۳/۲۳/۱۳۹۱

به بهانه خوابی که از میر حسین عزیز دیدم و اشک هایی که ریختم 
-----------------------------------------------------------------------------------------

دیشب به خواب دیدم او قامتش خمیده /// ابروی برکشیده، بی مو و قد خمیده

بانو مقابل جمع، اندر میان یاران /// طرفی نبسته دشمن، از حصر در کشیده

دیگر طرف نگاهم، اندر پی جمالش /// شوق وصال سید، هوش از سرم پریده

ناگه به چشم خویشم آمد پدید جانان /// میر است میان ما و ، ما در میان نشسته

او بر سرش کلاهی، سادات و سبز گشته /// او در سجود یار و یاران به پی دویده

بی اختیار اشکم، اندر جمال آن مرد /// جاری شد و صفا داد، دل را به شوق دیده

سید مقابل ما، ما در مقابلش جمع /// جمعی که اشک می ریخت در شوق نور دیده

بانو کنار سید، سر در سجده بسایید /// یاران مویه بکردند: "کای زوج خوش خمیده"

صبح اندرش بدیدم، سید ز دژ برون شد /// اندر پیش شتابان، سویش دوان و خسته

گفتا عزیز دلدار، چشمم به در همی ماند! /// یاری ز در نیامد، جز آن سگ سرگشته

گفتم به اندوه و آه، خوابت بدیدم ای جان /// من اشک و حرف و گریه، او خنده برنشسته

"با خون دل نوشتم من سوی دوست نامه /// انی راهیت دهرا فی هجرک القیامه" (حافظ)

آصف نوشت نامش، اندر میان یاران /// بازم هنوز در جان، شوق است و آه و گریه

اسفند 89


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر