۱۰/۱۴/۱۳۹۱

به خاطر هجرت عمو

به شب نوشته های تاریکی خیال
به سطر های در هم تنیده این روزگار
به شب نشستن های تاریکی در میان سیل توهم
به فریادهای آزادی مقابل زن شهید
با باتوم هایی که می خوردی
به سکوتهایت که فریادی بلند بود
به سیاسی نبودنت که عین سیاست بود
به جدایی دین از سیاستت که عین سیاست دینی بود
به نقد دین که عین دینداری بود
به قرآنهایی که خواندی
به بسط تجربه نبوی
به نقد قرآن که جرات می خواست
به همه مقدسات که در ریشهایت نبود
به همه نورانیتی که در پیشانیت بود
به نمازهایی که می خواندی
به نمازهایی که نخواندم
به همه آنچه که بودی
به همه آنچه که نبودم
به اشکهایی که دم آخر ریختیم
به آزادگیت قسم

که سینه سپر کرده ات در مقابل ظلم
آزاده خواهیت در مقابل باتوم
شجاعتت در برابر زورگویی دیکتاتور
حفاظتت از آن زن بیوه
نجاتمان خواهد داد

خوش دار که هجرتت نشان از اراده ات داشت
ای کاش من هم همچون تو می پریدم
از سرزمین زور و ستم
از سرزمین مستی و هواخواهی
از سرزمین توهم و دود
از سرزمین ادعاهای کاذب
از سرزمین عصبیت های جاهلانه

به سرزمین هیچ آباد
به همه آنها که قسم خوردم قسم
که هیچ آباد از هست آباد هست تر است
ای کاش که هیچ می شدیم
شاید که هست گردیم
دلم تنگ شده ...

اما به دل تنگی عادت داریم .
عادت به حصرها
عادت به زورها
عادت به دوری ها
عادت به خفقان
عادت به ندیدن
چقدر ظلم ؟
پدرش مرده !
می فهمی مرده !؟
پدر را نمی گذارند تشییع کند !
پدر می فهمند ؟ یا بی پدرند ؟
آری قرون وسطی ما را نصف کرد
به کلیسا که رسیدی صدای ضجه ها را هم بشنو
غیر از فلوت و پیانو
صدای خدایگان قدرت را بشنو
صدای پاپها
صدای منبرهای الله
که دین می فروختند
صدای عربده قدرت خواهانه
که در هزارتوی دیوارهای فسیل شده کلیسای کاتولیک دفن شده است
و جوانه های اخلاق آغازیدن گرفته است .
بر بستر همان خاک
تا افلاک
از میانه دین اگر اخلاق سر زدی
به افلاک شاید که رسیدی

آی ... که قلبم از دود تباهی ها فغان کرد
ای دریغ که همه عمرم به هدایت تو گذشت
تا تو بفهمی که این نظام خوب، مقدس است
و تو یک جمله برایم ترجمه کردی
منتظری چرا در حصر است ؟!
و حالا منم و تو و همه توجیه ها
و همه توبه ها
و همه حصرها
تا صدای تیشه فرهاد هست
فریاد هم خواهد بود
آزاده بمان
آزادگی کن
در آزادی خوش باش
که ما در خفقان بیرونمان
اختناق درون را
به عقده های فرو خورده از سرکوب ها
و به همه زورهای نفسانی
گره زدیم
توجیه کردیم
تو برو به شاباش آزادگیت آزاد باش
ما می مانیم تا به تقاص سکوتمان در خفقان بمیریم
سکوت ...
سکوت ...
سکوت ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر