۵/۲۲/۱۳۹۱

سیاست مداران چهار قسم هستند


دخترکم سلام
مطلب زیر را برای آن نوشتم که خلاصه ای از درس سیاست داده باشم و تجربیات خود را در این زمینه ثبت کنم تا مطالعه کنی و بتوانی حق را از باطل ، بهتر تمییز دهی.

سیاست مداران چهار قسم هستند :

گروه اول و دوم بر این باورند که سیاست یک شغل است، حزب محل کار آنهاست و سیاست بازی، پیشه آنها . برای سیاست بازی شان اصولی دارند و همه علوم اقتصادی، اخلاقی ، انسانی، مذهبی، فلسفی و علمی را در خدمت سیاست می دانند . به این معنی که اگر لازم باشد، آنها باید اصولی ارائه دهند و  راهکارهایی بیابند که باعث پیروزی اینها در سیاست شوند. در واقع سیاست را علم کسب و مدیریت قدرت تعریف می کنند و برای رسیدن به اهداف خود از علوم دیگر و روابط بهره می گیرند.

تشکیلات حزبی و سازمانی، مسیری برای مدیریت علم قدرت (سیاست) است و هرگاه که اصول و قوانین آن تشکیلات را در مسیر پیروزی و اقتدار خود نیابند، آن تشکیلات را رها کرده و به سوی دیگری روی می آورند. خلاصه آنکه چون اصالت با قدرت است، در بسیاری از مواقع هدف آنها باعث توجیه وسیله ها می شود. جنبه آرمانی این دسته از سیاست مداران، همان ماکیاولیسم است که به صراحت اعلام می دارد که هدف وسیله را توجیه می کند و برای رسیدن به قدرت، هرگونه دروغ و فریب و استفاده از زر و زور و تزویر لازم بوده و عدم انجام این فعالیت ها به مننزله حماقت و عدم کفایت می باشد.

تفاوت این دو گروه در آن است که گروه اول زیاد به خود زحمت نمی دهند و هرجا بنا بر شکست در انتخابات قانونی یا شیوه های  عرفی و قانونی کسب قدرت باشد، متوسل به زور می شوند و اگر لازم باشد با کودتا، آشوب، دور زدن قوانین، رشوه و خرید عوامل قانونی و ... قدرت را در دست می گیرند. اما گروه دوم در اثر پیشرفت های تجربی ، در طول تاریخ متوجه شده اند که صرف استفاده از زر و زور، کارساز نبوده و بهره گیری از شیوه های مزورانه می تواند منجر به کسب قدرت بهتر و پایدار تری شود. به طور عام، بهره گیری از شعارهای مردم سالارانه (دموکراتیک) توسط این گروه ، از این جنس به حساب می آید و در باطن، همان کسب قدرت و اصالت قدرت است.
گروه سوم معمولاً در زمانی بروز می کنند که جامعه از سیاست بازی ، چه به شکل اقتدار گرایانه و استبدادی و چه به شکل مردم سالاری و شعاری، خسته شده اند و در طی زمان به عدم کفایت هر دو پی برده اند. احساس کرده اند که نیاز به انسانهای صدیقی دارند که هدفشان کسب قدرت نباشد. در واقع به دنبال انسانهایی هستند که شیفته خدمت باشند، نه تشنه قدرت ! گروه سوم به سیاست به مثابه یک شغل یا حرفه نگاه نمی کند. هر چند در اشکال متداول آن از جمله قوانین و حزب و تشکیلات و انتخابات فعالیت می نمایند و از حدود آن عدول نمی کنند، اما به هیچ وجه هدف آنها کسب قدرت و پیروزی در انتخابات نیست . اگر دیگری را مقدم و توانگر از خود بدانند، با آنها ائتلاف می کنند و یا از آنها پشتیبانی می نمایند. برای رسیدن به قدرت از زور، تزویر و پول نامشروع استفاده نمی کنند. ترجیح می دهند در نبرد سیاسی ، به ظاهر شکست بخورند و قدرت را واگذار نمایند اما حاضر نمی شوند برای رسیدن به قدرت لابی کرده، حقوق مردم را نادیده گرفته و یا بی قانونی و بی اخلاقی نمایند (مانند حضرت علی(ع) در شورای شش نفره خلافت، که به خاطر یک نه گفتن، تن به دروغ نداد و خلافت و قدرت را از مسیر شیعه به مسیر دیگری تغییر داد)

به طور عام، افراد این گروه می توانند از میان اخلاق گرایان و تکلیف گرایان دینی سر بر  آورند. در واقع دین دارانی که در جامعه های اقتدارگرا و سپس در جامعه های مردم سالار زیسته اند، در اثر مساعد دیدن فضای مردمی، به عرصه سیاست ورود پیدا کرده و با فراخواندن مردم به تقوا و دین داری و اخلاق مداری، زمینه های کسب و اعمال قدرت را فراهم نموده و گاهی با استقبال بی نظیر مردمی و از طریق انقلاب های نرم و یا سخت، و یا اصلاحات و اصقلاب (اصلاحات + انقلاب)، به حکومت می رسند.
در طول تاریخ، دولت های برآمده از گروه سوم، هر چند زیاد اما معمولاً مستعجل بوده اند . چرا که به دلیل خاصیت قدرت و حکومت، تکلیف گرایانی که با شعار مردم سالاری و برای مردم و پیاده کردن اخلاق در جامعه به قدرت رسیده اند، پس از رهبر اصلی کاریزما، دچار افول در مفاهیم اخلاقی شده و فرصت طلبان از گروه اول و دوم را به کرسی می نشانده اند. این مساله پس از طی زمان، منجر به تکلیف گرایان اقتدار گرا می شود (گروه چهارم).

این گروه چهارم از بدترین نوع استبداد است ! این گروه پس از مدتی ، به اجبار به شیوه های گروه اول و دوم روی می آورند با این تفاوت که گروه اول به صراحت از اصول فاشیستی سخن می گوید و دین (و گاهی اخلاق) را به صراحت از گروه خود مبری می داند و چه بسا با آنها در می افتد. گروه دوم معمولاً با مکتب هایی شبیه دموکراسی، به میدان می آید و دین و اخلاق را مقوله هایی جدای از سیاست و حکومت می داند و لذا مشکلات سیاسیون و حاکمین به پای دین نوشته نمی شود. اما گروه چهارم که با شعار اخلاق و دین به میدان آمده است، در پس پرده به همان بی اخلاقی ها و اصول ماکیاولیسم معتقد است اما در ظاهر از تمام ظرفیت دینی خود برای قدسی نشان دادن حکومت خود و سیاست و رفتار و اعمال خود بهره می گیرد .

گروه چهارم، مخالفین خود را ضد دین، منافق، لا ابالی، دشمن خدا، دشمن دین خدا و .... معرفی می کند و در عمل برای کسب قدرت ، از سیاست بازی غیر اخلاقی بهره می گیرد. نهایتاً به واسطه فضای اجتماعی که پس از گروه سوم ایجاد شده است و سطح توقعات و فهم مردم، گروه چهارم ناگزیر به استفاده از قدرت نظامی و نشان دادن جنبه اقتدارگرایانه و فاش ساختن ماهیت خود می شود و بدترین نوع استبداد محض را به وجود می آورد. پس از مدتی، دین مداران از این گروه رخت بر می بندند و حاکمین به صراحت از مسائل غیر دینی و اخلاقی سخن می رانند و باعث می شوند ، پوسته این گروه در حکومت داری فرو ریخته و حکومت اقتدارگرایانه غیر دینی به وجود بیاید (گروه اول) و این چرخه تکرار می گردد!

خلاصه روند روی کار آمدن ها در تاریخ :
گروه اول : اقتدارگرایان بی دین (استبداد پادشاهی و امثال آن)

گروه دوم : دموکراسی بی دین (لائیسم) و بعد رفته رفته باز شدن جا برای دین به شکل سکولاریسم فلسفی و بعد سکولاریسم دینی

گروه سوم : تکلیف گرایان اخلاقی - دینی دموکرات که از فرصت سکولاریسم فلسفی و دینی بهره برداری کرده و مردم را آزادانه به اخلاق دعوت می کنند

