۳/۰۸/۱۳۸۹

دستورالعملى از آیت اله اصفهانی (کمپانى) طی نامه ای به امام جمعه زنجان


درسای قشنگم سلام

دلت را از توجه الله خالی نکن که اگر همه علوم را داشتی ولی نور خدا را فراموش کردی، خدای ناکرده آن می شود که خالق بمب های مردم کش خواهی شد و اگر درونت برای الله بود، چنان اختراعات و اکتشافات و آثاری به جای می گذاری که همه اش تا ابد برای تو آثار نیکو و باقیات صالحات خواهد بود ان شاء الله
و این دستور العمل از آیت الله کمپانی که در جایی دیگر مشابه آن را از امام  خمینی (ره) هم دیده ام مفید خواهد بود که البته ما همه در این گرفتاریهای نفسانی گرفتار و می گوییم شاید نسل بعدی عنایتی کند و به این جنایاتی که هم نسلی های ما به نام اسلام و انقلاب انجام دادند، گرفتار نشود . شاید نسل شما بشنود و به گوشش بخورد و بفهمد که دین به ریش های بلند و چماق ها و قداره ها و قمه ها و عربده ها و حیدر حیدر کردن ها و سینه چاک بودن ها و لات و الواتی ها نیست ! دین در اخلاق کریمه است و حسن خلق و معاشرت با مردم .

بسم الرحمن الرحیم

سیدى و سندى و مولاى و معتمدى ! اطال الله بقاک و من کل سوء وقاک و رزقنى لقاک !

مدتها بود از مجارى حالات سعادت آیات اطلاعى نداشت و از آنجا هم کسى اطلاع نداده بود، تا آنکه چند یوم (روز) قبل به زیارت رقیمه محترمه شرفیاب گردیده، از صدمات وارده بر وجود محترم خیلى متاثر، ولى بحمدالله که متضمن بشارت رفع نقاهت بود شاکر، و از مراحم و تفقدات حضرتعالى متشکر.

بنده بر حسب وظیفه لازمه همواره به سلامتى و دعاگویى متذکر بوده و خود هم فعلا چندى است مبتلا به نوبه خفیفى هستم، حال تحریز دواى ملین خورده ام و گاهى هم درس شب یا روز ترک شده.

بارى- الحمد لله على کل حال- از ذکرسوال شده بود. اگر چه زیاد است ولى مناسب حال و مقام که در قرآن، منصوص و در کلمات معصومین علیه السلام ماثور است، ذکر یونسیه است: لا اله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین، که در نتیجه آن در خود قرآن منصوص است: فنجیناه من الغم و کذلک ننجى المومنین. و چون غم سالک خلاصى از سجن (زندان) طبیعت است، باید این مقصد بزرگ منظور بوده باشد که نتیجه نجات از سجن طبیعت، ارتقا به عالم قدس است . و بدیهى است که این قسم (گونه) از نتایج، تابع لقلقه لسان نیست، توجه مخصوص به مذکور لازم دارد، و فنا در مذکور، نتیجه نجات او سجن طبیعت و ملازم با بقاء الله است و مشایخ مى فرمودند که اقلا چهارصد مرتبه ذاکر در سجده باشد، که اشرف حالات عبودیت است، خیلى خوب است خرده خرده باید زیاد شود. شاید بعضى که مى شناسید، دو ساعت یا زیادتر این سجده را ادامه داده اند. بهترین اوقات، وقت سحر یا بعد از نماز عشا که وقت انحدار غذاست- که نه معده پر و نه چندان خالى و ضعیف است - و البته توجه به مذکور على الاتصال (پیوسته) لازم است، تا غلبه حال دست دهد و روزنه به عالم ملکوت باز شود و نفس مجرده مشهود گردد: من عرف نفسه فقد عرف الله و آنچه مشایخ طریقتى در ذکر قلبى اصرار دارند، براى همین است که در ذکر لفظى توجه تام غالبا دیر دست مى دهد، ولى نقش در قلب بى توجه، یک مرتبه آن متصور نیست، پس اگر مستدام شود البته زودتر غلبه حال رخ مى دهد، و این مطلبى که عرض شد، فقط براى همین ذکر لفظى که موافق شرع است و همچنین نماز دعا و زیارت- هر کدام که با توجه باشد- موثر است. دیگر آنکه هر کس خداخواه است، باید همیشه حاضر مع الله باشد و لسان او از ذکر او، و قلب او از یاد او خالى نباشد و لو در بیت الخلاء کما اینکه از دستور شارع و اذکارى که در بیت التخلیه وارد شده، انسان مى فهمد اهمیت یاد حق و ذکر او را و امثال جنابعالى که بحمد الله موفق به ارشاد خلق و سوق آنه الى الله هستید، اگر این مطلب محض حفظ مقام ربوبیت و نگاهدارى نتایج زحمات انبیا و ائمه طاهرین علیه السلام است، منافى با آنچه عرض شد، نیست، ولى مع هذا، اوقات خلوات را متمحض براى حق قرار داده، و در توجه بکوش تا خرمنها گل بردارى. زیاده زحمت است، بنده زاده عرض دستبوسى دارد، آقا زاده معظم و مکرم- دامت تاییداته العالیه- را عرض خلوص دارم و السلام علیکم و على من یلوذ بکم.
حرره الجانى محمد حسین الغروى الاصفحانى

۳/۰۴/۱۳۸۹

دستورالعملى از حاج میرزا جواد آقاى ملکى تبریزى

دختر نازنینم سلام

حیف است که از زبان بزرگان غافل شویم و به واسطه عدم توجه به تذکرات آنها ، زنگارها دلمان را بخراشد و کثافات روحی ، لجن مالمان کند . از این رو، مطالبی از قول بزرگان برایت نقل خواهم کرد . باشد که موثر افتد

دستور العملى که آن سالک ربانى به جناب ایه الله حاج شیخ محمد حسین کمپانى- رضوان الله تعالى علیهما - ارسال داشت، چنین است :

بسم الله الرحمن الرحیم .فدایت شوم! در باب اعراض از جد و جهد رسمیات و عدم وصول به واقعیات که مرقوم شده و از این مفلس استعلام مقدمه موصله فرموده اید، بى رسمیت بنده حقیقت آنچه که براى سیر این عوالم یاد گرفته و بعضى نتایجش را مفصلا در خدمت شریف ابتداى خود صحبت کرده ام و از کثرت شوق آنکه با رفقا در همه عوالم همرنگ بشوم، است و مخ آنچه از لوازم این سیر مى دانستم، بى مضایقه عرضه داشتم، حالا هم اجمال این را به طریقه اى که یاد گرفته ام، مجددا اظهار مى دارم :

طریق مطلوب را براى راه معرفت نفس گفتند: چون نفس انسانى تا از عالم مثال خود نگذشته، به عالم عقلى نخواهد رسید، و تا به عالم عقلى نرسیده، حقیقت معرفت حاصل نبوده و به مطلوب نخواهد رسید لذا به جهت اتمام این مقصود مغفور- جزاه الله عنا خیر جزاء المعلمین- مى فرمود که :

نباید انسان یک مقدار زیاده بر معمول تقلیل غذا و استراحت بکند، تا جنبه حیوانیت کمتر، و روحانیت قوت بگیرد، و میزان آن را هم چنین فرمود: که انسان اولا روز و شب زیاده از دو مرتبه غذا نخورد، حتى تنقل ما بین الغذائین (غذای اضافی بین دو وعده) نکند. ثانیا هر وقت غذا مى خورد، باید مثال یک ساعت بعد از گرسنگى بخورد، و آن قدر بخورد که تمام سیر نشود، این در کم (:اندازه) غذا، و ام کیفش(:چگونگی)، باید غیر از آداب معروفه، گوشت زیاد نخورد، به این معنى که شب و روز هر دو نخورد، و در هر هفته دو سه دفعه هر دو را، یعنى هم روز و شب را ترک کند، و یکى هم اگر بتواند للتکیف(:با لذت) نخورد، و لا محاله(:هرگز) آجیل خور(:وعده غذای اضافی بین روز) نباشدو اگر احیانا وقتى نفسش زیاد مطالبه آجیل کرد، استخاره کند.و اگر بتواند روزه هاى سه روز هر ماه را ترک نکند.

و اما تقلیل خواب مى فرمودند: شبانه روز شش ساعت بخوابد. و البته در حفظ لسان و مجانبت (:دورى از) اهل غفلت اهتمام زیاد نماید. اینها در تقلیل حیوانیت کفایت مى کند. و اما تقویت روحانیت اولا، دائما باید هم و حزن قلبى به جهت عدم وصول به مطلوب داشته باشد. تا مى تواند ذکر و فکر را ترک نکند که این دو جناح سیر آسمان معرفت است . در ذکر، عمده سفارش اذکار صبح و شام اهم آنها که در اخبار وارد شده، و اهم تعقیبات صلوة(نماز) و عمده تر ذکر وقت خواب که در اخبار ماثور است، لا سیما(:به ویژه) متطهرا(:با طهارت) در حال ذکر به خواب رود.

و شبخیزى، مى فرمودند: زمستانها سه ساعت، تابستانها یک ساعت و نیم و و مى فرمودند که در سجده ذکر یونسیه، یعنى در مداومت آن، که شبانه روز ترک نشود، هر چه زیادتر توانست کردن، اثرش زیادتر، اقل اقل آن چهارصد مرتبه است، خیلى اثرها دیده ام. بنده خود هم تجربه کرده ام. چند نفر مدعى تجربه اند. یکى هم قرآن که خوانده مى شود به قصد هدیه به حضرت ختمى مرتبت صلوات الله علیه و آله خوانده شود.

و اما فکر براى مبتدى، مى فرمودند: در مرگ فکر بکن تا آن وقتى که از حالش مى فهمیدند که از مداومت این مراتب گیج شده، فى الجمله(:مختصر) استعدادى پیدا کرده، آن وقت به عالم خیالش ملتفت مى کردند یا آنکه خود ملتفت مى شد، چند روزى همه روز و شب فکر در این مى کند که بفهمد که هر چه خیال مى کند و مى بیند خودش است و از خودش خارج نیست. اگر این را ملکه مى کرد، خودش را در عالم مثال مى دید، یعنى حقیقت عالم مثالش را مى فهمید و این معنى را ملکه(:با استقرار و دوام) مى کرد. آن وقت مى فرمودند که باید فکر را تغییر داد و همه صورتها و موهومات را محو کرد و فکر در عدم کرد، و اگر انسان این را ملکه نماید، لابد تجلى سلطان معرفت خواهد شد.

و به جهت ترتیب این عوالم که باید انسان از این عوالم طبیعت (مرتبه) اول ترقى به عالم مثال نماید، بعد به عالم ارواح و انوار حقیقیه، البته براهین علمیه را خودتان احضر (:آگاه) هستید. عجب است که تصریحى به این مراتب در سجده دعاى شب نیمه شعبان که اوان وصول مراسله(:رسیدن نامه) است، شده است که مى فرماید: سجد لک سوادى و خیالى و بیاضى}:سیاهی)عالم ماده) و خیال(عالم) و سفیدی(عالم حقیقت و نورانیت) برای تو سجده نموده است {.اصل معرفت آن وقت است که هر سه فانى بشود که حقیقت سجده عبارت از فناست که عندالفناء عن النفس بمراتبها یحصل البقاء بالله - رزقنا الله و جمیع اخواننا بمحمد و آله الطاهرین- بارى بنده فى الجمله از عوالم دعاگویى اخوان الحمدلله بى بهره نیستم و دعاى وجود شریف و جمعى از اخوان را براى خود ورد شبانه قرار داده ام ...

حد تکمیل فکر عالم مثال که بعد از آن، وقت محو صورت است، آن است که باید خود به خود ملتفت شده، عیانا حقیقت مطلب را ببینید، یا آن قدر فکر بکند که از علمیت گذشته، عیان بشود، آن وقت محو موهومات کرده، در عدم فکر بکند تا اینکه از طرف حقیقت خودش تجلى بکند

۳/۰۳/۱۳۸۹

توحید

درسا جانم سلام
دیدی خداوند چه گفت ؟ به درونت مراجعه کردی ؟ عزیزم جهان گسسته ای که متشکل از اشکال مختلف است، به نظر من و تو گسسته است و کثیر . وقتی از آن روزنه به جهان نگاه می کنیم، فکر می کنیم ما جدائیم و در زندانیم و جهان متشکل از اجزای مختلفی است . اگر گام در ره نهیم و بیرون از زندان شویم ، و از بیرون بنگریم ، می بینیم جهان واحد است . یک کل واحد .

برای بیرون رفتن از این زندان ابتدا می توانیم از قوه خرد و تعقل استفاده کنیم . کمی تفکر کنیم و ببینیم آن اجزایی که بیرون این روزنه هستند ، چیستند . پست ترین قسمت آن، علوم طبیعی است . علومی که به بررسی علت و علل جهان درون و بیرون می پردازد . اما خودش گام مهمی است برای شناخت حقیقت هستی . مرحله بالاتر آن شناخت های عقلانی از جنس فلسفه است . اینکه با قوه خرد خود بیرون را مدل کنیم و در ذهن خودمان پر بکشیم . وقتی به حدی از خردمندی رسیدیم، دیگر عقل پاسخگو نخواهد بود

پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود

گام بعدی آن است که نور فطرت و نور درون خود را ، در پیش پا اندازیم و به حقیقت از روزنه بیرون بجهیم ! و این یعنی عرفان حقیقی . یعنی شناخت واقعی . بیرون که بروی می بینی آنچه تا کنون نمی دیده ای . نه با قوه تعقل و خرد و فلسفه و به وسیله فکر و خیال خود و روی کاغذ ! بلکه خودت ، با وجود واقعی به صورت جسمی و روحی . مانند آنچه در مورد پیامبر رحمت (ص) در شب معراج رخ داد .

دخترم ! از این معانی ساده نگذر . اینها که می گویم تجربیات من نیست ، که اگر پدر پای در ره داشت و وصولش حاصل گشته بود، چه بسا دیگر برای تو پیغامی نمی فرستاد !

آن را که خبر شد خبری باز نیامد ....

لیکن از سخن بزرگان شنیده ام و برای تو بازگو می کنم . از من عمری گذشته است و البته نا امید به رحمت خداوندگار هستی نیستم، لیکن برای تو که جوانی و فرصت داری ، دلت پاک است و زنگار کمتر تو را فراگرفته است می گویم : سرسری از این فرصتها نگذر . علی (ع) می فرماید : فرصتها مانند ابر هستند که زود می گذرند . ابر ها را نظاره کن و ببین که چقدر فرصت ها اندک هستند .

از نشانه های خردمندی آن است که نشانه های خداوندی را در طبیعت دنبال کنی . ابرها را که دیدی به یاد زودگذری عمر بیفتی، بهار را که دیدی به یاد رستاخیز جهان و روز قیامت بیفتی (اذا رایتم الربیع ، فاکثروا ذکر النشور ، پیامبر رحمت (ص)) ، آواز پرندگان را که دیدی به یاد ذکر گفتن کل هستی بیفتی .

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

عزیز دلم ! ساده نگذر و لمحه ای اندیشه کن . به میان طبیعت رو و قوه خرد خود را به کار بینداز . ببین این روزنه هایی که خداوند درون دل اسیر ما باز کرده است، ما را به چه نشانه هایی رهنمون می شود ؟ آیا ما از آنها پند می گیریم ؟ آیا اینطور نیست که خداوند به اندازه کافی به ما اطلاعات و تذکر داده است ؟

اگر بخواهی با حواس 5 گانه طبیعت محور، جهان را بشناسی ، هرگز نمی توانی شناخت حاصل کنی . آنها برای شناخت مادیات و البته زندگی روزمره خوب هستند، لیکن بدون پشتوانه فلسفه در درجه اول و سپس بدون پشتوانه معنویات وعرفان، ارزشی ندارند. حواسی که حتی از درک کوچکترین عناصر و موجودات هستی ناتوان هستند حتی اگر هزاران میلیارد سال هم بگذرد ، بسیار ناشناخته ها خواهند داشت . انیشتین می گوید : آنچه ما امروز کشف کرده ایم، به اندازه بازی کردن با دانه های شن در کنار ساحل هم ارزشمند و وسیع نیست !

دخترم از پوسته تن و این سلول که به در آیی، می بینی همه جهان یک کل واحد است . یک کل که جلوه حق است . و چون دوگانگی شرک است، می توان گفت خود حق است !!

عزیزم! نور توحید را درون خود زنده کن و به نشانه های درون و بیرون مراجعه کن . خداوند درون خود را بیاب (خدا = خود + آ) و سپس آن خدا را بیرون خود ببین . خدایی که در همه چیز هست، همراه همه چیز هست، میان همه چیز هست، درون ماست و بیرون ما ، از گذشته بوده و در آینده هم خواهد بود.

همه هست و نیست جز او
وحده لا شریک الا هو

دلبرم !
همه آنچه می بینی از خداست . جلوه خداست ! خود خداست !

و این یعنی توحید


۲/۱۹/۱۳۸۹

از خودت غافل نشو

عزیز دل بابا سلام
برایت از دین گفتم، در حالی که امروز دیدم بیش از دین به اخلاق نیاز داری و شاید پیش از اخلاق به پوشک ! اما زمان نداریم ! همینکه لب از شیر می گیری، بزرگ می شوی و هنوز بزرگ نشده پیر ! مبادا آن هنگام که فرصت از دست رفته باشد، به خود آیی که عمرت همچون امروز پدرت گذشته است و در صف دین فروشان قرار گرفته ای . تو هم شده ای مثل آنان که اخلاق و دیانت برایشان ابزاری است برای دنیا طلبی و پول پرستی . برای شهوت و قدرت و خلاصه برای شیطان. پس از همین امروز شروع کن .

از همین امروز که طنین صدای اذان و اقامه در گوشت پدیدار شد ، به ندای درونت آری بگو و هرچه شیطان صفتی است از خودت دور کن . امروز درون تو جز پاکی نیست، اما شیطان خبر نمی کند . یکباره به خود می آیی و می بینی که خرقه پوش شهری، اما در کوزه ات جز منیت و خودپرستی، جز کبر و غرور و خودبرتر بینی ، یافتنی چیزی نیست .

درسای بابا  ! فراموش نکن که همه چیز به اختیار من و توست . اگر بخواهیم خوب باشیم، خوب می شویم و اگر نخواهیم، بد خواهیم بود. به آنچه نسبت به آن اراده می کنی، آن می شوی . پس همه شرایط اختیار است . فاصله بد و خوب یک لحظه است . یک لحظه تصمیم و اراده و این لحظه در طول زندگی تکرار می شود . همیشه خوبی را برگزین و از بدی ها بر حذر شو . نشود آن روز که چشم باز کنی و واعظ شیب بر بناگوش خود بینی که صدا می زند : مرگ تو فرا رسیده است و عمرت به پایان رفته است، و تو هنوز اندر خم یک کوچه گرفتار باشی .

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

آن دیکتاتور ها که می بینی ، یک شبه دیکتاتور نشده اند . یک عمر در مسیر عبادت الله گام برداشته اند . برخی شان پینه های بسته از سجده خداوندگار در سحرها دارند و برخی شان کمتر روزی است که روزه نگرفته باشند . قرآن خواندنشان ترک نمی شود و ریشهاشان بلند ، تسبیح هایشان به دست و زبانشان لقلقه کننده اذکار . اما دریغ که امثال آنها با علی (ع) هم در افتادند و نصایح آن مرد حکمت موثر نیفتاد و خوارج مسیر بدکاری پیمودند .

دخترم ! خوبی و بدی درون توست . می توانی خوب باشی و می توانی بد شوی . تصمیم بگیر که خوب شوی و خوب بمانی و سپس توکل کن و استعانت از پروردگار و آل رسول و رسول رحمت (ص) کن ان شاء الله کارگر خواهد افتاد .

ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

عزیز دلکم ! پیش از آنکه به سیاست و تاریخ و علم و فلسفه و اینها در آیی ، بهتر است که زنگار ها از وجود خود بشویی . در این میان از دعا برای پدر و مادرت غافل نشو که ما در حق مادران و پدرانمان بد کردیم و به عقوبت زندان نفس گرفتار آمدیم .

دخترم ! با خدای خود خلوت کن و اگر توانستی شراب درون خویش در کوزه وجود ریز و برای استحاله درون و بیرون خود و پاک شدن از رذایل تحجر و یا فساد تلاش کن

که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در کوزه برآید اربیعی

همت خویش بلند دار و به رذایل دنیا دل مبند که علی (ع) فرمود : دنیا مانند برگ خشکیده بر زمین است .
به افق های بلند و به بالاترین ارزشهای انسانی نظر کن 

همت بلند دار که مردان روزگار
از همت بلند به جایی رسیده اند

برایت مطالبی از بزرگان می آورم . شاید موثر افتد . اما در این مسیر کتابهای حضرت امام خمینی (ره) را بخوان . نه اینکه پدر خوانده باشد، که شاید تو بخوانی و باقیات صالحاتی برای ما باشد . جنود عقل و جهل و چهل حدیث ایشان را حتماً بخوان و از آنها بهره ببر . اما خواندن صرف و سریع اثری ندارد ! باید برای هر بند که می خوانی اشک ریزی و به درون خودت مراجعه کنی و آن احوالات را درون خود ایجاد کنی که اگر یک آیه از آیات خداوند را به درستی درک کنی و فهم نمایی، چنان واصل شوی که چه بسا از ختم هزاران باره قرآن صوابش بیشتر باشد . همیشه به مسیر های کوتاه و پر ارزش روی آور، تا اینکه دشواری زیاد تحمل کنی و ریاضت های فراوان بکشی و فراوان روزه ها و نمازها بخوانی و پیشانی ات پینه بندد و از اخلاق و معنویات بهره ای نبرده باشی .

دختر عزیزم ! اگر دیندارانی دیدی که هزار باره توجه به فقه و ظواهر دینی دارند اما درونشان توخالی است . غیبت می کنند، به راحتی تهمت می زنند، مومنین را بی آبرو می کنند، تعدی به جان و مال و ناموس مردم می کنند، به نام اسلام و قرآن و خداوند و اهل بیت پیامبر، مردم را نسبت به دین خداوند بد بین می کنند . بر مردم سخت گیری می کنند و باعث دین گریزی آنها می شوند . به زور می خواهند مردم را به رعایت ظواهر دینی تشویق کنند و ارزشی برای حرف مردم قائل نیستند و فقط دیدگاه خودشان را می خواهند به دیگران تحمیل کنند، بدان که بهره آنها از دین کم بوده است و برایشان خیلی دعا کن . ما همه گرفتاریم و این گرفتاری را پایانی نیست

الهی من به قربون دل کوچکت بشوم ! در میانه اشک ها که می ریزی، بدان که هنگام نوشتن این مطالب ، آرزو داشتم سعادت و خوشبختی تو را ببینم . فراموشم نکن که ما همه محتاجیم به عنایت پروردگار
یا حق 

۲/۱۷/۱۳۸۹

راه های شناخت حقیقت

سلام عزیزم
کمی فکر کن و ببین انسانها چه راه هایی به عنوان ورود اطلاعات از محیط اطراف خود دارند ؟
چشم برای بینایی
گوش برای شنوایی
حس ل م س برای لمس کردن محیط اطراف
بینی برای بویایی
زبان برای چشایی
همین ! کل اطلاعاتی که ما از محیط اطراف خودمان کسب می کنیم از همین راه هاست . اگر کمی علمی نگاه کنیم می بینیم که چشم محدودیت بینایی شدیدی دارد : هم از نظر بعد مسافت ، هم از نظر زاویه، هم از نظر خطای دید، هم از نظر فرکانس هایی که برایش قابل تشخیص است . بسیاری از اشعه ها و طیف های نوری از مادون قرمز به پایین و از ماورای بنفش به بالا را نمی تواند تشخیص دهد و در واقع این طیفی که ما می بینیم بسیار محدود و کوچک است . هم از نظر بینایی در شب، هم از نظر بیماریها مانند کور رنگی، دوربینی و نزدیک بینی و بسیاری موارد دیگر

گوش انسان هم طیف محدودی از فرکانسها را تشخیص می دهد . بسیاری از اصوات هستند که ما قادر به شنیدن آنها نیستیم . حس بویایی و دیگر حواس هم به همین صورت !

حالا کمی فکر کن ببین انسانی که نه می تواند به درستی بشنود، نه به درستی ببیند، و نه دیگر حواس کاملی دارد که از جهان فهم درست و کاملی داشته باشد، چگونه قادر خواهد بود محیط مادی و فیزیکی اطراف خود را به خوبی شناسایی کند ؟ آیا با توجه به جبر فیزیکی و محدودیتی که هر فرد روی بخش کوچکی از کره زمین دارد ، می تواند ادعا کند که من جهان مادی خودم را شناخته ام ؟

اگر مثلاً یک حیوانی، موجودی از اطراف ما عبور کرد که ما از طریق حواس 5 گانه نتوانستیم آن را بشناسیم، تکلیف چیست ؟ می گویی نیست ؟ هوا، انرژی های مختلف، طیف های مختلف صوتی و بصری و .... همگی مثالهایی از همان موجودات نامرئی و ناشناخته هستند ! ما فقط بر اساس تاثیر گذاری آنها بر محیط اطراف حدس می زنیم و استنباط می کنیم که عاملی وجود داشته باشد به نام انرژی ! وگرنه نه دیده ایم و نه شنیده ! چه بسیار عوامل و موجودات دیگر که ذره ای از آنها را نشناخته ایم

این وضع شناخت ما از عناصر کره خاکی است! جهان طبیعیت چند کیهان و کهکشان و سیاره و ستاره و قمر دارد ؟ نه تنها نمی توان شمرد که حتی نمی توانیم با قوه تخیل خود ، آن را تصور کنیم !

این وضع جهان مادی است ! نسبت به عناصر متافیزیکی از جمله اجنه ، ملائکه، موجودات غیر ارگانیک و امثال آن دیگر هیچ اطلاعاتی نداریم !

این است وضع انسان ناچیز و حقیر . انسانی که به فرموده علی (ع) اولش نطفه بوده است و آخرش جیفه (لاشه مرده) . این است وضع انسان که از آب گندیده به وجود می آید و در انتهای مرداد متعفنی می شود که حتی عزیزان او هم از آن گریزان خواهند بود.

ما چگونه می توانیم ادعا کنیم که می دانیم ؟ از چه می دانیم ؟ نسبت به چه چیز شناخت داریم ؟ البته خداوند عقل و فطرت را عطا فرموده است تا با آنها اندیشه کنیم و شناخت پیدا کنیم . شناخت از مادیات و معنویات . از فیزیک و متا فیزیک . اما شناخت با آنها کمی متفاوت است . اگر زنگار بگیرند، خوب نمی توانند تشخیص بدهند.

عزیز دلم
اگر کمی اندیشه کنی و با خودت خلوت کنی و از غرور و خودبزرگ بینی دست بکشی، می بینی انسان هیچ است ! و به هیچ شناختی نمی تواند دست یابد . هزاران هزار ناشناخته وجود دارد که ما حتی از وجود آنها بی خبریم در حالیکه اصلی ترین عوامل تاثیر گذار بر زندگی بشر هستند . چه بسیار بیماری ها و مشکلات و خوشی ها که در اثر همین عوامل ناشناخته حادث می شوند و ما انسانهای ناتوان با قوه تخیل آنها را به خرافه ها نسبت می دهیم . به چشم زخم ها، به دشمن ها، و ....

دخترم !
اولین درس این تفکر آن است که انسان از تفکر به یافته هایی می رسد که از مطالعه شاید نرسد . از کلاس درس شاید نرسد . از روخوانی کتب ادعیه و دینی شاید نرسد . آنچه انسان با تفکر و تعقل به دست می آورد با هیچ تلاش دیگری به دست نمی آورد . قوه تعقل است که می تواند از محدودیت حواس 5 گانه مادی فراتر رفته و در یافتن عوامل مادی و غیر مادی رهنمون باشد .

از این روست که پیامبر رحمت (ص) فرمودند : یک ساعت تفکر بهتر از 70 سال عبادت است . عزیزم ! این نقطه تمایز متحجرین با روشنفکران دینی است . روشنفکر دینی می اندیشد که دین چیست و چرا هست، متحجر فقط به ظواهر مراجعه می کند . روشنفکر دینی ضمن رعایت آداب دینی ، به فلسفه آنها می اندیشد و برای کشف حقیق تعقل می کند، متحجر کمتر می اندیشد .

به خودت رجوع کن که چه مقدار در شبانه روز به تفکر اختصاص داده ای . تفکر در حوزه خلقت، در حوزه تاریخ، در حوزه جهان مادیات و معنویات و ....

دختر عزیزم !
دوم درس از این نوشتار آن است که انسان هیچ است ! حتی با تعقل و تفکر ! اگر از ماورای درون بسته ما کسی نیاید و دستگیری نکند، من و تو و همه بشر در کل تاریخ هم اگر جمع شویم نمی توانیم یک آیه از آیات قران را فهم کنیم، چه رسد به آنکه مشابه آن را بیاوریم ! عزیزم !

کسی صلا می زند که بیا ! دستگیری اگر نکنند ، ماهیچیم . صدا اگر نزنند ما نمی فهمیم. مانند زندانی اسیری که در کنج سلول تاریک محبوس باشد و روزنه ای در سلول وجود داشته باشد .هر چقدر او از آن روزنه توانست روابط حاکم بر سرزمین و احزاب و تاریخ و علم و فیزیک و شیمی و دریا و خوشی و خانواده و دین و .... را بشناسد، من و تو هم می توانیم .

عزیزم!
ما هیچیم و اگر نگویند که بیا، ما در این سلول می مانیم و می پوسیم . می پرسی چه کسی صدا می زند بیا ؟ به درونت مراجعه کن ! می شنوی ! نیست خدایی درون تو ؟ فطرت تو صدا نمی زند ؟ نمی شنوی ؟! به خدا قسم که از رگ گردن به تو نزدیک تر است ! صدایت می زند . جهان را به تو می شناسد . با او از در آشتی درا، می شنوی ! می بینی! طیف هایی از نور که با چشم سر نمی توانی ببینی . از علی (ع) می پرسند : آیا خدا را دیده ای و پاسخ می دهد : هرگز خدایی را که ندیده باشم نمی پرستم، اما نه با چشم سر که با چشم دل !

عزیزم ! ما هیچیم و این غرور و خود برتر بینی ما را فلج کرده است . آن سلول و زندانی را یادت هست ؟ چقدر خنده دار است اگر تو در آن سلول را بگشایی و به او بگویی جهانی بیرون این سلول است که تو نمی توانی آن را بفهمی، و او سرکشی کرده و بگوید تو نمی فهمی! من خودم از این روزنه همه جهان را شناخته ام !! دلم برای آن زندانی می سوزد ! برای خودم ! برای تو ! برای مردمان که اینهمه پیامبران صلا زدند و دستگیری کردند و خبر دادند اما کسی تعقل نکرد و به روزنه های محدود خود بالیدند .

عزیزم سخن طولانی شد و در فرصتی دیگر بیشتر می گویم . فعلاً صلا می زنند که بیا! کمی به خودت رجوع کن ! خلوت کن و فکر کن ! می شنوی ! اگر شنیدی از پدرت هم دستگیری کن !

تنها یک منجی مفروض است . آن منجی که ما نمی شناسیم و در ذهن خودمان نامش را خدا نهاده ایم . بتی که در ذهن ماست و حقیقت محض است و ما با تعقل کوتاه و کوچک خود نمی توانیم او را خوب بشناسیم . به اندازه یک بت ذهنی او را می پرستیم. دخترم این منجی را رها نکن ! تنها راه نجات ما از این سلول ، اوست .

