از نامه هایی است که یک دانشجوی طرفدار انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی (ره) و متعهد به جنبش سبز مردم ایران (جنبش راه سبز امید) به رهبری بزرگان و رهبران این جنبش (آقایان موسوی، کروبی، خاتمی و ...) خطاب به برخی دوستان خود پس از جریان انتخابات سال 88 ایران نگاشته است .
این دوستان از جریانات فکری مختلفی بوده اند، از بسیجی و سپاهی گرفته تا مخالفان امام خمینی و انقلاب اسلامی ایران و یا طرفداران جنبش سبز و امام خمینی (ره) .
هدف از جمع آوری یکپارچه آنها در یک مجموعه، ثبت و بسط آنها برای سایر دوستان می باشد.
طبیعی است که همه محتوای آن برای همگان قابل قبول و پذیرش نمی باشد اما به نظر می رسد بسط فرایند گفتگو میان دیدگاه های مختلف از مخالفین تا موافقین، موجب پیشرفت اندیشه، و همگرایی در دیدگاه و اندیشه خواهد بود.
از همه عزیزان دعوت می نمایم تا با مطالعه و نقد این مطالب که به صورتی غیر ساخت یافته و غیر منسجم (و در قالب پاسخ نامه ها و سوالات در مناظره های مکتوب) به رشته تحریر در آمده است، راه سبز امید را به سر منزل مقصود رهنمون شوند.
لازم به ذکر است، آنچه تحت عنوان منشور جنبش سبز منتشر شده و یا منتشر می شود، ملاک اصلی و مرامنامه جمعی جنبش خواهد بود و همواره اتکا به آرای مردم در زمان حال، مبنای حکومت و حرکت می باشد. لیکن این نوشتار تلاشی است در جهت پیشنهاداتی به جنبش سبز و دیگر مخالفان ، برای همفکری بیشتر و کنکاش اندیشه امام خمینی(ره) و دیگر رهبران جنبش سبز در زمینه های مورد مناقشه از جمله حکومت اسلامی، پویایی فقه، ظلم ستیزی، سکولاریسم و حکومت، ولایت فقیه و ... 

روز قدس 88

دختر نانزنیم سلام !
در روز قدس 88 درحالی به راهپیمایی رفتیم که مادر تو حامله بود. دختر راه سبز امید را حامله بود و به سختی راه می رفت. ما شعارمان جز صلاح و خیرخواهی و ادب و احترام نبود. اما به یکباره با گاز فلفل و زنجیر و چماق به جانمان افتادند. به جمعیت ساکت و آرام مردم که دستهای خود را به نشانه صلح و صفا بالا برده بودند و شعار می دادند : بسیجی واقعی همت بود و باکری . یا شعار می دادند : نه غزه نه لبنان , جانم فدای ایران . این شعار نه از سر مخالفت با مظلومیت های لبنان و غزه, بلکه به معنی جلوگیری از چپاول ثروت های این کشور توسط حاکمان برای مستحکم کردن پایه های ظلم خود در منطقه (و پشت لوای مردم مظلوم فلسطین و لبنان ) بود. آری حکومت ایران برای اینکه دوستانی در منطقه برای خود ساخته باشد, از همه توان و قوای بی اخلاقی بهره گرفته و می گیرد تا کسانی باشند که او را تایید کنند و در این راستا بودجه های کلانی از سرمایه های این کشور را به باد داده است و در عوض باد درو کرده است !



مردم ایران در آن روزها زیر چماق دژخیمان حکومتی و زنجیر و چاقوی الواتان جان می دادند و تحقیر می شدند, و به ظاهر رهبر اسلامی, دم از حق مظلوم در مقابل ظالم می زد !!!! 

در آن روز به حیاط خانه ای گریختیم در حالیکه یک زن بیچاره پشت در گرفتار شد و بسییجی های از خدا بی خبر آنقدر او را ضرب و شتم کردند که صدای ضجه و شیونش هنوز در گوشم هست . صدای شکستن استخوانهایش پشت در و کاری از دست کسی بر نمی آمد. وقتی بیرون آمدیم چهار راه را گرفته بودند و عربده کشی می کردند در حالیکه نیروی انتظامی به جای حمایت از مردم, از الواتها حمایت می کرد. تو شاید ندانی اما شعار این الواتها که یادآور شعبان بی مخ در تاریخ ایران هستند, جز ولایت و آقا و رهبری و این مضخرفات نبود و با عربده کشی ایجاد رعب و وحشت می کردند. در برآوردهایی که آن روزها انجام شد, جمعیت جنبش سبز در خیابان ها تقریباً دو برابر جمعیت طرفداران حکومت بوده است حال آنکه جنبش سبزی ها با وضعیتی بیرون آمده بودند که قید امنیت و جان خود را زده بودند و با سختی کار را پیش می بردند. 

بله درست فهمیدی ! امروز روز قدس است . روز دفاع از مظلوم در مقابل ظالم . روزی که مردم مظلوم ایران برای گرفتن حق قانونی و اخلاقی خود در کنار دیگر افرادی که در راهپیمایی روز قدس به خیابانها آمده بودند, به صورت کاملاً قانونی و آرام راهپیمایی مسالمت آمیز داشتند و به دست اراذل حکومتی مورد تعدی قرار گرفتند. 
من و مادر محجبه تو در پارک لاله در میان هجمه وحشی گری ها به گوشه ای خزیدیم و در بغل یکدیگر آرام گرفتیم . عکاسی آمد که عکس بگیرد و اجازه ندادیم (به دلیل فشار و خفقان حکومت) . آنقدر گاز فلفل و اشک آور خورده بودیم که نا نیمه شب در اورژانس بیمارستان گرفتار بودیم و احتمال زیاد می دادیم که تو از دست رفته باشی. این است که هر گاه مشکلی برای تو پیش می آید من خیلی خونسرد هستم . چرا که عمر دست خداست و ما بارها و بارها در میان وحشی گری های حکومتی تو را دوباره از خدا گرفتیم . این مشکلات ساده روزمره دیگر برایمان قصه است . آن چاقو ها و قمه ها! آن زنجیر چرخاندن ها و ضرب و شتم ها و چماق ها, آن شوک های الکتریکی که پیش پایمان بر سر و پیکر مردم وارد می شد . آنها را دیده ایم و خداوند منت نهاده است تا این لحظه از دیکتاتور ترسی به دل راه ندهیم . 