گروه چهارم : اقتدارگرایان دینی (استبداد دینی) و در نهایت با رفتن رهبران اولیه که ظواهر دینی را حفظ می کردند ، استبداد دینی به استبداد گروه اول (استبداد پادشاهی و بی دین) تبدیل می شود.
البته طبیعی است که همواره چهار گروه در طی یک دوره زمانی فعال هستند اما غلبه بیشتر با یک یا دو گروه از آنهاست . همچنین به طور مطلق نمی توان گروه های سیاسی و دیدگاه های سیاسی را در یکی از چهار بخش مذکور، جانشانی نمود ؛ بلکه ممکن است هر دیدگاه سیاسی، ترکیبی نسبی از این تقسیم بندی چهارگانه باشد.

به عنوان نمونه می توان از میان دوره های تاریخی، اشاره ای به تاریخ صدر اسلام داشت : با ظهور پیامبر الهی ، حضرت محمد مصطفی (ص)، تکلیف گرایان مردم سالار (گروه سوم)، پا به عرصه حکومت داری گذاشتند. احکام و قوانین آنها، متناسب با خواست و اراده مردم، و توسعه حکومت آنها نیز به همین صورت بود و در نهایت با جمع آوری عقاید و دیدگاه های مختلف و ایجاد چتر مشترک فکری میان آنها، انقلابی رخ داد که حکومت پیامبر اسلام (ص) را پایه گذاری کرد. پس از ایشان ، طی مدتی، وضعیت حکومت و حکومت داری از تکلیف گرایی مردم سالار (گروه سوم) به سمت تکلیف گرایی اقتدار گرا (گروه چهارم) پیش رفت . به گونه ای که در 30 سال اول نزاع بین تکلیف گرایان اقتدار گرا (گروه چهارم) و تکلیف گرایان مردم سالار (4 خلیفه اول) وجود داشت . پس از شهادت حضرت علی (ع) و قدرت گرفتن معاویه ، تکلیف گرایان اقتدار گرا (چهارم) به قدرت رسیدند و با شعارهای دینی و ظواهر دینی، و همچنین اصول ماکیاولی، حاکمیت را در دست داشتند و با خلافت یزید، اقتدارگرایان سیاست باز (گروه اول) به صحنه قدرت پا گذاشتند به طوری که به صراحت و آشکارا اصول دینی را زیر پا می گذاشتند و دین را به تمسخر می گرفتند. این دوره، نزاع بین اقتدارگرایان سیاست باز (گروه اول) و تکلیف گرایان اقتدار گرا (گروه دوم) بوده است . مانند نزاع بین مختار و ابن زبیر و ... از طرفی با یزیدیان . هرچند تکلیف گرایان مردم سالار (گروه سوم) از جمله ائمه اطهار (امام حسن(ع) ، امام حسین(ع) و ...) نیز با قدرت افول کرده و کمتر، برقرار بوده است و منجر به حادثه عاشورا گردید.

پس از مدتی و افول قدرت بنی امیه، به واسطه نزاع های پی در پی با تکلیف گرایان، گروهی از بنی عباس که هم جنبه های تکلیف گرایی و دین مداری داشتند و هم سیاست بازان حرفه ای بودند به قدرت رسیدند و در واقع به بهانه به قدرت نشاندن بنی هاشم (دین مداری) و شعارهای مردم گرایانه، بنی عباس بی دین را به کرسی نشاندند و اینگونه بود که سیاست بازان مردم سالار (بنی عباس) به کرسی نشستند .

توجه شود که منظور از مردم سالاری آنها، اعتقاد قلبی به مردم نبوده و شعار و شیوه حرکت برای کسب قدرت آنها می باشد.
زاویه نگاه به سیاست
اقتدار گرا
مردم سالار
علم مدیریت قدرت
گروه اول
گروه دوم
تکلیف گرا (سیاست عین دیانت)
گروه چهارم
گروه سوم