دوستی در این وبلاگ گفته بود : یعنی تعقل انسان هم راه مناسبی برای شناخت نیست ؟! یعنی راهی برای شناخت حقیقت نیست ؟! امیدوارم این سوال ذهنی تو را پاسخ گفته باشم . اگر نه به دلت رجوع کن تا بیابی ! آری انسان در خوف و رجا است و تا پایان باید در خوف و رجا باشد .

حسبنا الله و نعم الوکیل ، نعم المولی و نعم النصیر


۲/۱۵/۱۳۸۹

از چاپلوسان بپرهیز

عزیز دلم سلام
فراری باش ! فراری ! از هر که از تو خوب می گوید ! مردم اینگونه نیستند . معمولاً روابط انسانها با کسانی بهتر و بهتر می شود ، که از او تعریف می کنند . از او خوب می گویند . اما دوست واقعی آن است که تو را بگریاند ! نه آنکه بخنداند !

دوست حقیقی کسی است که ایراد های تو را به تو هدیه کند. کسی که مدام از تو تعریف می کند و اصطلاحاً مجیز می گوید، دشمن توست . حال ممکن است کسی دوست دار تو باشد، اما در پوستین خاله خرسه ! . دوستان حقیقی تو ، در مواقعی از نقاط قوت تو صحبت می کنند که لازم باشد و در باقی موارد به فکر اصلاح تو و رشد و تعالی تو هستند، نه اینکه مدام از تو چاپلوسی کرده و به فکر بالا نشان دادن شخصیت و جایگاه تو باشند .

می گویند که در مقابل امام خمینی(ره) فردی سخنرانی می کرد و از امام تمجید های فراوان می کرد، امام (ره) نگذاشت تمام شود، فرمود : بس کنید آقا ! . این مطلب را بارها و در موقعیت های مختلف در مورد ایشان شنیده ام . مثلاً در یک سخنرانی مردم شعار می دادند : ما همه سرباز تو ایم خمینی، گوش به فرمان تو ایم خمینی. فکر می کنی سخنرانی امام با چه مطلبی شروع شد ؟

ما همه سرباز خدا هستيم ان شاء اللَّه. نه تو سرباز منى، نه من سرباز تو. همه ما با هم قيام كرديم كه اسلام را در اينجا زنده كنيم و ان شاء اللَّه، به ساير جاها هم صادر كنيم. ما همه برادر با هم هستيم، دوست با هم هستيم و اميدوارم كه همه ما دوش به دوش هم، هر كس هر مقدارى كه مى‏تواند، من كه يك پيرمرد ضعيف هستم، صحبت بكنم براى شما. آقاى فلسفى كه پيرمرد قوى ان شاء اللَّه، هستند، ايشان هم براى شما صحبت بكنند. آقايان اهل منبر هم براى مردم صحبت بكنند. اين يك خدمتى است كه از ماها برمى‏آيد. ما ان شاء اللَّه، انجام بدهيم و اميدوارم كه براى خدا باشد. شما هم هر كدام هر كارى ازتان برمى‏آيد انجام بدهيد. صحیفه امام، جلد 13، صفحه 335

شاید ارزش و اهمیت این مطلب آنچنان روشن نیفتد. آن هنگام روشن می شود که به نقطه عکس آن توجه شود. به آن والا مقامهایی که در اثر مجیز گویی دوستان به حضیض ذلت گرفتار شده اند. چه بسیار دیکتاتور ها در سراسر دنیا که در زمره آزادیخواهان بوده اند، لیکن به وقت قدرت، در اثر تمجید اطرافیان، ذره ذره، دچار نخوت و خودبزرگ بینی شده اند و دیگر خدا را بنده نیستند.

چه بسیار نمرود ها و فرعون ها که ادعای خدایی کرده اند ، و این نبوده است جز با چاپلوسی و تملق اطرافیان . که اگر دوستی، عزیزی به آنها نهیب می زد که جایگاه خودت را بشناس، شاید به آن مصائب گرفتار نمی شدند که با ارابه به آسمان پر بکشند و با تیر و کمان شلیک کنند، تا خدا را نابود نمایند.

انسان موجود عجیبی است دخترم. فاصله میان بهترین بودن با بدترین شدن، فقط به اندازه یک لحظه اراده ساده است . اگر اراده کنی ، بهترین خلق خدا خواهی بود و اگر به شیطان نفس توجه نمایی ، بدترین . لذا از شیاطین اطراف خودت بپرهیز . همانها که در مقابل تو صف آرایی می کنند و برای تو و در مدح تو شعرها و ثنا ها می خوانند . همانها که اسم تو را به انواع روشها ترسیم می کنند و در وصف جمالات و کمالات تو مطالب می نگارند .

دخترم! اگر روزی رسید که در سازمان تحت مدیریت خودت، همه انتقاد داشتند و کمتر کسی رضایت داشت، بدان که مدیر بدی بوده ای . لیکن اگر روزگاری فرا رسید که هیچ کس انتقاد نداشت و همه تمجید و تعریف می کردند بدان که بدترین فاجعه رخ داده است و ریشه آن در استبداد درونی توست .

پس خاضع باش و از دوستان احمق و نادان که با تعاریف و تمجید هایشان، شیطان درون تو را پروار می کنند بگریز و از عزیزانی که عیب های تو را به تو هدیه می کنند ، بیشترین استقبال را نشان بده که این منش بزرگان و اولیای خداوند بوده است . 

۲/۱۲/۱۳۸۹

خداوند رحمت

درسای عزیزم سلام
دین ما اسلام است . خدای اسلام رووف است . مهربان است . بخشاینده و بخشنده است . رحیم است . دوست دارد و دوست داشتنی است . زیباست و زیبایی را دوست دارد . به ما نزدیک است . از خود ما هم نزدیک تر است به خودمان !
خدای ما می بخشد، کینه به دل نمی گیرد
خدای ما دوست دارد، از کسی متنفر نمی شود .
خدای ما گذشت می کند، انتقام گیر نیست .
خدای ما عشق می رزد، اهل انزجار نیست
خدای ما مهربانانه دلسوز است، اهل بدخواهی نیست
خدای ما قشنگ است، زشتی را دوست ندارد
خدای ما بزرگوار است، سخیف نیست

دخترم! خدای ما خیلی خوب است . خوب تر از آنچه ما می دانیم و حتی می توانیم تصور کنیم.

اگر روزگاری رسید که خواستی دین خوب را بشناسی و یا اینکه دین را خوب بشناسی، به دنبال خدایی بگرد که بهترین باشد . خدایی که مهربان ترین، زیباترین، بخشنده ترین، عزیزترین، رووف ترین، عادل ترین و ... باشد .

خدای اسلام ، چنین خدایی است . اگر مسلمانی پیدا شد که خدا را انتقام گیر، قهار، زشت، بد بو، بی ادب، ترش رو، سخت گیر، عذاب کننده، ظالم و بی رحم معرفی کرد، از آن دین بسیار بپرهیز ! بسیار بپرهیز! از آن دوستان دوری گزین و هرگز از درس اشتباه آنان پند نگیر ! آنها تو را از درون تباه خواهند کرد !

خدای ما رووف است . می ترساند ، اما قهر نمی کند ! می گوید من قهارم! اما قهر نمی کند . می گوید می زنم! اما نمی زند ! می گوید عذاب می کند ! اما هدایت می کند تا عذاب نشوی . از جهنم می ترساند، تا به بهشت بروی .

هنوز ندیده ای، اما به زودی می بینی : پدرت تو را از غول می ترساند، تا از کار خطرناک دست بکشی . تو را نمی ترساند که بترسی و اذیت شوی ! تو را می ترساند که به اشتباه نیفتی . برای آنکه خطا نکنی، غول را برایت مثال می زند. دیو بد صورت را برایت ترسیم می کند. چهره عبوس می کند که تو دست از مسیر اشتباه برداری ، اما عبوسی چهره او از سر رحمت است، از سر دوست داشتن . از سر عشق به تو . نه از نفرت ! از سر محبت بسیار و دلسوزی است ، نه از سر انتقام و دشمنی . هنوز ندیده ای ، اما به زودی خواهی دید .

دخترم! اگر دیدی به ظاهر مسلمانانی یافت شدند که چهره هایشان نا هنجار و کریه، قیافه هایشان عبوس و در هم کشیده، رفتارشان تندخو، منششان راندن دیگران از دین خداوند، دینشان سخت گیر و دشوار، اعمالشان ظاهر بینانه ، قضاوتشان بر اساس صورت افراد و نه سیرت آنها، بصیرتشان در شعار و فریاد، حق طلبی شان از سر پیروی کورکورانه، خدایشان قهار ، پیامبرشان قاتل، امام اولشان ضد مردم و جنگ طلب و خلاصه رهبر فکریشان مستبد بود ، بدان همانها هستند که امام معصوم (ع) در موردشان فرمود: اینها (متحجرین) پشت مرا شکستند ! از آنها بگریز . بگریز و برایشان دعا کن . دعا کن شاید هم آنان و هم خودت از مسیر گمراهی نجات یابید و به مسیر حق رهنمون شوید که تنها نجات دهنده بشر همان خدای رحمان و رحیم است .

می پرسی نشانه ؟ می گویم خداوند ما قرآنی فرستاد برای توصیف دین . قرآنی که 113 سوره از 114 سوره آن با بسم الله الرحمن الرحیم (به نام خداوند بخشاینده مهربان) آغاز می شود.

باز هم نشانه ؟ به خودت رجوع کن ! به درونت . به خدای درون و بیرون خودت که تا کنون از سر مهربانی و شفقت تو را از سختی ها نجات داده است ؟ آن هنگام که نطفه ای بیش نبودی و در رحم مادرت جای گرفته بودی یادت هست ؟ آن هنگام که دژخیمان با خنجرها و قمه های لخت و زنجیر چرخان به جان و مال و ناموس مردم تعدی می کردند و فریادرسی جز خداوند عادل در آن میانه نبود که داد مردم بی دفاع و بی گناه را از آنان بستاند؟! یادت هست که خداوند چگونه تو را پناه داد و در میانه آن منزل ماوا داد ؟ نفس نفس مادرت را به خاطر می آوری ؟ مزه گاز فلفل و اشک آور را چطور ؟ آن سختی ها همه بود . نه در یک روز ، که روزگارانی سخت می گذشت و خداوند تو را از میانه آن همه ظلم و تعدی و تجاوز و قتل و غارت نجات داد و سالم آفرید . پس باید شکر گزار خداوند بزرگ مرتبه ای باشیم که به حکمت ما را به سختی در افکند و به حکمت از آن سختی بیرون آورد.

پس ذکر یا حق فراموشت نشود . نه به زبان ! که به دل
بسم الله الرحمن الرحیم