در این روزگار تصمیم دارم گوشه ای از وقایع آن روزها را برایت ترسیم کنم. هم تاریخ شفاهی باشد که نگاشته باشم و تو را با آنچه در این انقلاب و جنبش سبز رخ داد آشنا کنم و هم برای خودم مروری باشد که در چه روزهای خوشی زندگی می کردیم . روزهای خون و قیام , روزهای دیدن خدا , روزهایی که جز خداوند پناهی نداشتیم و توکلت علی الله علی دین فروشان به میدان می آمدیم و مظلومانه شعار سر می دادیم و مظلومانه کتک می خوردیم . چقدر شیرین بود. چقدر دوست داشتم دوباره به روزهای عشق و محبت به مردم برگردم . روزهایی که با آن ظاهرهای مذهبی (ریش و چادر) به میان مردم می رفتیم و حتی یکبار از سوی مردم که از همه طیف و قیافه ای بودند مورد تعدی قرار نگرفتیم . حتی زبانی !!! اما از سوی حامیان حکومت ... 

آری روزهای تلخ و شیرینی بر ما گذشته است و امروز استبداد , نفس کشیدن را هم برای ما حرام کرده است . 

دختر نازنینم ! 
همیشه به یاد خدا باش و برای آینده برنامه بریز و اراده کن و گذشته را هم آسیب شناسی بنما . اما از آنچه در گذشته رخ داده و شرایطی که در حال داری, نهایت لذت را بجو و خدا را شاکر باش. به آنچه رخ داده راضی باش و برای تحول در آینده اراده کن . که اراده تو برکت خدا را در پی دارد و اراده خدا جز اراده تو نیست . و تاریخ گذشته همان رضایت خدا بوده که باید راضی باشی به رضایت خدا . امروز اگر مرا در زندان می طلبید راضی بودم , اگر در ایران مطلبید راضی بودم و هرجا که هستم و در هر حالتی که هستم ان شاء الله که اوج رضایت قلبی را داشته باشم . برایم دعا کن 

یکی درد و یکی درمان پسندد 
یکی وصل و یکی هجران پسندد 

مو از درمون و درد و وصل و هجرون 
پسندم آنچه را جانان پسندد 

یادش بخیر . شعارهایمان این بود : 
یا حسین میرحسین 
کروبی با غیرت برس به داد ملت 
دانشجو میمیرد ذلت نمی پذیرد 
مرگ بر چین / مرگ بر روسیه (در پاسخ به مرگ بر آمریکا و مرگ بر انگلیس و به معنی اینکه سیاستها باید اخلاقی باشد و بدی همیشه بد است چه از طرف آمریکا و چه از طرف روسیه و چین, ظلم همیشه بد است چه از طرف سوریه باشد, چه از طرف حسنی مبارک و قذافی!)

خداوند ان شاء الله در این روزهای زیبای ماه مبارک رمضان منتی بنهد و ملت را از شر دین فروشان به ظاهر اسلامی رها کند و عرفان و نور حقیقی خود را بر قلب همه بتاباند و ملت را از استبداد و خودکامگی رها کند و به مسیر تعالی رهنمون شود. 
ایمیل هایی از روز قدس با دوستان بسیجی سابقم رد و بدل کردم که امیدوارم تا زمان مطالعه این اوراق آرشیو جامعی از آنها برایت تهیه کرده باشم . بعدها خلاصه آنها را در قالب یک سند جمع کردم که چند نامه اساسی از میان آن ایمیل ها بود و پیشنهاداتی شد برای جنبش سبز آنها را کنکاش کن و بیاب . 

با خدا باش و از عربده مستانه سرمستان قدرت و شهوت هرگز نهراس 
الا بذکر الله تطمئن القلوب 

۵/۲۵/۱۳۹۱

دین بی هویت ، تقدس شرطی شده

درسایم !

دین برای سطوح مختلف مردم، متاع گوناگونی دارد . برای طبقه کم دانایان و ظاهر بینان، ظواهری به ارمغان می آورد با تکرار مکررات که آنها را از خطاهای فاحش برحذر دارد. و برای طبقه اهل خرد، سخنها و بطنها و عمق های بیشتری دارد.

آنچه امروز به واسطه روحانیون به ظاهر دینی برای ما تبلیغ شده است، چیزی نیست جز شرطی شدن ما از زمان خردسالی نسبت به ظواهر دینی . یک حس نوستالوژیک نسبت به خدا و پیامبر . نسبت به شعله زرد و روضه، نسبت به سجاد و مسجد و نماز، نسبت به لباس بلند روحانیون مقدس نما و عمامه های آنان . بیشتر از اینکه خرد پشت این حس باشد، حواس آن را پشتیبانی می کند. آیا هیچ اندیشیده ای که چرا روحانیون باید لباسیی متمایز از مردم عادی داشته باشند ؟ چون از تغییر بیزار هستند. چون تغییر را خلاف مشی و مسیر رسول خدا (ص) می دانند و بلکه آن را گناهی نابخشودنی می پندارند. تویی و ظواهری که به ظاهر دینی است و بر خلاف آنها سخن گفتن و حتی فکر کردن، گناهی کبیره است! و کدام روح دینی به تو خواهد رسید در حالیکه همه فکر و حواس و ذهن و دانشت نسبت به دین، در ظواهر دینی و شیوه لباس پوشیدن و سخن گفتن و ... خلاصه می شود ؟

و این کاش در مورد لباس پوشیدن و سخن گفتن و ... به آن جنبه هایی تاکید می کردند که محتوا داشت . مثلاً می گفتند سخن دروغ گفتن خوب نیست . غیبت کردن و تهمت زدن خوب نیست . ای کاش می گفتند ادب مرد به ز دولت اوست . ای کاش می گفتند چاپلوسی بد است . ای کاش احادیثی از پیامبر (ص) می خواندند که بر دهان چاپلوسان باید خاک پاشید . ای کاش در این ماه مبارک که هر شب سخنرانی و ملاقات های رهبری را پخش می کرد، یک بار محض رضای خدا از زبان رهبری می شنیدید که چاپلوسی بد است و بر دهان چاپلوسان خاک باید پاشید
د
دریغ ! و صد دریغ که بر مسند تبلیغ دین کسانی تکیه زده اند که ظاهرشان دیندار و باطنشان شیطانی است .



دخترکم !

 آنچه به نام دین به ما داده اند جز تقدس های ظاهری و وانهادن اصل نیست . و آنچه تقدس به ما قالب شده است چه در مورد اشخاص، چه در مورد ظواهر دینی ، چه در مورد تبلیغ اسم دین یا شیعه یا امامان، جز شرطی کردن و مدام تکرار کردن و القا کردن نبوده است. لذا ما متعصبانی شده ایم که برای تقدس های جاهلانه ظاهریمان جز تلخکامی و دشنام و ددمنشی نیاموخته ایم و خود را تافته های جدا بافته دیندار و رستگار نمی پنداریم و از همین روی متکبرانی شده ایم که همه جهانیان را به هر دینی ، کافران در جهنم می دانیم و خود را از دماغ فیل افتادگانی که مشمول شفاعت اولیای خدا خواهیم شد !!!!
زبان جز به دروغ و تهمت و غیبت باز نکنیم و اثر این همه کثافت روحی و جسمی را به شعله زردی ریاکارانه یا الفاظ ثقیل عربی در گفتار دوا می خواهیم کرد !
ریشه اینهمه انحراف را در حدیثی از پیامبر باید یافت :  آفت دین سه چیز است : دانای بدکار ، پیشوای ستم کار ، مجتهد نادان . پیامبر اکرم (ص)

۵/۲۴/۱۳۹۱

حجاب یا عفاف مساله این است ؟!

عزیزک قشنگم سلام !
امروز برایت چادری دوخته بودند سیاه . برای دختر دو ساله . با کتابهای فرهنگی و تصویر هایی جالب از حجاب سیاه ایرانی که هدیه ای بود کادوپیچ. سیاه نه از جنس سیاه نمایی های ما! از جنس دوستی و محبت اما به رنگ سیاه !‌

دوستت داشتند، خیلی ها دوستت دارند. خیلی ها می خواهند تو در امان و امنیت باشی . بیشترشان هم راست می گویند. واقعاً می خواهند در امان و امنیت باشی . مشکلش این است که امنیت تو را سیاه می خواهند . این سیاهی نه فقط در رنگ چادر که در رنگ فکر و ایده  هم هست . آنها نیت خیر دارند. ای کاش در کنار کتابها، داستانهای خاله خرسه و قلعه حیوانات (جورج اورول) هم بود.

همیشه زاویه دیگری هم به زندگی وجود دارد. زاویه ای زیباتر . زاویه ای به رنگ سفید ، به رنگ زندگی، به رنگ محبت، به رنگ شادی ، به رنگ زیبا دیدن دیگران و مردم . چرا سیاه ؟

ای کاش پاسخی می شنیدی از جنس اینکه سیاه رنگ عشق است ! اما مشکل امروز این است که کلمه عشق هم از گناهان کبیره است . البته نه عشق مرد زن دار به یک زن ! (که اتفاقاً تبلیغ هم می شود) بلکه عشق یک پسر و دختر به یکدیگر . البته اگر یکی بسیجی باشد و خوب و مومن و بتواند دیگری را به همان رنگ سیاه و ریشهای بلندش مجبور کند، عیبی ندارد، بلکه مصداق تبلیغ مسیر ولایت است . اما اگر عشق یک پسر و دختر معمولی باشد که همدیگر را بخواهند، ابدا.

جالب است بدانی تلویزیون این روزگار ما که امیدوارم هیچ وقت یادت نیاید که چه وضعی داشت، برنامه ای پخش می کند در بدگویی از صهیونیسم . در تبلیغ آن چیزی شبیه این می گوید : صهیونیسیم، ظلم و ستم، جهانخواری ، دموکراسی، سکولاریسم ، آدم کشی ، تساوی زن و مرد !!!!!    

آری عزیزیم !
تساوی زن و مرد گناه کبیره ای است که فکر آن همتراز فکر صهیونیسم جهانی است . حال به نظر تو زندگی در مسیر و دین این کوته نظران چقدر حماقت می خواهد ؟!‌

مسجدی بودم ، بالای منبر سخنران کم سوادی می گفت : این روشنفکران دست و پای ما را بسته اند . نمی گذارند حرف دلمان را بزنیم . می گویند زنها سواد بیاموزند ، درس بخوانند ! آقا زن نباید درس بخواند . پیامبر (ص) فرمود که .... بعد هم قصه ای جعلی تعریف کرد که همسایه حضرت فاطمه (س) گفت من در طی همسایگی، قامت ایشان را ندیدم!! وقتی ایشان از خانه بیرون می آمد، امام حسین و امام حسن و امام علی و حضرت ابوالفضل چهار طرف می ایستادند تا کسی نتواند قامت این زن را ببیند !!!!!! در دلم  گفتم : بی سواد !!!! حضرت ابوالفضل بعد از فوت فاطمه (س) به دنیا آمد !  بلند شدم چیزی بگویم ، اطراف را نگاهی کردم، کل جمعیت مسجد را پیرمردهایی تشکیل می دادند که  در حال چرت زدن بودند ، بیرون آمدم و تا کنون دلم نیامده به آن مسجد با دل خوش پابگذارم . هر وقت می خواهم بروم برای روضه و مراسم، قیافه کریه و ضد دین آن تپل معمم پیش چشمم می آید.

اشتباه نکن ! درباره خاطرات امام از سال 42 حرف نمی زنم که در قم یا نجف کوزه را آب می کشیدند که این آقا فلسفه می خواند، پس نجس است ! دارم راجع به سال 91 حرف می زنم در پایتخت کشور به ظاهر اسلامی . آری اینچنین شد ای برادر!

دخترکم !
وقتی به خواستگاری همسر محبوبم که مادر توست رفتم، شرطم این بود که به حجاب کامل (چادر) ملبس باشد. اما کم کم از او آموختم آنقدر که عفاف مهم است ، حجاب مهم نیست . او در کنار حجابش ، عفافش را همچون گذشته به کمال حفظ کرد اما انتظارم از تو که نسل آینده ای این است که زن روشنفکر عفیف با اخلاق و حقیقت جو باشی .

مساله این است : حجاب یا عفاف ؟ 
چه بسیار لباسهای مقدس نما و روحانی و به ظاهر پیغمبر گونه که در پس آنها جز شیطان نفس و هوا و هوس نمی یابی . به قول حضرت حافظ :
واعظان کین چهره در محراب و منبر می کنند 
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند 

و چه بسیار انسانهایی (که اتفاقاً اکثریت قریب به اتفاق مردمان جهان را تشکیل می دهند) که در دنیا به حجاب ظاهری ما ملبس نیستند اما عفیف و پاکدامن و اخلاقی هستند. به راستی اگر قرار بود همه زنها و مردهای عالم پاکدامن نباشند، چه می شد؟ تو در بازترین فیلم های خارجی هم (البته در امروز روزگار) می بینی که حرمتهایی دارند و برای حرمتهایشان احترام قائلند. مثلاً روبوسی زن و مرد را اشکال نمی دانند اما لب گرفتن زن و مرد برای آنها معنی دیگری دارد. آنها هم خیانت را می فهمند، عشق را می فهمند، محبت و وفاداری و خانواده و زن و مرد را می فهمند ولی ما فقط ادعایش را داریم . 

دختر نازنینم !
کافر باش ! 
به دینی که در آن تحجر و خرافه، لباسها و حجابهای محدودکننده ظاهری، انسانهای بی اخلاق و ظاهر پرست، شعارهای پوچ و کرکننده و قیافه های عبوس و دشنام دهنده حاکم است و برای حفظ قدرت یا موقعیت ظاهری دنیا حتی حاضر است متاع الهی دین را هم به فروش برساند تا دو روزی بیشتر بر مسند قدرت بماند، کافر باش!‌

مومن شو ! 
به دینی که در آن ندای درونی توست . حجاب به قدر عرف ، و عفاف به بلندی اخلاق . محبت به وسعت همه انسانهای خوب و بد عالم (حتی دشمنانت) و ظواهر دینی به قدر همراهی و همنوایی با همه بشر (حتی کافران به عقیده تو) برای تو لازم است و یادت نرود تو مومن به خدایی نیستی که بر تو حکم کند و تو کورکورانه از او تبعیت کنی !!! بلکه تو خدایی را انتخاب می کنی که این مشخصه های تو را در بر داشته باشد!‌ 

بیشتر دقت کن !
تو دین را انتخاب می کنی یا دین تو را ؟! این انسانیت توست که خدای تو را می سازد . خدا هست و تو به اندازه ظرف وجودی خود ، خدا را درک می کنی . تو خدایی را درک می کنی (و برای خود می سازی) که خودت آنی ! پس یادت باشد، خدای بداخلاقی برای بداخلاق ها، خدای بی عدالت برای ظالم ها، خدای قدرت طلب برای حاکمان سرمست از قدرت، خدای مهربان برای با محبت هاست و تو خدا و دین و پیغمبری را انتخاب کن که مسیرش چنین باشد : انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق (همانا من برای تکمیل مکارم اخلاقی مبعوث شدم) . آیا جز این است که : و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین ؟؟ و جز چینین خدایی را مومن نباش !

عفاف یعنی پاکدامن باش و برای عشق تقدس قائل باش ، به عشقت وفادار بمان و برای عشقت پاکدامنی کن، و برای عشق دنیایی و عقبایی و برای ندای درونیت آن باش که باید باشی و هیچ معیاری جز درون خودت بهتر نمی داند و نمی تواند بداند که پوشش ظاهری و نیت قلبی تو چه باید باشد و چه می تواند باشد . با خدا باش و از رذالت مقدس نماها و اوباش بی خدا به او پناه ببر . 

مسیر سختی است به طولانی تاریخ بلندی که قدرت و زور بازوی مردانه بر هیکل نهیف و زنانه چربیده است. تو بازوی خود را برای مقابله با مردان ظالم درشت و قوی نساز ! تو فکرت را و اراده ات را قوی کن که تساوی زن و مرد، تغییر فرهنگ غلط ، تقدس های پوشالی، اسلام فقاهتی و ظاهربین را باید به چالش بکشی و با عفاف و همراهی و همیاری مردم، فقرهای توسعه نیافتگی را به اسلام محبت جهانی بدل سازی .

وصیتی کنمت که خود بدان عمل نکردم و چه بسا خیانتی بود که به تاریخ کردم : اگر عفیف نبودی ، هرگز ریا نکن ! و اگر مسلمانی کردی ، حق اسلام را که همانا محبت و خوشرویی به خلق خداست به جای آور . 

زهرا رهنورد ندای تساوی زن و مرد را سر داد در حالیکه خودش به حجاب کامل مجهز بود و از اولین بانوان انقلابی بود که کتاب زن مسلمان را تالیف کرده بود و در مسیر روشنفکری زنان و جنبش زنان مرارت ها کشید . جنبش سبز با حجاب و عفاف گره ای تاریخی خورده است . از سویی به دنبال حفظ دامن زن و عفت زنانه در جامعه است که خواست بشر بوده و خواهد بود، و از سویی با نشانه های حجاب اجباری حکومتی به سختی در تضاد آشکار و مخالفت است . به حق دیگران باید احترام گذاشت و بی حجابی برای بی اعتقادها قطعاٌ حق مسلمی است که حکومت با اجبار ،‌آزادی انسانها و زنان را تحدید کرده و می کند . تو می خواهی حجابت را در حد عرف داشته باش و از سیاهی های دل بپرهیز که حجاب سیاه ظاهری را می شد توجیه کرد، اما سیاهی دل را هرگز . 

سخن بسیار است و عمرها کوتاه . یک کلمه گاهی بس است . و یک بسیار ، گاهی بسیار . تو از میانه بسیارهای من، کوتاه های مفید را استخراج کن و ندای درونیت را پیش بگیر که والعاقبه للمتقین . 

۵/۲۲/۱۳۹۱

سیاست مداران چهار قسم هستند


دخترکم سلام
مطلب زیر را برای آن نوشتم که خلاصه ای از درس سیاست داده باشم و تجربیات خود را در این زمینه ثبت کنم تا مطالعه کنی و بتوانی حق را از باطل ، بهتر تمییز دهی.

سیاست مداران چهار قسم هستند :

گروه اول و دوم بر این باورند که سیاست یک شغل است، حزب محل کار آنهاست و سیاست بازی، پیشه آنها . برای سیاست بازی شان اصولی دارند و همه علوم اقتصادی، اخلاقی ، انسانی، مذهبی، فلسفی و علمی را در خدمت سیاست می دانند . به این معنی که اگر لازم باشد، آنها باید اصولی ارائه دهند و  راهکارهایی بیابند که باعث پیروزی اینها در سیاست شوند. در واقع سیاست را علم کسب و مدیریت قدرت تعریف می کنند و برای رسیدن به اهداف خود از علوم دیگر و روابط بهره می گیرند.

تشکیلات حزبی و سازمانی، مسیری برای مدیریت علم قدرت (سیاست) است و هرگاه که اصول و قوانین آن تشکیلات را در مسیر پیروزی و اقتدار خود نیابند، آن تشکیلات را رها کرده و به سوی دیگری روی می آورند. خلاصه آنکه چون اصالت با قدرت است، در بسیاری از مواقع هدف آنها باعث توجیه وسیله ها می شود. جنبه آرمانی این دسته از سیاست مداران، همان ماکیاولیسم است که به صراحت اعلام می دارد که هدف وسیله را توجیه می کند و برای رسیدن به قدرت، هرگونه دروغ و فریب و استفاده از زر و زور و تزویر لازم بوده و عدم انجام این فعالیت ها به مننزله حماقت و عدم کفایت می باشد.

تفاوت این دو گروه در آن است که گروه اول زیاد به خود زحمت نمی دهند و هرجا بنا بر شکست در انتخابات قانونی یا شیوه های  عرفی و قانونی کسب قدرت باشد، متوسل به زور می شوند و اگر لازم باشد با کودتا، آشوب، دور زدن قوانین، رشوه و خرید عوامل قانونی و ... قدرت را در دست می گیرند. اما گروه دوم در اثر پیشرفت های تجربی ، در طول تاریخ متوجه شده اند که صرف استفاده از زر و زور، کارساز نبوده و بهره گیری از شیوه های مزورانه می تواند منجر به کسب قدرت بهتر و پایدار تری شود. به طور عام، بهره گیری از شعارهای مردم سالارانه (دموکراتیک) توسط این گروه ، از این جنس به حساب می آید و در باطن، همان کسب قدرت و اصالت قدرت است.
گروه سوم معمولاً در زمانی بروز می کنند که جامعه از سیاست بازی ، چه به شکل اقتدار گرایانه و استبدادی و چه به شکل مردم سالاری و شعاری، خسته شده اند و در طی زمان به عدم کفایت هر دو پی برده اند. احساس کرده اند که نیاز به انسانهای صدیقی دارند که هدفشان کسب قدرت نباشد. در واقع به دنبال انسانهایی هستند که شیفته خدمت باشند، نه تشنه قدرت ! گروه سوم به سیاست به مثابه یک شغل یا حرفه نگاه نمی کند. هر چند در اشکال متداول آن از جمله قوانین و حزب و تشکیلات و انتخابات فعالیت می نمایند و از حدود آن عدول نمی کنند، اما به هیچ وجه هدف آنها کسب قدرت و پیروزی در انتخابات نیست . اگر دیگری را مقدم و توانگر از خود بدانند، با آنها ائتلاف می کنند و یا از آنها پشتیبانی می نمایند. برای رسیدن به قدرت از زور، تزویر و پول نامشروع استفاده نمی کنند. ترجیح می دهند در نبرد سیاسی ، به ظاهر شکست بخورند و قدرت را واگذار نمایند اما حاضر نمی شوند برای رسیدن به قدرت لابی کرده، حقوق مردم را نادیده گرفته و یا بی قانونی و بی اخلاقی نمایند (مانند حضرت علی(ع) در شورای شش نفره خلافت، که به خاطر یک نه گفتن، تن به دروغ نداد و خلافت و قدرت را از مسیر شیعه به مسیر دیگری تغییر داد)

به طور عام، افراد این گروه می توانند از میان اخلاق گرایان و تکلیف گرایان دینی سر بر  آورند. در واقع دین دارانی که در جامعه های اقتدارگرا و سپس در جامعه های مردم سالار زیسته اند، در اثر مساعد دیدن فضای مردمی، به عرصه سیاست ورود پیدا کرده و با فراخواندن مردم به تقوا و دین داری و اخلاق مداری، زمینه های کسب و اعمال قدرت را فراهم نموده و گاهی با استقبال بی نظیر مردمی و از طریق انقلاب های نرم و یا سخت، و یا اصلاحات و اصقلاب (اصلاحات + انقلاب)، به حکومت می رسند.
در طول تاریخ، دولت های برآمده از گروه سوم، هر چند زیاد اما معمولاً مستعجل بوده اند . چرا که به دلیل خاصیت قدرت و حکومت، تکلیف گرایانی که با شعار مردم سالاری و برای مردم و پیاده کردن اخلاق در جامعه به قدرت رسیده اند، پس از رهبر اصلی کاریزما، دچار افول در مفاهیم اخلاقی شده و فرصت طلبان از گروه اول و دوم را به کرسی می نشانده اند. این مساله پس از طی زمان، منجر به تکلیف گرایان اقتدار گرا می شود (گروه چهارم).

این گروه چهارم از بدترین نوع استبداد است ! این گروه پس از مدتی ، به اجبار به شیوه های گروه اول و دوم روی می آورند با این تفاوت که گروه اول به صراحت از اصول فاشیستی سخن می گوید و دین (و گاهی اخلاق) را به صراحت از گروه خود مبری می داند و چه بسا با آنها در می افتد. گروه دوم معمولاً با مکتب هایی شبیه دموکراسی، به میدان می آید و دین و اخلاق را مقوله هایی جدای از سیاست و حکومت می داند و لذا مشکلات سیاسیون و حاکمین به پای دین نوشته نمی شود. اما گروه چهارم که با شعار اخلاق و دین به میدان آمده است، در پس پرده به همان بی اخلاقی ها و اصول ماکیاولیسم معتقد است اما در ظاهر از تمام ظرفیت دینی خود برای قدسی نشان دادن حکومت خود و سیاست و رفتار و اعمال خود بهره می گیرد .

گروه چهارم، مخالفین خود را ضد دین، منافق، لا ابالی، دشمن خدا، دشمن دین خدا و .... معرفی می کند و در عمل برای کسب قدرت ، از سیاست بازی غیر اخلاقی بهره می گیرد. نهایتاً به واسطه فضای اجتماعی که پس از گروه سوم ایجاد شده است و سطح توقعات و فهم مردم، گروه چهارم ناگزیر به استفاده از قدرت نظامی و نشان دادن جنبه اقتدارگرایانه و فاش ساختن ماهیت خود می شود و بدترین نوع استبداد محض را به وجود می آورد. پس از مدتی، دین مداران از این گروه رخت بر می بندند و حاکمین به صراحت از مسائل غیر دینی و اخلاقی سخن می رانند و باعث می شوند ، پوسته این گروه در حکومت داری فرو ریخته و حکومت اقتدارگرایانه غیر دینی به وجود بیاید (گروه اول) و این چرخه تکرار می گردد!

خلاصه روند روی کار آمدن ها در تاریخ :
گروه اول : اقتدارگرایان بی دین (استبداد پادشاهی و امثال آن)

گروه دوم : دموکراسی بی دین (لائیسم) و بعد رفته رفته باز شدن جا برای دین به شکل سکولاریسم فلسفی و بعد سکولاریسم دینی

گروه سوم : تکلیف گرایان اخلاقی - دینی دموکرات که از فرصت سکولاریسم فلسفی و دینی بهره برداری کرده و مردم را آزادانه به اخلاق دعوت می کنند

گروه چهارم : اقتدارگرایان دینی (استبداد دینی) و در نهایت با رفتن رهبران اولیه که ظواهر دینی را حفظ می کردند ، استبداد دینی به استبداد گروه اول (استبداد پادشاهی و بی دین) تبدیل می شود.
البته طبیعی است که همواره چهار گروه در طی یک دوره زمانی فعال هستند اما غلبه بیشتر با یک یا دو گروه از آنهاست . همچنین به طور مطلق نمی توان گروه های سیاسی و دیدگاه های سیاسی را در یکی از چهار بخش مذکور، جانشانی نمود ؛ بلکه ممکن است هر دیدگاه سیاسی، ترکیبی نسبی از این تقسیم بندی چهارگانه باشد.

به عنوان نمونه می توان از میان دوره های تاریخی، اشاره ای به تاریخ صدر اسلام داشت : با ظهور پیامبر الهی ، حضرت محمد مصطفی (ص)، تکلیف گرایان مردم سالار (گروه سوم)، پا به عرصه حکومت داری گذاشتند. احکام و قوانین آنها، متناسب با خواست و اراده مردم، و توسعه حکومت آنها نیز به همین صورت بود و در نهایت با جمع آوری عقاید و دیدگاه های مختلف و ایجاد چتر مشترک فکری میان آنها، انقلابی رخ داد که حکومت پیامبر اسلام (ص) را پایه گذاری کرد. پس از ایشان ، طی مدتی، وضعیت حکومت و حکومت داری از تکلیف گرایی مردم سالار (گروه سوم) به سمت تکلیف گرایی اقتدار گرا (گروه چهارم) پیش رفت . به گونه ای که در 30 سال اول نزاع بین تکلیف گرایان اقتدار گرا (گروه چهارم) و تکلیف گرایان مردم سالار (4 خلیفه اول) وجود داشت . پس از شهادت حضرت علی (ع) و قدرت گرفتن معاویه ، تکلیف گرایان اقتدار گرا (چهارم) به قدرت رسیدند و با شعارهای دینی و ظواهر دینی، و همچنین اصول ماکیاولی، حاکمیت را در دست داشتند و با خلافت یزید، اقتدارگرایان سیاست باز (گروه اول) به صحنه قدرت پا گذاشتند به طوری که به صراحت و آشکارا اصول دینی را زیر پا می گذاشتند و دین را به تمسخر می گرفتند. این دوره، نزاع بین اقتدارگرایان سیاست باز (گروه اول) و تکلیف گرایان اقتدار گرا (گروه دوم) بوده است . مانند نزاع بین مختار و ابن زبیر و ... از طرفی با یزیدیان . هرچند تکلیف گرایان مردم سالار (گروه سوم) از جمله ائمه اطهار (امام حسن(ع) ، امام حسین(ع) و ...) نیز با قدرت افول کرده و کمتر، برقرار بوده است و منجر به حادثه عاشورا گردید.

پس از مدتی و افول قدرت بنی امیه، به واسطه نزاع های پی در پی با تکلیف گرایان، گروهی از بنی عباس که هم جنبه های تکلیف گرایی و دین مداری داشتند و هم سیاست بازان حرفه ای بودند به قدرت رسیدند و در واقع به بهانه به قدرت نشاندن بنی هاشم (دین مداری) و شعارهای مردم گرایانه، بنی عباس بی دین را به کرسی نشاندند و اینگونه بود که سیاست بازان مردم سالار (بنی عباس) به کرسی نشستند .

توجه شود که منظور از مردم سالاری آنها، اعتقاد قلبی به مردم نبوده و شعار و شیوه حرکت برای کسب قدرت آنها می باشد.
زاویه نگاه به سیاست
اقتدار گرا
مردم سالار
علم مدیریت قدرت
گروه اول
گروه دوم
تکلیف گرا (سیاست عین دیانت)
گروه چهارم
گروه سوم


دختر عزیزم
تو موظفی که به سیاست پا گذاری، چون سیاست تکلیف توست. چون تو دین دار هستی و دین تو حکم می کند که حق مظلوم را بستانی و در مقابل ظالم بایستی . چرا که دین تو حکم می کند که اصول اخلاقی و دینی را با روی خوش و در صورت خواست مردم، به آنها نمایش دهی و آنها را به کارهای نیک دعوت کرده و از کارهای بد باز بداری. سعی کن که همچون ائمه اطهار(ع)، از تکلیف گرایان مردم سالار باشی و اگر مردم تو را نخواستند، هرگز به بهانه حفظ قدرت، یا دین خدا از زور و اقتدار گرایی استفاده نکنی. چرا که مردمی که از تو ببرند، به واسطه اشتباهات تو بریده اند، و اگر بخواهی اشتباه های خود را با اشتباه های بزرگتر جبران کنی، هرگز جبران نخواهد شد و در این صورت ، مسوول استبداد های بعدی و خون های ریخته شده بعدی بدون شک تو خواهی بود.
عزیزم، سیاست یعنی برای آن بچه یتیمی که نان ندارد، نان تهیه کنی و برای آن بی سواد و فقیر فرهنگی، دانش فراهم آوری . سیاست یعنی مشکلات مردم و اطرافیان خود را حل کنی و اجازه ندهی گلوله و باتوم زور مداران دین فروش یا سیاست بازان ، قلب و سینه و یا فکر هم وطن تو را بدرد یا در کنج سلول زندان ، بیازارد. همه ما اگر هم کیش و آئین هم نباشیم، انسان هستیم و آزادگی مرامی است که اگر نداشته باشی، خدای ناکرده به سرنوشت سپاه کوفه در مقابل امام حسین(ع) دچار خواهی شد (نعوذ بالله)
و قطعاً کسی که برای تهیه نان برای بچه یتیم ها تلاش می کند، هرگز حاضر نیست، با دشنه، سینه یتیمان را بدرد تا به قدرت برسد ! هرگز حاضر نیست از اموال بیت المال برای تبلیغات انتخاباتی خود بهره بگیرد تا بی سوادی و فقر فرهنگی را از بین ببرد. که مانند آن است که بخواهی با خون، خون را بشویی ! اگر زلال اخلاق نباشد، هرگز نجاست دغل بازی از بین نخواهد رفت . علی (ع) در مقابل معاویه قسم یاد کرد که اگر می خواستم دغل بازی کنم، می توانستم قدرت را در دست بگیرم، اما نخواستم.

نتیجه جالب : دنیا تشنه تکلیف گرایان مردم سالار (گروه سوم) است چرا که : تکلیف گرایان اقتدار گرا (گروه چهارم) در قرون وسطی، خون مردم را در شیشه کردند و ظلم های فراوان به آنها روا داشتند. سپس بی دین های اقتدار گرا در قالب پادشاهان و فئودالها بی دین (گروه اول) به مردم بسیاری از نواحی ظلم و ستم کردند به گونه ای که با انقلاب های گوناگون و آشوب ها و شورش ها و یا ظهور کمونیسم و قیام طبقه کارگری، محدود شدند و حکومت به ظاهر به دست مردم افتاد. اما دیری است که سیاست بازی احزاب بر اساس اصول ماکیاولی در بسیاری از کشورها، مردم را از سیاست و دغل بازی و حزب بازی خسته کرده است. اکنون در بیشتر کشورهای به ظاهر آزاد دنیا، سیاست بازان مردم سالار بر کرسی قدرت نشسته اند و قدرت را دست به دست می کنند و از اعمال نفوذ بی پول ها، اقلیت ها و بسیاری از نخبگان یا دین مداران به طور جد جلوگیری می کنند (البته در ظاهر این طور وانمود نمی شود) و نتیجه آن است که دنیا تشنیه تکلیف گرایان (اخلاق گرایان) مردم سالار می باشد.

امام خمینی (ره) می خواست از این دسته سوم باشد . اما بازی جور دیگری رقم خورد و البته خودش هم اشتباهاتی از سر بی تجربگی و کمی هم خودبزرگ بینی داشت که در فرصتی مناسب برایت بازگو خواهم کرد. ناگفته نماند که امام را جور دیگری نمایاندند و آنچه از او می شناسیم بیشتر آقای خامنه ای است تا امام خمینی !

مطالب برای گفتن بسیار است و اختلافهای جزئی و کلی در این رابطه فراوان . به فرصتی دیگر موکل می کنم .


۳/۲۳/۱۳۹۱

به بهانه خوابی که از میر حسین عزیز دیدم و اشک هایی که ریختم 
-----------------------------------------------------------------------------------------

دیشب به خواب دیدم او قامتش خمیده /// ابروی برکشیده، بی مو و قد خمیده

بانو مقابل جمع، اندر میان یاران /// طرفی نبسته دشمن، از حصر در کشیده

دیگر طرف نگاهم، اندر پی جمالش /// شوق وصال سید، هوش از سرم پریده

ناگه به چشم خویشم آمد پدید جانان /// میر است میان ما و ، ما در میان نشسته

او بر سرش کلاهی، سادات و سبز گشته /// او در سجود یار و یاران به پی دویده

بی اختیار اشکم، اندر جمال آن مرد /// جاری شد و صفا داد، دل را به شوق دیده

سید مقابل ما، ما در مقابلش جمع /// جمعی که اشک می ریخت در شوق نور دیده

بانو کنار سید، سر در سجده بسایید /// یاران مویه بکردند: "کای زوج خوش خمیده"

صبح اندرش بدیدم، سید ز دژ برون شد /// اندر پیش شتابان، سویش دوان و خسته

گفتا عزیز دلدار، چشمم به در همی ماند! /// یاری ز در نیامد، جز آن سگ سرگشته

گفتم به اندوه و آه، خوابت بدیدم ای جان /// من اشک و حرف و گریه، او خنده برنشسته

"با خون دل نوشتم من سوی دوست نامه /// انی راهیت دهرا فی هجرک القیامه" (حافظ)

آصف نوشت نامش، اندر میان یاران /// بازم هنوز در جان، شوق است و آه و گریه

اسفند 89


سه سالگی جنبش راه سبز امید

سلام عزیزم
سه سال پیش انتخابات 88 در چنین روزهایی برگزار شد و نتایج ناشی از تخلف های بی سابقه و تقلب های گسترده منتشر گردید. وضعیتی که در هر کشوری رخ داد، به سرعت منجر به زوال مشروعیت و ناپایداری آن نظام گردید و قدرت مخالفان رفته رفته افزایش یافت تا به نابودی گرایید .
همیشه بی اخلاقی یا بد اخلاقی باعث زوال و نابودی خواهد بود. حکومت بدون مشروعیت و پایگاه مردمی هرگز پایدار نخواهد بود و خیال خام باقی ماندن استبداد با استفاده ازابزار خشونت در این تاریخ چند هزارساله بشر ، چند هزار بار تجربه شده است اما از آنجائیکه انسان خمیر مایه اش نسیان و فراموشی است، باز تاریخ را فراموش می کند (در حالیکه می خواند و می داند)

پس در درجه اول نباید فراموش کنیم که : نباید فراموش کرد !!!!
و در درجه دوم نباید فراموش کنیم که : مردم داری و حسن خلق با مردم نیمی از ایمان است (از احادیث ائمه)

ما در سه سال قبل (ما یعنی جنبش راه سبز امید) به دنبال براندازی نبودیم و نیستیم . حاکمیت دروغ و نیرنگ در یک بازی نسبتاً پیش پا افتاده و بچه گانه اینطور وانمود کرد که ما می خواهیم انقلاب مخملی (نرم) انجام دهیم و لذا حاکمیت اجازه دارد هر خشونتی انجام دهد تا جلوی براندازی را بگیرد. اما برای اکثریت پر واضح بود که حاکمیت برای سرکوب اعتراض به تقلب های صورت گرفته از این بهانه استفاده می کند. پر گویی نمی کنم چون با یک جستجوی ساده در اسناد و وبلاگها و مقالات به هزاران شرح ماجرا می رسی که تکرار مکررات نباید کرد.

عزیزکم !
شاید تو جزو معدود دخترانی باشی که از سن 1 سالگی و شاید پیش از 1 سالگی (و حتی تولد) تحت آموزش سیاسی قرار گرفتی. نه برای اینکه پدرت به دنبال سیاست و کسب قدرت بود. بلکه به دلیل اینکه سیاست بخشی از زندگی توست . چه بخواهی و چه نخواهی . شاید آسوده طلبی به تو فشار بیاورد که همچون برخی کم خردان سرت را در برف کنی و بگویی من فراجناحی هستم ! یا با سیاست کاری ندارم ، تا از این طریق از مهلکه بگریزی . اما بدان که حمایت از مظلوم، آگاهی بخشی به مردمی که فقیر فرهنگی و اطلاعاتی هستند و خارج کردن این منطقه و کشور از حالت توسعه نیافته یک وظیفه دینی و انسانی و فطری است که  به حکم عقل بر من و تو واجب است . نمی توان سر بر بالین گذاشت در حالیکه همسایه گرسنه و فقیر و بیمار در آلودگی هوا تنفس می کندو در ترافیک وحشتناک شهری همه منابع و دارایی ها و ذخایر کشور را دود می کند در ریه اش و اعصاب به هم ریخته و استرس های روزمره و بی پولی و بحرانهای مالی و سیاسی و فرهنگی گریبانش را گرفته است و دزدی و فساد و فحشا کشور را به مزبله ای تبدیل کرده است که جز مرفهین حکومتی (و شاید غیر حکومتی) هیچ کس از آن مصون نیست . حال چه بخواهی و چه نخواهی فعالیت تو در هر عرصه ای بر این پروسه موثر است و می دانم که فطرت پاک و بی آلایش تو رضایت نمی دهد نسبت به هم نوعان و غیر هم نوعان خود بی تفاوت باشی در حالیکه میتوانی به اندازه توانائیت تلاش کنی و آن ها را نجات بخشی .

از یک ریال کمک نقدی و مستقیم تا آگاهی بخشی در جهت رهایی از بحران های اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و ... ، همگی وظایفی هستند که باید به آنها توجه کرد.

دختر سبزم !
راه سبز امید به امید حاکمیت اخلاق بر سرنوشت انسانها شکل گرفت . به امید تن ندادن انسانها به حاکمیت فساد و فتنه بر منابع عظیم خدادادی (چه منابع زیر زمین و چه منابع انسانی و ...) راه سبز امید مسیر انقلاب را پیش نگرفت . انقلاب همراه خشونت و تندروی ها، بازتولید خشونت و انقلاب خواهد کرد. اصلاحات ، یک مسیر آرام و عمیق و طولانی مدت است . تو را دختر راه سبز امید نام نهادیم ، نه برای یک نشان زودگذر و یک احساس لحظه ای، بلکه به واسطه اینکه به خودمان، به نسل گذشته و نسل آینده مان یادآور شویم که مسیر مبارزه با بی اخلاقی ها و قدرت طلبی ها و مسیر حاکم کردن حقیقی مردم بر سرنوشت خود (خصوصاً حاکم کردن فطرت اخلاقی بر سرنوشت انسانها) ، یک مسیر طولانی مدت است که نسل به نسل و سینه به سینه باید انتقال یابد تا اصلاحات آرام آرام پیش برود و انسان به سعادت اصلی نزدیک تر شود.

اکنون که می نویسم در شرایطی از وضعیت روحی و روانی هستم که پدر بزرگت (باباجی) به رحمت خدا رفته است و کوله باری از غم و اندوه بر خانواده مستولی است. او تصور می کرد همه مشکلات کشور به گردن دیگران است و شخص رهبری از هر گناه و اشتباهی مصون است . اما شهادت می دهم که نیتش خیر بود و به آنچه آگاهی یافته بود عمل می کرد. تو هم به آنچه آگاهی یافتی عمل کن که به ازای همان هم بازخواست خواهی شد .

از خدا می خواهم که توفیق دهد در اندک فرصت باقیمانده هم من و هم تو مسیر اخلاق و انتشار اخلاق انسانی را پیش بگیریم و از تحجر ها و سیاهی ها بپرهیزیم و کاری برای این مردم مظلوم زجرکشیده بدبخت که در طول تاریخ به واسطه فرصت طلبی ها و فسادها توسعه نیافتگی را تجربه کرده اند، کاری انجام دهیم .

میر حسین موسوی و زهرا رهنورد اسطوره هایی شدند که به تاریخ این جنبش پیوستند (امدیوارم سالم و سرحال بتوانند به دنیال واقعی برگردند) اما تو سعی کن میر حسین دیگری باشی که مردم تو را به نام کوچک صدا کنند و فاصله ای متکبرانه میان تو و مردم اطرافت باقی نمانده باشد . میر حسین مردی بود که به راستی از همه هستی و دارایی و آبرو و اعتبار و فرزندو هستی خودش گذشت تا من و تو بیاموزیم که اخلاق انسانی و حقوق انسانها بالاترین چیزی است که ارزش فدا کردن همه چیز را دارد . مردی بود که وقتی مردم می خواهند و می خواستند او را صدا کنند از الفاظ ثقیل و پیشوند و پسوندها رها بودند . بدون پرده او را به اسم کوچک فرا می خواندند و با او ارتباط عاطفی و معنوی برقرار کردند. او ایستاد و تسلیم این صحنه آرایی خطرناک نشد (بیانیه شماره 1 مهندس میرحسین موسوی در 23 خرداد 88) ان شاء الله که من و تو و نسل های بعدی هم خواهیم ایستاد و تسلیم صحنه آرایی بی اخلاقی و دین فروشی بر سرنوشت مردم نخواهیم شد .

و توفیق از آن خداوند است و به دست اوست .
با خدا باش و هرگز از این هیاهو ها هراس نداشته باش که و العاقبه للمتقین