دختر عزیزم
تو موظفی که به سیاست پا گذاری، چون سیاست تکلیف توست. چون تو دین دار هستی و دین تو حکم می کند که حق مظلوم را بستانی و در مقابل ظالم بایستی . چرا که دین تو حکم می کند که اصول اخلاقی و دینی را با روی خوش و در صورت خواست مردم، به آنها نمایش دهی و آنها را به کارهای نیک دعوت کرده و از کارهای بد باز بداری. سعی کن که همچون ائمه اطهار(ع)، از تکلیف گرایان مردم سالار باشی و اگر مردم تو را نخواستند، هرگز به بهانه حفظ قدرت، یا دین خدا از زور و اقتدار گرایی استفاده نکنی. چرا که مردمی که از تو ببرند، به واسطه اشتباهات تو بریده اند، و اگر بخواهی اشتباه های خود را با اشتباه های بزرگتر جبران کنی، هرگز جبران نخواهد شد و در این صورت ، مسوول استبداد های بعدی و خون های ریخته شده بعدی بدون شک تو خواهی بود.
عزیزم، سیاست یعنی برای آن بچه یتیمی که نان ندارد، نان تهیه کنی و برای آن بی سواد و فقیر فرهنگی، دانش فراهم آوری . سیاست یعنی مشکلات مردم و اطرافیان خود را حل کنی و اجازه ندهی گلوله و باتوم زور مداران دین فروش یا سیاست بازان ، قلب و سینه و یا فکر هم وطن تو را بدرد یا در کنج سلول زندان ، بیازارد. همه ما اگر هم کیش و آئین هم نباشیم، انسان هستیم و آزادگی مرامی است که اگر نداشته باشی، خدای ناکرده به سرنوشت سپاه کوفه در مقابل امام حسین(ع) دچار خواهی شد (نعوذ بالله)
و قطعاً کسی که برای تهیه نان برای بچه یتیم ها تلاش می کند، هرگز حاضر نیست، با دشنه، سینه یتیمان را بدرد تا به قدرت برسد ! هرگز حاضر نیست از اموال بیت المال برای تبلیغات انتخاباتی خود بهره بگیرد تا بی سوادی و فقر فرهنگی را از بین ببرد. که مانند آن است که بخواهی با خون، خون را بشویی ! اگر زلال اخلاق نباشد، هرگز نجاست دغل بازی از بین نخواهد رفت . علی (ع) در مقابل معاویه قسم یاد کرد که اگر می خواستم دغل بازی کنم، می توانستم قدرت را در دست بگیرم، اما نخواستم.

نتیجه جالب : دنیا تشنه تکلیف گرایان مردم سالار (گروه سوم) است چرا که : تکلیف گرایان اقتدار گرا (گروه چهارم) در قرون وسطی، خون مردم را در شیشه کردند و ظلم های فراوان به آنها روا داشتند. سپس بی دین های اقتدار گرا در قالب پادشاهان و فئودالها بی دین (گروه اول) به مردم بسیاری از نواحی ظلم و ستم کردند به گونه ای که با انقلاب های گوناگون و آشوب ها و شورش ها و یا ظهور کمونیسم و قیام طبقه کارگری، محدود شدند و حکومت به ظاهر به دست مردم افتاد. اما دیری است که سیاست بازی احزاب بر اساس اصول ماکیاولی در بسیاری از کشورها، مردم را از سیاست و دغل بازی و حزب بازی خسته کرده است. اکنون در بیشتر کشورهای به ظاهر آزاد دنیا، سیاست بازان مردم سالار بر کرسی قدرت نشسته اند و قدرت را دست به دست می کنند و از اعمال نفوذ بی پول ها، اقلیت ها و بسیاری از نخبگان یا دین مداران به طور جد جلوگیری می کنند (البته در ظاهر این طور وانمود نمی شود) و نتیجه آن است که دنیا تشنیه تکلیف گرایان (اخلاق گرایان) مردم سالار می باشد.

امام خمینی (ره) می خواست از این دسته سوم باشد . اما بازی جور دیگری رقم خورد و البته خودش هم اشتباهاتی از سر بی تجربگی و کمی هم خودبزرگ بینی داشت که در فرصتی مناسب برایت بازگو خواهم کرد. ناگفته نماند که امام را جور دیگری نمایاندند و آنچه از او می شناسیم بیشتر آقای خامنه ای است تا امام خمینی !

مطالب برای گفتن بسیار است و اختلافهای جزئی و کلی در این رابطه فراوان . به فرصتی دیگر موکل می کنم .


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر